آفرينش طاووس
قسمتى از خطبهاى است كه امام « ع » در ضمن آن از شگفتى آفرينش طاووس سخن مىگويد :
از شگفتترين مرغها در آفرينش ، طاووس است كه خداوند آن را در كاملترين نظم آفريده و رنگهايش را در بهترين ترتيب ، منظم گردانيده است ، با بالى كه بيخ آن را بهم پيوسته و دمى كه كشش آن را دراز قرار داده است . هرگاه بسوى مادهاش مىرود دمش را از پيچيدگى باز نموده آن را بلند مىكند ، در حاليكه بر سرش سايه مىافكند ، گويا آن بادبان ( كشتى ) دارى است كه ناخدا آن را از سوئى بسوى ديگر مىكشاند .
به رنگهايش تكبر مىكند . و به حركات دمش مىخرامد . گمان مىكنى پرهايش ميلههائى از نقره ، و دايرهها و حلقههاى زرين شگفتآورى كه بر آن بالها روئيده شده ، طلاى خالص و قطعات
[ 286 ]
زبرجد است . اگر آن را به گياهان زمين تشبيه كنى مىگوئى : دسته گلى است كه از شكوفهى هر بهارى چيده شده است و اگر به پوشاكيها تشبيه كنى مانند حلههاى زينت يافته با نقش و نگار است و اگر به زيورها تشبيه كنى مانند نگينهاى رنگارنگى است كه ميان نقره مزين به جواهر نصب شده است . بسان خراميدن خودبين و شادمان ، راه مىرود و با دقت به دم و بالش مىنگرد و از زيبايى پيراهن و رنگهاى جامهاش قاهقاه مىخندد هنگامى كه به پاهايش چشم مياندازد چنان با شيون و فرياد بانگ ميزند كه گويا آشكارا فرياد رسى مىطلبد و به راستى اندوه خويش گواهى مىدهد ، زيرا پاهايش مانند پاهاى خروس سياه و سفيد و باريك است . بجاى تاج ، كاكل سبز رنگ نقاشى شدهاى دارد و جاى برآمدگى گردنش مانند گردن ابريق است و جاى فرو رفتن آن تا زير شكمش مانند رنگ وسمه يمنى يا مانند لباس ابريشمى بسان آئينهى جلادار است . گوئى طاووس ، خود را به چادر سياه رنگى پيچيده ولى در اثر كثرت شادابى و شدت براقى ، گمان مىرود كه رنگ سبز زيبائى به آن آميخته شده است .
به شكاف گوشش خطى است مانند باريكى سر قلم كه به رنگ گل بابونه بسيار سفيد ميباشد . اين سفيدى ميان سياهى اطراف مىدرخشد ، و كمتر رنگى است كه طاووس از آن بهرهاى نبرده باشد .
اين رنگها در اثر كثرت جلاء و درخشندگى و برجستگى ، بر ساير
[ 287 ]
رنگها برترى يافته است ، در حقيقت مانند شكوفههاى پراكندهاى است كه بارانهاى بهار و آفتابهاى سوزان ، آن را تربيت نكرده است .
گاهى از پرهاى خود بيرون آمده و از لباس برهنه ميگردد ، پس پىدرپى ، پرش ريخته و باز ، يكى پس از ديگرى مىرويد ، و پرهايش مانند برگهاى شاخهها مىريزد ، آنگاه پشت سرهم ميرويد تا بصورت پيش از ريختن باز مىگردد : با رنگهاى پيش هيچگونه تفاوتى ندارد و هيچ رنگى در غير جاى خود قرار نمىگيرد .
اگر با دقت ، به موئى از موهاى پرش نگاه كنى ، سرخ گلى رنگ و گاهى سبز زبرجدى و زمانى زرد طلائى رنگ بتو مىنماياند . آيا زيركيهاى ژرف و عميق چگونه مىتواند آفرينش اين جيوان را دريابد ؟ آيا درك خردها چگونه به آن ميرسد ؟ و آيا سخنان وصف كنندگان چگونه آن را به نظم مىآورد ؟ در حاليكه كوچكترين اجزايش ، انديشهها را از درك آن و زبانها را از وصفش عاجز نموده است