بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بخشی از زیباییهای نهج البلاغه,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     index - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     kh0001 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0002 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0003 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0004 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0005 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0006 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0007 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0008 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0009 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0010 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0011 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0012 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0013 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0014 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0015 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0016 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0017 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0018 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0019 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0020 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0021 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0022 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0023 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0024 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0025 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0026 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0027 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0028 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0029 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0030 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0031 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0032 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0033 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0034 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0035 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0036 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0037 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0038 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0039 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0040 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0041 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0042 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0043 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0044 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0045 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0046 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0047 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0048 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0049 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0050 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0051 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0052 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0053 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0054 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0055 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0056 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0057 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0058 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0059 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0060 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0061 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0062 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0063 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0064 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0065 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0066 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0067 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0068 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0069 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0070 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0071 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0072 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0073 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0074 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0075 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0076 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0077 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0078 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0079 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0080 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0081 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0082 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0083 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0084 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0085 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0086 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0087 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0088 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0089 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0090 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0091 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0092 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0093 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0094 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0095 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0096 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0097 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0098 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0099 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0100 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0101 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0102 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0103 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0104 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0105 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0106 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0107 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0108 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0109 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0110 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0111 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0112 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0113 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0114 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0115 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0116 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0117 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0118 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0119 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0120 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0121 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0122 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0123 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0124 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0125 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0126 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0127 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0128 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0129 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0130 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0131 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0132 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0133 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0134 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0135 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0136 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0137 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0138 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0139 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0140 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0141 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0142 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
 

 

 
 

خير وجود و انقلاب حيات

مى‏بينيم انقلاب حيات را به تمام معنى نمايشگر خير وجود ، و خير وجود را نمايانگر انقلاب حيات ميداند انقلاب ميگويد : من ويران كننده و بنا كننده هستم طبيعت وجود عادل بايد بخشنده و نيكوكار باشد . وجود عادل هيچيك از چيزهائى كه بخشيده پس نمى‏گيرد مگر آنكه بجاى آن ، چيز تازه ديگرى مى‏بخشد . خير وجود ، ذاتى و طبيعى آن مى‏باشد و پيمان على « ع » درباره‏ى وجود ، همين پيمان است و اگر او خير وجود را احساس مى‏كند در حقيقت عدالت وجود را بدون كم و زياد درك مى‏نمايد .

[ 127 ]

على « ع » درباره‏ى اين خير ، فراوان سخن گفته است . ما بسيارى از سخنان وى را در زمينه‏ى خير وجود سابقا نقل كرديم ، و اينك شايد بتوانيم آن سخنان زيبا و راستين را در ضمن جمله‏اى كه حاكى از عقيده‏ى او به خير وجود است خلاصه كنيم : « خداوند نسبت به آنچه از او درخواست شده ، بخشنده‏تر از آنچه از او سؤال نشده نيست » . اگر ما دانستيم كلمه « خدا » از نظر قائلين به اصالت انديشه و روح مركز وجود و روابط جهانى است ، آنگاه به هر خير كلى و عمومى پى خواهيم برد و خواهيم دانست كه خير وجود در اين است كه خواسته‏ى انسان را در ضمن شرايطى تأمين مى‏كند و بالاتر آنكه از خواسته‏ى او بيشتر به او مى‏بخشد از آنجا كه اين انسان كوچك ، نمايشگر اين جهان بزرگ مى‏باشد ، ناچار بايد چهره‏اى از عدالت و خير وجود نيز محسوب گردد . بنابراين اگر وجود ، بيش از آنچه شما از آن درخواست خير مى‏كنيد به شما خوبى مى‏رساند ، بخاطر آن است كه طبيعت خود را نيكوكار معرفى كند ، و شما هم كه نمونه‏اى از وجود محسوب مى‏شويد بايد به نيكوكارى نيازمندتر باشيد از كسى كه به نيكى شما احتياج دارد ، و اين همان مطلبى است كه على « ع » در ضمن اين سخن تأكيد مى‏كند : « نيكوكاران به نيكوكارى نيازمندترند از حاجتمندان » و نيز در ضمن جمله‏ى زير و بطور كلى در هر زمانى كه سخن از نيكوكارى مردم به ميان مى‏آورد اين مطلب را تأكيد مى‏كند : « برترى و

[ 128 ]

فضيلت براى كسى است كه در ابتدا نيكى كرده است » .

اگر ما درباره‏ى خير و معناى آن از نظر روابط اجتماعى دقتى بعمل بياوريم مى‏توانيم عقايد پسر ابو طالب را در جهات زير خلاصه كنيم :

1 نيكوئى در اين است كه مردم با يكديگر مساعدت و همكارى كنند و هر يك از آنان براى خودش و براى ديگران بطور مساوى كار كند و اين كار از ناحيه‏ى يكى تظاهر و از ناحيه‏ى ديگرى اجبار نباشد .

در حقيقت چنانكه على « ع » مى‏گويد « كار از روى تمايل و رغبت انجام گيرد نه از روى ترس و اجبار » . آنگاه بمنظور ايجاد آسايش بيشتر و اطمينان مردم نسبت به يكديگر ، از هيچ گونه فداكارى دريغ نكنند و اين فداكارى با زور و اجبار و بعد از درخواست نباشد ، بلكه همه در اين فداكارى بر يكديگر سبقت بگيرند . بطور كلى هر چيزى كه نافع و مفيد مى‏باشد چه مادى باشد يا روحى خير خواهد بود .

2 على « ع » معتقد است كه نيكى ، نخست در چهره عمل و سپس بصورت گفتار انجام مى‏گيرد . زيرا انسان مانند وجود واحد ،

يكى محسوب مى‏شود و بر طبق اين قانون بايد بعضى از او با بعض ديگر همكارى كند و در گفتار و كردار يكى باشد . يكى از سخنان زيباى على « ع » جمله‏اى است كه آن را درباره‏ى كسيكه عملش مطابق با اميدش نيست گفته است : « به گمان خود ادعا مى‏كند به خدا اميدوار است قسم به خداى بزرگ دروغ مى‏گويد چه شده است كه اميد وى در

[ 129 ]

عملش نمودار نيست ؟ پس هر كه اميدوار است اميدش از كردارش پيداست » بنابراين اگر شما كار نيكى انجام داديد بر شما لازم است سخن خوب بگوئيد : « سخن خوب بگو و كار نيك كن » .

3 على « ع » در برابر نيروهاى خير ، فرصت وسيعى كه از مرز بعيدى برخوردار است در اختيار انسان مى‏گذارد و پذيرش توبه‏ى از گناه را در ضمن يك قانون عملى شده ، اعلام ميدارد . بنابراين اگر كسى با ديگران بدرفتارى كرد مى‏تواند از در توبه مجددا به سوى جهان نيكى رهسپار شود . على « ع » مى‏گويد : « عذر كسى را كه از تو پوزش مى‏طلبد بپذير . و تا ميتوانى بدى را به تأخير انداز » .

تاريخ از بدرفتاريهاى ابو موسى اشعرى نسبت به على « ع » آگاه است و مى‏داند كه على « ع » در مشكلات و بطور كلى در هيچ موقعيتى از عقيده‏ى خود دست بر نمى‏دارد ، لذا مى‏بينيم كسى را به سوى ابو موسى مى‏فرستد و مى‏گويد : « راستى تو مردى هستى كه خواهش‏هاى بيجا ترا گمراه نموده و ترا غرور فرا گرفته است ، پس از خدا درخواست گذشت كن تا از لغزشت صرفنظر كند ، زيرا كسيكه از خدا درخواست گذشت كند خداوند از او مى‏گذرد » 4 على « ع » معتقد است كه نيروهاى خير در انسان وابسته به يكديگرند و بستگى شديدى بر آنها حكومت مى‏كند . بنابراين اگر در انسانى يك جهت خوب وجود داشت ناچار بايد به جهات خوب ديگر مربوط باشد و بديهى است كه اين جهات در مناسبت‏هاى ويژه بروز

[ 130 ]

مى‏كنند . اين بررسى كوتاه بطور اشاره مى‏رساند كه وجود چه وجود عمومى بزرگ باشد يا مانند انسان وجود خصوصى كوچك در هر صورت يكى است و از برابرى و عدالت و خير انديشى برخوردار است : « هرگاه كسى خصلت خوبى داشت امثال آن را انتظار داشته باشيد » .

5 سرايتى كه ميان خصلت‏هاى پسنديده وجود دارد ، درست مشابه آن در سرايت خوبى و بدى بين مردم احساس مى‏شود : « با نيكوكاران معاشرت كن تا از آنان باشى » . « نيكى و نيكوكاران را جستجو كنيد » .

6 على « ع » ايمان دارد كه انسان هر كه باشد مى‏تواند در راه خير قدم نهد و اين مسير را تعقيب كند و در اين راه هيچكس از ديگرى شايسته‏تر نيست : « هيچيك از شما نبايد بگويد فلانى در انجام دادن كار خوب ، بهتر از من است » .

7 انسان نبايد كار نيكى كه انجام داده زياد بشمارد ، بلكه بايد كار خير را هر چند زياد باشد كم بداند ، زيرا اگر به اندازه‏ى معيّنى اكتفا كند خير وجود عظيم را انكار نموده و توانائى انسان را كه جهانى بزرگ در او نهفته شده نپذيرفته است . على « ع » درباره‏ى نيكوكاران مى‏گويد : « آنان از كردار اندك خود خشنود نمى‏شوند و زياد را زياد نمى‏شمرند و خود را متهم مى‏دانند و از اعمال خويش

[ 131 ]

ترسانند [ 1 ] » .

8 اينجا بايد بطور اشاره نظر عميقى را كه على « ع » به مفاهيم تمايل انسانى افكنده و بدين وسيله عموم مردم را به آسايش فرا خوانده مورد بررسى قرار دهيم .

اگر ما به نوشته‏هاى متفكرين بزرگ كه توجه خود را فقط به شئون مردم معطوف ساخته‏اند مراجعه كنيم مى‏بينيم كلمه‏ى « خوشبختى » در اين نوشته‏ها زياد به چشم مى‏خورد و متفكرين بطور كلى اين كلمه را محور بحث خود قرار داده و روى آن سخن گفته‏اند .

ليكن على « ع » اين كلمه را به كلمه ديگرى كه وسيع‏تر و از نظر معنى عميق‏تر است و اتصاف طبيعت به آن مناسبت‏تر مى‏باشد تبديل نموده است . على « ع » كلمه‏ى خوشبختى را به كلمه‏ى « خير » تبديل نموده و دلها را بسوى اين كلمه توجه داده است . زيرا خوشبختى بر خلاف خير ، در دايره‏ى فرد مى‏باشد . بنابراين خير ، بزرگتر است . بعلاوه خير شامل خوشبختى مى‏باشد ، در حاليكه خوشبختى ممكن است منهاى خير تحقق يابد . گذشته از اين برخى از مردم گاهى در اثر موقعيتى كه اصلا براى انسان ايجاد شرافت نمى‏كند بلكه گاهى باعث آزار ديگران مى‏شود خوشبخت مى‏شوند و حتى گاهى با وجود اينكه در مرحله‏ى پستى قرار گرفته‏اند گمان مى‏كنند خوشبخت هستند ، ليكن خير چنين

[ 1 ] يعنى از كوتاهى در اعمال خود مى‏ترسند .

[ 132 ]

نيست ، زيرا معدن خوشبختى ، معدن خير است . بنابراين خير سعادتى است كه وابسته به سعادت عموم مردم است و با جسم و جان و عقل ارتباط دارد از اين رو على « ع » هنگاميكه انسان را به عوامل ترقى دعوت مى‏كند در دعوت گرم خود از اين كلمه كمك مى‏گيرد .

من در آثار على « ع » كلمه‏ى « خوشبختى » را جز يكبار نديدم ،

در عين حال معنى كلمه مزبور در اين مورد نيز از مفهوم وسيع خير بيرون نيست . جمله‏اى كه كلمه‏ى « خوشبختى » در آن بكار رفته اين است : « خوشبختى مرد در آن است كه همسرش شايسته و فرزندانش نيكو كار و برادرانش بزرگوار و همسايگانش شايسته باشند و روزى او در شهر خودش باشد » . ببينيد على « ع » چگونه خوشبختى انسان را وابسته به خوشبختى افراد خانواده و برادران و همسايگانش دانسته و سپس سعادت همين انسان را به سعادت شهرهاى خودش مربوط ساخته و به اين تكيه كرده است كه اين شهرها بوجود آورنده‏ى خوراك فرزندان خود كه او هم يكى از آنها محسوب مى‏شود مى‏باشد 9 خير وجود و خير انسان ناچار اطمينان به وجدان انسان را بدنبال دارند : اطمينانى كه وجدان را بعنوان آخرين داور در زمينه‏ى سود و زيان اشياء معرفى مى‏كند . ما درباره اين موضوع عقيده‏اى داريم كه بطور تفصيل ذيلا شرح مى‏دهيم :

سخنان زيباى على « ع » از سه قسم بيرون نيست ، بعضى از آنها

[ 133 ]

فقط عقل را مخاطب قرار مى‏دهد و برخى تنها وجدان انسان را بدنبال دارند : اطمينانى كه وجدان را بعنوان آخرين داور در زمينه‏ى سود و زيان اشياء معرفى ميكند ، ما درباره‏ى اين موضوع عقيده‏اى داريم كه بطور تفصيل ذيلا شرح ميدهيم :

سخنان زيباى على « ع » از سه قسم بيرون نيست ، بعضى از آنها فقط عقل را مخاطب قرار ميدهد و برخى تنها وجدان را مورد خطاب قرار داده و بيشتر آنها عقل و وجدان را با هم مخاطب ساخته است . اما درباره‏ى سخنانى كه تنها عقل را مخاطب قرار داده بايد گفت : اين سخنان ، هدف اصلى و نتيجه‏ى قطعى فعاليت‏هاى عقل بشمار مى‏رود .

عقلى كه با بررسى و دقت خود ، خوبى و بدى زمان را درك نموده و در اثر تجربه‏هاى فراوان ، تمام حقايقى كه براى او كشف مى‏شود شناخته است . بدين جهت سخنان مزبور از آنجا كه ارتباط محكمى با حقايق دارد ، درست بر طبق قواعد هندسى ، داراى حدود و ابعاد ويژه‏اى القاء مى‏گردد ، از آنسو چون بستگى كاملى نيز با زيبائى بيان دارد در ميان اصول ادبى كلاسيكى عرب ، در زيباترين چهارچوب هنرى از نظر ماده و صورت ، جلوه مى‏كند .

در اين نوع حكمت‏هائى كه به عقل متوجه شده مى‏بينيم على « ع » اختيار را بدست مردم داده تا خودشان در آنچه مى‏بينند قضاوت كنند و به اختيار خودشان آن را گرفته يا ترك كنند ، و لذا در اين نوع حكمت‏ها صيغه‏ى طلب بچشم نمى‏خورد ، تنها چيزى كه مى‏بينيم

[ 134 ]

حكمت‏هائى است كه در قالب خبرى خالص ، بدون امر و نهى ، ترتيب يافته است : حكمت‏هائى كه در آن طبيعت دوست و دشمن ، نيكوكار و بدكار ، عاقل و نادان ، بخشنده و بخيل ، راستگو و منافق ، ستمگر و ستمديده ، پرخور و تهى دست ، پيرو حق و پيرو باطل ، اخلاق سالم و اخلاق بيمار ، موقعيت دانا و نادان ، سخنگو و ساكت ، تندخو و بردبار ، طمعكار و قانع ، سختى و آسانى و دگرگونيهاى زمان و اثرات آن در اخلاق انسانها و ساير امورى كه آن را در يك فصل يا يك باب نمى‏توان بشمار آورد ، آشكار ميگردد .

اما در زمينه‏ى سخنانى كه وجدان يا عقل و وجدان را با هم مخاطب قرار داده شما را به مطالب زير توجه مى‏دهيم :

روشن است كسانى كه سلامت انسان و رضايت اجتماع را تنها در قانونگذارى‏ها و تنظيم برنامه‏ها مى‏دانند ، خطاى بزرگى نموده‏اند .

زيرا اين برنامه‏ها و قوانين كه حاكى از حقوق انسان و جانبدارى از آنهاست انسان را درست به نتيجه نمى‏رساند ، بلكه بايد عقل سالم و روح پاك و وجدان والائى ، حقوق مزبور را كشف و ابتكار كند . زيرا تمام آنچه در دنياى مردم است به همان اندازه كه با وجدان جمعيتى كه ميدان را براى برنامه‏ها و قوانين آماده نموده و وجود آنها را تصديق مى‏كنند ، بستگى دارد ، طبعا در ضمن حدود معينى با اخلاق سرپرستان اين برنامه‏ها و با مرزهاى خير كه در آنان توسعه و تضييق مى‏يابد نيز بستگى خواهد داشت . اين را نيز نبايد فراموش كرد كه برنامه‏هاى جديد

[ 135 ]

اجتماعى ، بحكم طبيعت و به نسبت امكانات اجرائى اصول آنها ، در اينكه نسبت به سرپرستان خود اجازه‏ى موافقت يا اعتراض مى‏دهند با يكديگر تفاوت دارند . اما برنامه‏ها و قوانين قديم در برابر اخلاق سرپرستان خود كه بر اقامه‏ى حدود اقتضائى قوانين مسلط بودند عكس العمل بيشترى داشت ، و اين خود عللى دارد كه فعلا مورد بحث ما نيست .

عليرغم اينكه برنامه‏ها و قوانين مناسب مى‏تواند رهبرى مردم را عهده‏دار شود و آنان را به جلب منافع ملزم سازد ، ليكن در صورتيكه اين رهبرى و الزام ، با عمل ناشى از وجدان ، موافقت نداشته باشد از حدود ارزش انسانيت بيرون خواهد بود . بعقيده‏ى ما هر عملى كه انسان انجام مى‏دهد اگر حامل تابش وجدان و فشارهاى روحى و بخشش از روى ميل ، نباشد بطور مسلم فاقد حرارت انسانيت كه بزرگترين و گرانبهاترين چيز در عمل محسوب مى‏شود ، خواهد بود .

برنامه‏ها و قوانين هنگامى مى‏توانند در تحكيم روابط انسانى به پيروزى نائل گردند كه با عقل و وجدان ارتباط داشته و آنها را بسوى خير بكشانند و همآهنگى جالبى ميان آمادگى فرصت براى عمل نافع و اراده‏ى فاعل كه ارتقاء به تمدن را براى فرد و اجتماع ضمانت مى‏كند ، ايجاد نمايند .

آنچه در اين زمينه در چهار چوب فرد و اجتماع صدق مى‏كند ، در تاريخ متفكران ، قانونگذاران ، دانشمندان مكتشفين و امثال آن نيز

[ 136 ]

صادق است . از اين رو اگر تاريخ خدمتگزاران انسان و تمدن را از نظر بگذرانيد مى‏بينيد تنها عقل ، آنان را در هر ميدانى به راه صحيح رهبرى نكرده است ، زيرا عقل به تنهائى سرد و خشك مى‏باشد و جز با ارقام و اقسام و جهات محدودى با چيز ديگر سر و كار ندارد و لذا فقط راه را به شما نشان مى‏دهد ، اما شما را در راه‏پيمائى كمك نمى‏كند و در پستى و بلندى آن شما را پيش نمى‏برد ، پس آنچه مى‏تواند شما را به جلو سوق دهد وجدان سالم و عاطفه‏ى گرم مى‏باشد .

راستى آيا غير از وجدان و عاطفه ، چيز ديگرى « ماركونى » را بر آن گوشه‏نشينى و تنهائى وحشتناك واداشت ؟ آرى وجدان بود كه كناره‏گيرى از زيبائى‏هاى حيات و تحمل تنهائى را بخاطر تمدن و انسان ، در نظر او زيبا جلوه داد ، و عاطفه‏ى او بود كه اين وجدان سالم را آنچنان غرق حرارت نمود كه هرگز سستى در آن راه نيافت .

آنچه درباره‏ى ماركونى گفتيم ، درباره پاستور ، گاليله ، گاندى ،

بتهوون ، بودا ، افلاطون ، گوته و انسانهاى تكامل يافته‏ى ديگر نيز بايد بگوئيم .

براى توضيح بيشتر ، بدنبال دليل ايجابى اين حقيقت ، دليل سلبى آن را نيز نبايد فراموش كرد . براى نمونه ميتوان ادولف هيتلر ،

چنگيزخان ، هلاكوخان ، حجاج بن يوسف ثقفى و قيصر بورگيا قهرمان شوم كتاب « شهريار » اثر ماكياولى [ 1 ] را نام برد ، چنانكه

[ 1 ] ماكياولى نابغه ايتاليائى در عصر « رافائيل » نقاش بزرگ زندگى مى‏كرد و

[ 137 ]

بعضى از اتم شناسان معاصر نيز كه عمليات خود را روى انسانها آزمايش مى‏كنند از اين دسته محسوب مى‏شوند . راستى آيا اين گروه جز بخاطر عقل وسيع و درك سريع خود كه درك ديگران در برابر آن ناچيز است ، امتياز يافته‏اند ؟ در عين حال مى‏بينيم كارشاان جز آدم كشى ، تجاوز به مقدسات تمدن و بقاياى كوشش‏هاى انسانى و ستم به ارزش حيات و زندگان و خير وجود ، چيزى نبوده است . اين بدان جهت است كه عقل آنان همراه با وجدان سالم و عواطف پاك نبوده ، و آنجا كه وجدان و عاطفه نيست از عقل بهره‏اى نمى‏توان برد بلكه بايد گفت چنين عقلى به زيان نزديكتر است .

همكار و دوست وى بود . عقل بيمانند و اخلاق پاكش او را بر آن داشت كه ظلم بربريت زمامداران تاريخ را مورد انتقاد قرار دهد ، از اين رو كتاب معروف خود « شهريار » را نوشت . او در اين كتاب پس از آنكه بيوگرافى يك زمامدار خالى از سليقه و عقل و وجدان را كه بمنظور حفظ موقعيتش به قتل و ارعاب و تبعيد و ساير اعمال ننگين پناهنده مى‏شود . به خواننده ارائه ميدهد ، گستاخى زمامداران مزبور و موقعيت‏هاى پست آنان را بطور غير مستقيم توصيف مى‏كند و گوشزد كرده كه حكومت‏هاى تاريخ ، و عصرى كه آنها در آن زندگى ميكردند ، بر اساس اين رفتار كه زشت استوار گرديده است .

ماكياولى در كتاب خود ، صفات « زمامدار » را از شخصيت قيصر بورگيا پسر اسكندر بورگيا ستمگر معروف گرفته بود . پناهنده شدن به اين اسلوب بمنظور رسيدن به حكومت و تثبيت آن ، اصلى است كه آن را به مناسبت نام نويسنده‏ى كتاب ، ماكياولى مى‏گويند .

[ 138 ]

من اينجا در صدد توضيح عاطفه و عقل و وجدان و ساير نيروهاى انسانى نيستم . زيرا نيروهاى مزبور بدون ترديد از واكنش و همكارى خاصى برخوردارند . منظور من از عقل ، نيروئى است كه مطالب را در سطح ويژه‏اى كه سبب را به نتيجه مربوط مى‏سازد و ميان علت و معلول حكم مى‏كند ، درك مى‏نمايد و در چهار چوب ارقام و حدودى كه ذاتا در اثر موقعيت خصوصى و عمومى انسان تحت تأثير قرار نمى‏گيرند ، گردش مى‏كند . من روى اين اصل توضيح مزبور را يادآور شدم .

بنابراين كسى كه داراى چنين عقلى هست ناچار بايد از وجدان و عاطفه‏اى كه او را بسوى خير سوق مى‏دهد برخوردار باشد ، و آنچه درباره‏ى قانونگزار مى‏گوئيم بايد درباره‏ى افرادى كه قانون براى آنان وضع شده نيز بگوئيم . بنابراين افرادى كه از آنان انتظار ميرود بر طبق اين روش پسنديده گام بردارند بايد علاوه بر ايمان عقلى مجرد ، از اعتقاد وجدانى نيز بهره‏مند باشند تا بمنظور ايجاد يك اجتماع شايسته ، در راه تهذيب والاى انسانى گام نهند . بايد با فضائل اخلاقى كه قوانين و برنامه‏ها را در دژهاى بلند و محكمى احاطه مى‏كند آشنا و پيوسته خير انديش باشند على « ع » روى همين اصل چنانكه قبلا ديديم عواطف پاك را در انسان‏ها تحريك مى‏كرد و وجدانهاى سالم آنان را كه رنگ ديگرى بخود گرفته بود بيدار مى‏ساخت و براى رشد آن كوشش

[ 139 ]

مى‏كرد و مردم را به رعايت آن اندرز مى‏داد .

على « ع » در خطبه‏ها ، سفارش‏ها ، عهدها و بطور كلى در تمام سخنانش به وجدان‏ها توجه داشت . زيرا مى‏دانست تهذيب اخلاق ، در مراعات نظام عادلانه و ايجاد حرارت در رفتار مردم ، اثر بسزائى دارد . او مى‏دانست اين تهذيب همانطور كه براى پشتيبانى از عدالت و سنن اجتماعى در زمينه‏ى نگهدارى بيگانگان و رهبرى ديگران ، امرى لازم بشمار ميرود ، ذاتا نيز يكى از ارزش‏هاى انسانى محسوب مى‏شود .

گذشته از اين على « ع » از نيروى فوق‏العاده‏ى ديگرى برخوردار بود كه بوسيله‏ى آن در اعماق انسانها نفوذ مى‏كرد و خواسته‏هاى آنان را درك مى‏نمود و به سرشت و اخلاق آنان پى مى‏برد ، آنگاه بد و خوب آنها را تصور و مقايسه ميكرد و در پرتو اطمينان عميق به وجدان انسان ، زبان به امر و نهى مى‏گشود .

اطمينان پسر ابو طالب به وجدان انسان مانند اطمينان شخصيت‏هاى بزرگى بود كه از عقلى تابناك و قلبى سرشار از حرارت انسانيت و توأم با محبت عميق برخوردار بودند . اطمينان او به اين وجدان مانند اطمينان بودا ، بتهوون ، روسو ، گاندى و امثال آنان بود كه به نور دل كه هر نورى در برابر آن خاموش مى‏گردد رهبرى يافته بودند . پسر ابو طالب سخنان حكمت آميز خود را بر اساس همين اطمينان استوار ساخته بود . بر اساس چنين اطمينانى است كه انديشه‏ها و رهبريهائى كه وجدان انسان را مخاطب قرار ميدهد ، با يكديگر

[ 140 ]

ارتباط پيدا مى‏كنند .

اگر على « ع » با وجود مصائب و حادثه‏هاى ناگوارى كه از ناحيه‏ى مردم تحمل كرد ، اين چنين به جهات خير در آنان اطمينان دارد بخاطر آنست كه تخم اين اطمينان را در دلهايشان بيافشاند . او مى‏داند كه « حق و باطل و راست و دروغ در اختيار مردم قرار دارد » ليكن براى انسان سزاوار است چشم و قلب خود را بسوى جهات خير باز كند ،

زيرا اين جهات بر خلاف جهات شر ، رشد مى‏كند و افزايش مى‏يابد و شايد آموختن بواسطه‏ى تاريخ و حكمت ، مهمتر و نافعتر باشد .

على « ع » بطور مكرر در زمينه‏ى لزوم اطمينان به وجدان انسان ،

توصيه مى‏كرد . از جمله مى‏گفت : « كسى كه بتو گمان نيك برد گمانش را تصديق كن » . در مورد ديگرى مى‏گويد : « هرگز به سخنى كه از دهان كسى خارج شده و تو احتمال نيكى در آن مى‏دهى گمان بد مبر » . « از دادگرى نيست كه بر شخص مورد اعتماد با بدگمانى قضاوت شود » . « هرگاه نيكوكارى ، روزگار و مردم آن را فرا گرفت ،

سپس كسى نسبت به انسانى كه بدنامى او آشكار نشده بد گمان شود همانا به او ستم نموده است » . « بدحال‏ترين مردم كسى است كه به خاطر بدگمانى خود به هيچكس اطمينان ندارد و ديگران نيز بخاطر بدرفتارى او به وى اعتماد ندارند » .

گروهى از كسانى كه شخصيت على « ع » را مورد بررسى قرار داده‏اند دچار اشتباه شده‏اند ، زيرا تصور كرده‏اند على « ع » نسبت به

[ 141 ]

مردم بدبين و از آنان بكلى بيزار بوده است . اين گروه براى اثبات نظريه‏ى خود ، به سخنان خشن على « ع » كه مردم زمانش را بوسيله‏ى آن مورد حمله قرار ميداده احتجاج كرده‏اند . ليكن ما موضوع را بعكس مى‏دانيم . ما معتقديم كه على « ع » هر چند در موقعيت‏هاى خاصى اطمينان خود را از بعضى مردم سلب مى‏كرده ، ولى بايد گفت او حتى براى يك لحظه اطمينان خود را نسبت به انسان از دست نداده است . راستى اگر كسى تحمل على « ع » را در برابر ناراحتى‏هائى كه از مردم به او مى‏رسيد ، از نظر بگذراند ، و به بردبارى عجيب او در مقابل سختى‏هاى وحشت‏زا كه ناشى از خيانت و نيرنگ دشمنان و يارانش بود پى ببرد ، و از آنسو روش على « ع » را با آنان در نظر بگيرد كه چگونه تا حد امكان با آنها مهربانى و محبت مى‏كرد ، من معتقدم اگر كسى اينها را بداند بطور مسلم درك خواهد كرد كه على « ع » به حقيقت و فطرت انسان كه متأسفانه اجتماع در بعضى موارد آن را گمراه مى‏كند خوش بين بوده و در اين جهت با « روسو » اختلافى ندارد .

آرى اگر على « ع » خيانتگران و ستمگران و نيرنگ‏بازان را توبيخ مى‏كند ، در عين حال معترف است كه انسان هر چند زمانى طولانى بر او گذشته باشد باز قابل اصلاح خواهد بود . زيرا همين كسى كه به انسان خوشبين است ، چنانكه از نيكوكار تمجيد مى‏كند ، بدكار را به اميد آنكه در اخلاق و رفتارش تغييرى ايجاد كند سرزنش

[ 142 ]

مى‏نمايد . راستى اگر پسر ابو طالب چنين اميدى نداشت نمى‏توانست سختى‏هاى روزگار را كه از ناحيه دشمنان به او مى‏رسيد تحمل كند و در برابر حوادث ناگوار صبر نمايد اگر على « ع » درباره‏ى دنيا و دنيا پرستان مى‏گويد : « دنيا پرستان ،

سگهاى فرياد كننده و درندگان وحشى هستند ، بعضى بر سر بعضى فرياد مى‏كشند ، نيرومند آنها ناتوانشان را مى‏خورد و بزرگشان بر كوچكشان پيروز مى‏شود » بخاطر آن است كه از مكر نيرنگ بازان و گناه معصيت كاران رنج مى‏كشد ، از اين رو آنان را سخت سرزنش مى‏كند تا كسى را كه گناهكار و مكار و سگ زوزه كش و درنده وحشى نيست ترجيح دهد آرى على « ع » اين سخن را مى‏گويد آنگاه با درنده‏ى وحشى و نيرومند ستمگر و بزرگ ظالم مبارزه مى‏كند همانطور كه پزشك بمنظور سلامت روح و بدن ، بلكه بمنظور ترجيح حيات بر مرگ و بخاطر خوش بين بودن به خوبى نجات ، با ريشه بيماريها مبارزه مى‏كند بنابراين على « ع » همان كسيكه به حيات ، بزرگترين مخلوق خدا احترام مى‏گذارد و براى انسان زنده كه زيباترين نمونه‏ى حيات است احترام قائل است ، اطمينان عظيمى به خير انسان دارد و به او خوش بين است و مى‏خواهد او چنانكه بايد آزاد باشد اگر على « ع » از اين اطمينان و خوش بينى برخوردار نبود با مردم چنين رفتار نمى‏كرد و نمى‏گفت : « هرگز به سخنى كه از دهان كسى

[ 143 ]

خارج شده و تو احتمال نيكى در آن مى‏دهى گمان بد مبر » و بوسيله‏ى وصاياى خود كه حائز درك عميق و حرارت عاطفه و عظمت هدف است ، به وجدان فردى و اجتماعى توجه نمى‏يافت : وصايائى كه قلعه‏ى محكمى براى اخلاق عمومى و عاطفه‏ى انسانى بشمار ميرفت و عمل نافع را بر اساس‏هاى ايجابى در عقل و وجدان استوار مى‏ساخت . على « ع » به استناد همين اطمينان و بمنظور برقرارى عمل پسنديده ،

ديده‏بان‏هائى از خود انسانها و جاسوس‏هائى از اعضايشان بر آنان معيّن ميكند و به آنان چنين خطاب ميكند : « بدانيد بر شما ديده‏بانانى از خودتان و جاسوس‏هائى از اعضايتان و نگهبانان راستگوئى كه اعمال شما و شماره‏ى نفس‏هايتان را حفظ ميكنند گماشته شده است » على « ع » به استناد اطمينان به عدالت و خير وجود و اعتماد به عظمت حيات و جانداران ، مردم زمانش را با سخنانى بيدار كننده مخاطب قرار داده و به آنان هشدار ميدهد كه حيات ، توأم با آزادى و بقاى آن ابدى است و با هيچگونه قيدى سازگار نخواهد بود . تنها آنچه واسطه در بقاى حيات است و قاعده‏اى از قواعد آن يا پاره‏اى از نور آن بشمار ميرود مى‏تواند از قيود حيات باشد . پس انسان نمى‏تواند در صدد مقيد ساختن حيات برآيد وگرنه حيات به نابودى خواهد گرائيد . بنابراين حيات نيز مانند وجود ، زيبا و آزاد و خير انديش است و خود را بوسيله‏ى قوانين ثابت خود حفظ مى‏كند و براى قوانينى كه

[ 144 ]

بدبينان براى او خواسته‏اند ارزشى قائل نيست .

اين حيات پيوسته به تجدد و تكامل گرايش دارد تا آنجا كه هيچ چيز جايگزين آن دو نخواهد شد . اين تجدد و تكامل ، اسلوبى است كه حيات در فتوحات خود كه عبارت از خير بيشتر و بقاى اصلح است آن را دنبال ميكند . بررسى عميق پسر ابو طالب در زمينه‏ى حيات و نواميس آن كه بزرگترين موجود در جهان خيرانديش هستى محسوب مى‏شود ، او را معتقد ساخته است كه حيات ، موجودى انقلابى است كه پيوسته به جلو مينگرد و هميشه در مسير خير بيشتر ، در حركت است .

انقلابى بودن حيات ، ريشه‏ى تحرك حيات و باعث تكامل آن مى‏باشد بدين جهت حيات مقيد به چيزى جز به شرايط وجودش نمى‏باشد . انقلابى بودن حيات ، ريشه‏ى جنبش‏هاى اجتماعى و باعث تكامل اجتماع است و اگر اين خصوصيت وجود نداشت حيات جز مرگ و جانداران جز جماد چيزى نبودند .

على « ع » به انقلاب حيات ايمان راسخى داشت . ايمان وى به انقلاب حيات به معرفت شبيه‏تر بود ، بلكه اين ايمان خود معرفت بود .

على « ع » بر اساس اين ايمان عظيم معتقد بود كه افراد زنده قدرت دارند خود را اصلاح كنند و اين اصلاح وابسته به اين است كه با قوانين حيات سير كنند ، و قدرت دارند بر سرنوشت خود حاكم باشند به اينكه در برابر عظمت حيات تسليم گردند .

ما قبلا در ضمن بحثى گفتيم كه انقلاب حيات ، نزديكترين

[ 145 ]

مزاياى حيات و عظيم‏ترين آنها از نظر دلالت بر امكانات عظيم حياتى بشمار ميرود . بر كسانيكه به انقلاب حيات ايمان دارند لازم است عمليات خود را بر اساس اطمينان كلى به تكامل حتمى استوار كنند ، به علاوه انديشه‏ها را بسوى تكامل مزبور متوجه سازند و افرادى را كه به گمان خود مى‏توانند در برابر حيات انقلابى و توأم با تكامل ، ايستادگى كنند ، با دليل و برهان از هر گونه رفتار احمقانه‏اى باز دارند .

پسر ابو طالب انسان را به همين ايمان و اطمينان مخاطب قرار داده و مى‏گويد : « تو در آغاز آفرينش خود ، نادان بودى آنگاه ديگران بتو آموختند ، و چه بسيار چيزهائى كه نمى‏دانى و انديشه‏ى تو در آن سرگردان و چشمت در آن گمراه است سپس به آن بينا ميشوى » در اين سخن اعتراف است به اينكه حيات داراى تكامل است ، و بهره‏بردارى از حياتى كه در سينه‏ى زندگان مخزون است همان آموختن مجهولات است . سخن مزبور مى‏رساند كه انسان براى پيشرفت يا بگوئيد براى خوبيها ، آمادگى و قابليت عظيمى دارد .

دعوت گرم على « ع » بسوى معرفتى كه هر روز تازه‏اى را كشف و جديدى را بنا مى‏كند ، بهترين دليل ايمان وى به انقلاب حيات و امكانات زندگان بشمار ميرود . بنابراين معرفت از نظر او يك پيروزى و اكتشاف آرامش ناپذير خواهد بود .

على « ع » مردم زمانش را به همين اطمينان و ايمان مخاطب قرار داده و مى‏گويد : « فرزندانتان را به اخلاق خود مجبور نسازيد زيرا آنها

[ 146 ]

براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده‏اند » . آرى اگر خوش بينى على « ع » به زيبائى حيات و قابليت مردم براى تكامل نبود هرگز على « ع » اين سخن را ايراد نمى‏كرد ، سخنى كه حاكى از علم او به انقلاب حيات است و خوش‏بينى او را نسبت به امكانات انسان تكامل يافته ،

خلاصه مى‏كند ، سخنى كه روح تربيت صحيح را بطور خلاصه اعلان مى‏كند و هر نسلى را از قيود عرفى و عادى نسل سابق رهائى مى‏بخشد .

پسر ابو طالب در اين زمينه سخنان فراوانى دارد . نمونه‏هاى زنده‏ى زير كه عمل انسان را بعنوان يك حقيقت و انقلاب و خير توصيف مى‏كند ، از اين قبيل است : « كسيكه عملش او را كند گرداند خويشاونديش او را تند نخواهد ساخت » . « ارزش هر كسى به خوبى‏هاى او است » . « بدانيد مردم فرزندان كارهاى شايسته‏ى خويش مى‏باشند » . « سود كار هر كس ويژه‏ى خود اوست » .

على « ع » در ضمن بعضى از سخنانش انسان را وادار مى‏كند كه در عمل ، خواهان پيشرفت باشد و اگر از كم يا زياد محروم گرديد دست از كوشش برندارد ، زيرا وجود خيرانديش هرگز فرزندان خود را از آنچه استحقاق دارند محروم نمى‏كند و اگر محروم كند ، محروميت جزئى است نه كلى . علاوه بر اين گاهى آن محروميت در دومين بار عمل جبران مى‏شود . على « ع » مى‏گويد : « كسيكه در جستجوى چيزى بر آمد ، به آن چيز يا به بعض آن خواهد رسيد » . من تصور مى‏كنم خواننده‏ى محترم روح اين عبارت درخشان را درك كرده

[ 147 ]

است . گويا اين جمله از سخن معروف مسيح سرچشمه گرفته است :

« بكوبيد بكوبيد تا براى شما باز شود » .

شايد زيباترين چيزى كه در اين زمينه در عقيده‏ى على « ع » بچشم مى‏خورد ، اتحادى است كه على « ع » ميان انقلاب حيات و خير وجود از نظر ماده و معنى مجسم مى‏كند . مى‏بينيم على « ع » مفهوم تكامل ، يا انقلاب حيات را با مفهوم خير وجود طورى متحد مى‏گرداند كه خير وجود ، جزئى از انقلاب حيات يا انقلاب حيات ، جزئى از خير وجود محسوب نمى‏شود بلكه انقلاب حيات به تمام معنى نمايشگر خير وجود است و خير وجود نيز نمايانگر انقلاب حيات مى‏باشد .

سخنان على « ع » در اين زمينه بهترين دليل درستى گفتار ما مى‏باشد . اينك به نمونه‏هائى از آن توجه كنيد : « خردمند كسى است كه امروزش بهتر از روز گذشته‏اش باشد » . « كسى كه فردايش بدتر از امروزش باشد محروم است » . « آنكس كه دو روزش برابر باشد فريب خورده است » .

در پايان به اين سخن زيبا كه شامل بحث كنونى ما است و از حرارت محبت عميق ، و زيبائى هنر اصيل برخوردار است ، و روزها را با احساسات بشر شريك ميداند توجه كنيد :

« هيچ روزى بر پسر آدم نمى‏گذرد مگر آنكه به او مى‏گويد : من روز جديدى هستم و بر تو گواه مى‏باشم ، در من سخن نيك بگو و كار شايسته كن ، زيرا ديگر مرا براى هميشه نخواهى ديد »

[ 148 ]

ما اكنون سخنان زيباى پسر ابو طالب را در اين كتاب نقل مى‏كنيم . اين سخنان در زمينه‏ى اخلاق پاك و خودسازى والاى انسانى كه از انقلاب حيات و خير وجود سرچشمه مى‏گيرد ، شاهراهى بزرگ تشكيل ميدهد . اين سخنان زيبا تا روزى كه انسان خيرانديش باقى است ، جاويد خواهد بود بيروت جرج جرداق

[ 149 ]

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation