سخن ميگوئيد اما لال هستيد
قسمتى از خطبهاى است كه على « ع » در ضمن آن پيروان خود را در كوفه سرزنش مىكند :
اگر خداوند به ستمگر مهلت دهد كيفر او از بين نمىرود و خداوند بر گذرگاه راهش در كمين است . آگاه باشيد ، قسم به آن كسيكه جانم در دست او است اين گروه بر شما چيره خواهند شد ، اين بدان جهت نيست كه آنان از شما بحق سزاوارترند بلكه بخاطر اين است كه آنها بسوى باطل زمامدار خود شتاب ميكنند و شما در حق من كندى ميكنيد . هميشه ملتها از ظلم حكمرانان خود مىترسيدند و اينك من از ستم افراد ملتم هراس دارم من شما را براى جهاد روانه كردم شما نرفتيد ، به شما گوشزد كردم نشنيديد ، آشكارا و پنهانى از شما دعوت نمودم اجابت نكرديد ، به شما اندرز دادم نپذيرفتيد . راستى آيا شما حاضريد و مانند غائبان هستيد و بندهايد و همچون اربابان ميباشيد ؟
حكمتها را براى شما ميخوانم از آن فرار ميكنيد ، با موعظه به شما پند ميدهم از آن دورى ميجوئيد و شما را به جهاد با ستمگران تحريك مىكنم هنوز سخنم تمام نشده مىبينم مانند جمعيت سبا پراكنده
[ 184 ]
شدهايد و به مجالس خود باز ميگرديد و يكديگر را به پندهاى خود فريب مىدهيد .
اى كسانى كه بدنهايشان حاضر و عقلهايشان ناپيدا و خواستههايشان گوناگون است و زمامدارانشان به سبب آنان گرفتار شدهاند ، زمامدار شما اطاعت خدا ميكند در حاليكه شما نافرمانى او ميكنيد ، و زمامدار مردم شام معصيت خدا ميكند در حاليكه مردم از او اطاعت ميكنند بخدا قسم دوست داشتم معاويه همانطور كه دينار را با درهم مبادله ميكند شما را مبادله ميكرد و ده نفر از شما را از من ميگرفت و يكنفر از خودشان به من تحويل ميداد .
اى مردم كوفه ، من از ناحيهى شما به سه مصيبت و دو مصيبت گرفتار آمدم : گوش داريد اما كر هستيد و سخن ميگوئيد اما لال هستيد و چشم داريد اما نابينا هستيد ، نه هنگام ملاقات ، آزادگانى راستين هستيد و نه موقع گرفتارى ، برادرانى مورد اطمينان