من همراه آنان خواهم بود
عبد الله بن عباس مىگويد : در ذىقار [ 1 ] بر امير المؤمنين وارد شدم در حاليكه كفش خود را ميدوخت ، به من گفت : قيمت اين كفش چند است ؟ گفتم : ارزشى ندارد .
فرمود : بخدا قسم اين كفش در نظر من از حكومت بر شما محبوبتر است ، مگر آنكه حقى بپا كنم يا از باطلى جلوگيرى نمايم .
آنگاه بيرون آمد و براى مردم خطبهاى ايراد كرد و اين هنگامى بود كه براى جنگ با مردم بصره خارج شده بود فرمود :
من هرگز ناتوان نشدم و ترس بخود راه ندادم . رفتن من به اين
[ 1 ] ذىقار محلى است در نزديكى بصره كه بين واسط و كوفه واقع شده است .
[ 179 ]
جنگ مانند رفتن به جنگهاى ديگر است [ 1 ] همانا باطل را مىشكافم تا حق از پهلوى آن خارج گردد [ 2 ] مرا با قريش چه كار ؟ بخدا قسم وقتى كافر بودند با آنان جنگيدم و اكنون هم كه در گمراهى قرار گرفتهاند با آنان نبرد خواهم كرد . من همانطور كه ديروز با آنان همراه بودم امروز نيز همراه خواهم بود