قانون اساسى حكمرانان
قسمتى از نامهاى است كه على « ع » آن را به مالك اشتر نخعى هنگامى كه او را در زمان خلافت خود به حكومت مصر گماشت ، نوشته است . اين نامه از مهمترين نامهها و از نظر قوانين آن حضرت به شمار ميرود و از نظر قوانين مدنى و حقوق فردى و اجتماعى جامعترين آنها است . چنانكه درباره مفهوم حكومت و تأكيد روابط حاكم و محكوم ، زيباترين محصول عقل و انديشه محسوب مىشود . على « ع » بيش از هزار سال قبل ، مضامين اين قانون اساسى را كه از عقلى درخشان و قلبى خير انديش سرچشمه ميگرفت ، در نامه خود درج كرده است :
پس بدان اى مالك : من ترا به شهرهائى فرستادم كه پيش از تو حكومتهاى دادگر و ستمگرى در آنها بوده است ، و بدان كه مردم در
[ 230 ]
كارهاى تو آنگونه نظر مىكنند كه تو در كارهاى حكمرانان پيش از خودت نظر مىكنى و درباره تو چيزى را مىگويند كه تو درباره آنان ميگوئى . به سبب آنچه خداوند به زبان بندگانش جارى ميكند مىتوان شايستگان را شناخت ، پس بايد بهترين اندوختههاى تو عمل شايسته باشد . بنابراين برخواسته خود مسلط باش و از آنچه براى تو حلال نيست بر خود بخيل باش ، زيرا بخل به نفس آنست كه در آنچه دوست دارى يا كراهت دارى از خود انصاف دهى [ 1 ] و مهربانى و محبت و خوشرفتارى با رعيت را در دل خود جايگزين كن و نسبت به آنان درنده وحشى مباش كه خوردنشان را غنيمت بدانى ، زيرا آنان دو دستهاند : يا برادر دينى تو هستند يا در خلقت مانند تو ميباشند و اگر در گذشته از آنان لغزشى صادر شده و عوامل گناه به آنان روى آورده و عمدا يا از روى خطا مرتكب گناه شدهاند ، پس همانطور كه دوست دارى خدا عفو و گذشت خود را به تو عطا كند تو نيز آنان را از عفو و بخشش خود برخوردار كن ، زيرا تو از آنان برترى و كسيكه ترا به حكمرانى فرستاده از تو برتر است و خداوند از كسى كه ترا حاكم قرار داده برتر است و هرگز از عفو و بخشش پشيمان مباش و به كيفر شادى مكن و به خشمى كه راه فرار از آن دارى شتاب منما .
[ 1 ] يعنى نسبت بخود بخل داشته باش و در آنچه دوست دارى نفس خويش را آزاد مگذار ، چنانكه اگر در مورد حق از چيزى كراهت دارى آنرا بر خود تحميل كن .
[ 231 ]
با خدا انصاف داشته باش و نسبت به مردم و خويشاوندان نزديك و هر رعيتى كه به او علاقه دارى با انصاف رفتار كن ، زيرا اگر چنين نكنى ستم كردهاى و هر كس به بندگان خدا ستم كند خدا بجاى بندگانش با او دشمن است . و هيچ چيزى مانند ظلم ، نعمت خدا را تغيير نمىدهد و او را زود بخشم نمىآورد ، زيرا خداوند دعاى ستمديدگان را مىشنود و در كمين ستمگران است .
بايد ميانهروى در حق و عدالت همگانى و جلب رضايت رعيت ،
از نظر تو بهترين كارها باشد ، زيرا خشم عموم ، خشنودى چند نفر را از بين ميبرد و خشم چند تن در برابر خشنودى عموم قابل اغماض است [ 1 ] از رعيت ، هيچكس بر حكمران هنگام آسايش گران بارتر و در گرفتارى كميارى كنندهتر و در انصاف ناراضىتر و در خواهش پر اصرارتر و هنگام بخشش كم سپاستر و هنگام جلوگيرى كند پوزشتر و در مصيبتها كمصبرتر از خواص نيست [ 2 ] .
[ 1 ] منظور على « ع » اين است كه اگر چند تن از تو خشنود باشند در حاليكه عموم مردم از تو ناراضى هستند خشنودى آن چند نفر بىفايده است . اما اگر عموم مردم از تو راضى باشند و بطور مسلم چيزى جز عدالت آنان را راضى نمىكند ، در اين صورت خشم چند تن اهميت ندارد .
[ 2 ] على « ع » مىگويد : هيچكس بر حاكم ، گرانبارتر و زيانبارتر و كم سودتر از خواص و نزديكان وى كه سرشناس و ثروتمند هستند نمىباشد ، زيرا خواص پيوسته
[ 232 ]
گره هر كينهاى را از مردم بگشاى و رشته هر عداوتى را از خود جدا كن [ 1 ] و هرگز در تصديق سخنچين شتاب مكن ، زيرا سخنچين هر چند خود را به صورت پند دهندگان در آورد فريبكار است .
بدترين وزيران تو وزيرى است كه پيش از تو وزير اشرار و با آنان در گناهان شريك بوده است ، پس نبايد چنين كسى از خواص تو باشد ،
زيرا آنان كمك كار گناهكاران و برادر ستمگران هستند ، در حالى كه تو بجاى آنان مىتوانى بهترين وزير را بيابى كه ستمگرى را بر ظلمش و گناهكارى را بر گناهش كمك نكرده است . و بايد برگزيدهترين آنان در نزد تو وزيرى باشد كه تلخى حق را براى تو گوياتر باشد [ 2 ] و در كارهائى كه خدا آن را براى دوستانش نمىپسندد ترا كمتر كمك
ملازم حاكم هستند و در تأمين خواستههاى خود اصرار مىورزند و با درخواستها و وساطتهاى خود به او اجحاف مىكنند و از طريق او به غنائمى نائل مىگردند و آن را به حساب عموم مىگذارند و با وجود اينها منكر همه اين خوبيها مىشوند و حاكم را در پيش آمدها و سختىها كمك نمىكنند ، از اين رو بر حاكم شايسته لازم است چنين افرادى را طرد كند و بجاى آنان عموم را مورد اعتماد قرار دهد .
[ 1 ] يعنى گره كينه را بوسيله عدالت و خوشرفتارى با مردم ، از دلهاى آنان بگشاى و با احسان در گفتار و كردار ، رشته دشمنى آنان را با خود قطع كن .
[ 2 ] يعنى بايد بهترين وزيران و ياران تو كسانى باشند كه از همه راستگوتر و حقگوتر باشند ، هر چند براى تو دشوار باشد .
[ 233 ]
كند ، هر چند خواستهى نفسانى تو بر خلاف اين است . و خود را به پرهيزكاران و راستگويان بچسبان و آنان را عادت ده كه ترا نستايند و به باطلى كه بجا نياوردهاى ترا شاد نگردانند .
و نبايد نيكوكار و بدكار نزد تو در يك رتبه باشند ، زيرا اين تساوى ، نيكوكاران را به احسان بىرغبت و بدكاران را به بدى وادار مىكند و براى هر يك از آنان آنچه را بر خود لازم كردهاند ، لازم بشمار [ 1 ] و بدان كه هيچ چيز مانند احسان حاكم بر رعيت و سبكبار كردن آنان و كراهت نداشتن از آنان بر چيزى كه حقى به آنها ندارد ،
موجب حسن ظن حاكم بر رعيت نيست [ 2 ] . پس بايد در اين زمينه كارى كنى كه حسن ظن به رعيت را براى خود تحصيل كنى . و شايستهترين كسى كه بايد به او خوشبين باشى كسى است كه كردار تو نزد او نيكو باشد ، و سزاوارترين كسى كه بايد به او بدبين باشى كسى است كه عمل تو از نظر او بد باشد .
[ 1 ] يعنى با نيكوكار نيكى كن و بدكار را به كيفر برسان ، زيرا نيكوكار احسان را بر خود لازم شمرده و بدكار نيز كيفر را بر خود واجب نموده است .
[ 2 ] يعنى هيچ چيز مانند احسان و عدالت نسبت به رعيت و سبكبار كردن آنان ،
حاكم را مطمئن به رضايت مردم از وى نمىسازد ، زيرا در غير اينصورت مردم دشمن او مىشوند و در جستجوى فرصت براى شورش عليه او بر مىآيند . اينجاست كه حاكم به مردم بدگمان مىشود .
[ 234 ]
در استوار ساختن صلاح كار شهرهاى خود و بپاداشتن آنچه مردم پيش از تو بپا داشتهاند ، بسيار با دانشمندان مذاكره و با خردمندان گفتگو كن .
از سپاهيانت آنكس را كه براى خدا و پيامبرش و براى تو پند دهندهتر است و از همه پاكدلتر و بردبارتر مىباشد بكار بر گمار كسى كه دير بخشم آيد و از پوزش خشنود گردد و نسبت به ضعيفان مهربان باشد و بر زورمندان سختگيرى و سربلندى نمايد [ 1 ] ، كسى كه تندى ، او را تحريك نكند و ناتوانى ، او را از كار برننشاند .
بهترين چيزى كه حكمرانان را خشنود مىسازد بپاداشتن عدل در شهرها و آشكار ساختن محبت رعيت است . البته محبت رعيت هنگامى آشكار مىگردد كه سينههاى آنان سالم باشد ، و نصيحت آنان هنگامى صحيح است كه حكمرانان را نگهدارى كنند و حكومتشان را سنگين نشمارند [ 2 ] .
[ 1 ] حكمران فرمان دهد كه از سپاهيانش كسى بكار گماشته شود كه در برابر زورمندان و ثروتمندان و افراد متنفذ از خود سستى نشان ندهد بلكه بر آنها بزرگى و سختگيرى كند تا آن را از ستم بر ضعيفان و بيچارگان و سادهلوحان باز دارد .
[ 2 ] منظور اين است كه آشكار ساختن محبت رعيت و درست بودن نصيحت آنان بهمان اندازه است كه حكمرانانشان را محافظت مىكنند و بر بقاى آنان حريص هستند و مدت حكومتشان را سنگين نمىشمارند .
[ 235 ]
پس رنج و كوشش هر يك از آنان را براى خودش بدان و رنج كسى را به ديگرى نسبت مده ، و شرافت كسى تو را وادار نكند كه كار كوچك او را بزرگ بشمارى ، و پستى كسى تو را بر آن ندارد كه كار بزرگ او را كوچك پندارى .
براى قضاوت بين مردم ، بهترين رعيت خود را انتخاب كن [ 1 ] ،
كسى كه كارها براى او سخت نيايد و دشمنان با او ستيزه نكنند و بر لغزش مداومت ننمايد و نفس او به طمع نزديك نباشد و بجاى درك وسيع ، به فهم نزديك اكتفا نكند [ 2 ] . كسى كه در شبههها بيشتر از همه تأمل كند [ 3 ] و بيش از همه حجت و دليل فراگيرد و از مراجعه دادخواه ، كمتر از همه رنجيده شود و در آشكار ساختن كارها از همه بردبارتر و هنگام روشن شدن حق از همه برندهتر باشد . كسيكه ستايش ديگران او را به خودبينى وادار نكند و فريب دادن آنان وى را منحرف نگرداند و اين گروه كم هستند . آنگاه قضاوت او را زياد مورد بررسى قرار ده و به قدرى بذل و بخشش را نسبت به او گسترده كن كه عذر او را
[ 1 ] انتقال از سخن در زمينه سپاه به سخن درباره قضاوت است .
[ 2 ] يعنى به آنچه بار اول درك كرد اكتفا نكند بلكه تأمل و بررسى كند تا به آخرين مرتبه فهم كه به حقيقت نزديكتر است نائل گردد .
[ 3 ] شبهه چيزى است كه حكم آن بطور صريح آشكار نيست ، از اين رو بايد در زمينه شبهات به اصل صحيحى استناد كرد .
[ 236 ]
از بين ببرد و بوسيلهى آن احتياجش به مردم كم گردد و نزد خود مقامى به او عطا كن كه خواص تو در وى طمع نكنند و از نابود شدن بوسيله مردم ، در نزد تو ايمن باشد .
آنگاه در امور كار گردانانت انديشه نما و بر اساس تجربه آنان را استخدام كن ، و از روى طرفدارى بيجا و به ميل خود ، آنان را بكارى نصب مكن ، زيرا دلبخواهى و حمايت بيجا از فروع ستم و خيانت محسوب مىشوند . پس كارهاى آنان را بررسى كن و بازرسهائى راستگو و باوفا بر آنان بگمار ، زيرا بازرسى پنهانى تو در كارهاى آنان باعث مىشود كه آنها به امانتدارى مجبور گردند و با رعيت مدارا نمايند ، و از ياران ( خيانتكار ) پرهيز كن ، بنابراين اگر يكى از آنان دستش را به خيانت دراز كرد و خبرهاى بازرسانت به خيانت وى ، نزد تو متفق گرديد بايد به اين اخبار به عنوان شهادت اكتفا كنى و او را به كيفر بدنى برسانى و او را در كارش مؤاخذه كنى و به مقام ذلت نصبش نمائى و نشان خيانت بر او بزنى و ننگ تهمت بر گردنش بگذارى .
در كار ماليات بطرزى كه به صلاح پرداخت كنندگان ماليات باشد كنجكاوى كن ، زيرا آنچه به صلاح ماليات و پرداخت كنندگان آن است به صلاح ديگران نيز مىباشد ، و جز به واسطهى ماليات دهندگان براى كسى آسايش و راحتى بوجود نمىآيد ، زيرا مردم همگى نان خور ماليات و پرداخت كنندگان آن هستند . و بايد انديشهى تو در آبادانى زمين از انديشه در گرفتن ماليات بيشتر باشد ،
[ 237 ]
زيرا ماليات جز از راه عمران بدست نمىآيد ، و كسيكه ماليات را بدون عمران زمين طلب كند شهرها را ويران كرده و بندگان را بنابودى كشانده است و كارش جز اندكى پايدار نمىماند . و نبايد تخفيفى كه براى آنان قائل مىشود بر تو گران آيد ، زيرا اين تخفيف ، اندوختهاى است كه آن را در آبادانى شهرها بتو باز مىگردانند .
و آنچه بر عمران و آبادى بار كنى مىتواند آن را بكشد ، و هميشه ويرانى زمين بخاطر تنگدستى اهل آن است ، و بواسطهى توجه حكمرانان به جمع آورى مال و بدگمانى آنان به پايدارى و كمبهره بردن از عبرتها ، مردم زمين پريشان مىشوند .
پس در حال نويسندگانت نظر كن و بهترين آنان را به كارهاى خود بگمار ، كسى كه اندازه مقام خود را در كارها بداند ، زيرا اگر كسى به مقام خويش نادان بود به مقام ديگرى نادانتر است . آنگاه آنان را نبايد از روى فراست و اطمينان و خوشگمانى خود انتخاب كنى [ 1 ] زيرا مردان با آراستن و حسن خدمت خود ، خويشتن را به حكمرانان مىشناسانند [ 2 ] در حاليكه غير از خير خواهى و امانت چيزى در كار نيست . و اگر در نويسندگانت نقصى باشد و تو از آن غافل باشى آن را
[ 1 ] يعنى نبايد از روى خواسته شخصى و بر طبق شناخت خود كه گاهى بخطا مىرود ، براى خود نويسندگانى انتخاب كنى .
[ 2 ] يعنى بمنظور آنكه حكمرانان نسبت به آنان خوش گمان شوند ، بر طبق خواستهشان به آنان خدمت مىكنند .
[ 238 ]
به گردن تو مىگذارند .
پس سفارش دربارهى بازرگانان و صنعتگران را بپذير و در زمينه نيكى كردن به آنان ، چه مقيم باشند چه دوره گرد ، سفارش كن . زيرا آنان اسباب و ريشههاى منافع هستند . و كارهاى آنان را در حضور خود و در اطراف شهرهايت بررسى كن . با وجود اين بدان كه بسيارى از آنان از سختگيرى بىاندازه ، و بخل زشت برخوردارند و در اجناس مورد معامله بدلخواه خود نرخ مىگذارند و اين باعث زيان عموم و نقص حكمرانان است . پس از احتكار جلوگيرى كن ، پيامبر خدا « ص » از آن جلوگيرى كرده است . و بايد خريد و فروش بطور آسان انجام گيرد : با ترازوهاى درست و نرخهائى باشد كه به هيچيك از فروشنده و خريدار اجحاف نشود ، پس كسى كه بعد از جلوگيرى تو احتكار كند او را به كيفر برسان و او را بدون زيادهروى مجازات كن [ 1 ] .
آنگاه امام « ع » در نامه خود به مالك اشتر ،
از سر و صداى فقر و تنگدستى سخن مىگويد :
و براى رضاى خدا آنچه را خداوند از حق خود دربارهى آنان به تو
[ 1 ] يعنى كسيكه بعد از جلوگيرى از احتكار ، احتكار كرد او را مجازات كن ولى نبايد در مجازات زيادهروى كنى و از مرز عدالت تجاوز نمائى .
[ 239 ]
فرمان داده نگهدارى كن و سهمى از بيت المال خود را به آنان اختصاص ده ، زيرا همان سهمى كه نزديكترين آنها دارد دورترين آنان نيز خواهد داشت ، و مراعات حق هر يك از آنان از تو خواسته شده است ، بنابراين طغيان نعمت ، ترا از رسيدگى به آنان باز ندارد ، زيرا تو در ضايع ساختن كار كوچك بمنظور كامل كردن كار مهم معذور نيستى ، پس سعى و كوشش خود را از آنان دريغ مدار و از روى بىاعتنائى و تكبر از آنان روى بر مگردان . و به كارهاى كسانى كه بتو دسترسى ندارند و چشمها آنان را بخوارى مينگرند و مردم كوچكشان مىشمارند رسيدگى كن ، زيرا اين گروه در بين رعيت به عدل و انصاف از ديگران نيازمندترند . و از يتيمان و سالخوردگانى كه چارهاى ندارند و خود را در معرض سؤال قرار نمىدهند مواظبت كن ، البته اينها براى حكمرانان سنگين است و هر حقى سنگين خواهد بود و قسمتى از وقت را به نيازمندان خود اختصاص ده كه در آن وقت ، خود را براى آنان آماده ساخته و در مجلس عمومى بنشينى و براى خدائى كه تو را آفريده است فروتنى كنى ، و لشگريان و ياوران از نگهبانان و پاسداران خود را از آنان بازدار [ 1 ] تا سخنگوى آنها بدون لكنت با تو سخن گويد ، همانا من بارها از پيامبر خدا « ص » شنيدم كه
[ 1 ] يعنى دستور ده لشگريان و ياوران تو دست از آنان بردارند و متعرضشان نشوند .
[ 240 ]
مىفرمود : « هرگز ملتى كه در آن حق ضعيف ، بدون لكنت از نيرومند گرفته نشود ، به پاكى نخواهد گرائيد » پس درشتى و ناتوانى در سخن گفتن را از آنان تحمل كن [ 1 ] و تندى و خودپسندى را از خود دور ساز .
آنگاه در ميان كارهائى است كه ناچار بايد خودت انجام دهى : يكى اينكه كارگردانان خود را در آنچه نويسندگانت از آن درماندهاند پاسخ دهى و ديگر اينكه خواستههاى مردم را كه ياوران تو به سبب آن تنگدل مىشوند ، همان روز كه به تو مىرسد ، انجام دهى [ 2 ] و در هر روز كار آن روز را بجاى آور ، زيرا براى هر روزى كارى هست .
و نبايد خود را از رعيت ، زياد پنهان كنى ، زيرا پنهان بودن حكمرانان از رعيت ، يكى از فروع تنگى و كماطلاعى در كارها محسوب مىگردد و باعث مىشود حكمرانان از اطلاع بر چيزهائى كه از نظر آنان پوشيده است محروم گردند . اينجا است كه نزد حكمرانان
[ 1 ] يعنى از ناتوانى آنان در سخن گفتن آزرده مشو و بخاطر درشتى آنان خشم مكن .
[ 2 ] منظور اين است كه ياوران نسبت به تأمين خواستههاى مردم دلتنگ مىشوند و براى جلب منفعت يا اظهار قدرت ، در انجام دادن خواستههاى آنان امروز و فردا مىكنند .
[ 241 ]
كار بزرگ ، كوچك و كار كوچك ، بزرگ جلوه مىكند و زيبائى به زشتى و زشتى به زيبائى تبديل مىشود و حق به باطل آميخته مىگردد .
البته حكمران بشر است و از كارهائى كه مردم از او پنهان مىدارند اطلاع ندارد ، و حق هم داراى نشانههائى نيست كه به سبب آنها انواع راستى از دروغ شناخته شود ، و تو يكى از اين دو نفر هستى : يا كسى هستى كه در بخشيدن حق سخاوت دارى ، پس سبب پنهان بودن تو در برابر حق واجبى كه عطا كنى يا كار نيكوئى كه بجاى آورى چيست ؟
[ 1 ] يا كسى هستى كه از بخشش امتناع مىكنى ، پس بزودى مردم از درخواست از تو ، دست برمىدارند و از بخشش تو مأيوس مىشوند [ 2 ] با اينكه بيشتر احتياجات مردم به تو از قبيل : شكايت از ستم يا درخواست انصاف در معامله ، از چيزهائى است كه براى تو زحمتى ندارد .
حكمران ، نزديكان و درباريانى دارد كه در ميان آنها خودسرى ،
درازدستى و كم انصافى در معامله وجود دارد . بنابراين تو با بريدن عوامل اين حالات ، ريشه آنان را قطع كن [ 3 ] و هرگز به اطرافيان و
[ 1 ] يعنى چرا از اداى حق مردم و بجا آوردن كار نيك پنهان مىشوى ؟
[ 2 ] منظور اينكه : اگر مردم در تأمين خواستههاى خود از تو مأيوس شدند به زودى از تو دور مىگردند ، بنابراين نيازى به پنهان شدن تو نيست .
[ 3 ] يعنى با بريدن عوامل تجاوز ، ريشه فساد آنان را از مردم جدا كن . البته اين در صورتى است كه آنان را از تصرف در شئون مردم جلوگيرى كنند .
[ 242 ]
خويشاوندانت زمينى واگذار مكن ، و مبادا كسى از نزديكان تو در تصرف مزرعهاى طمع كند و به مردم همسايهى آن در سيراب شدن زمين يا در كار مشتركى كه رنج آن را بر ديگران تحميل مىكنند زيان برساند ، آنگاه سود گوارايش براى آنان و عيبش در دنيا و آخرت بر عهده تو باشد .
حق را براى كسى كه شايستهى آن است دور باشد يا نزديك لازم بشمار و در اينكار شكيبا و حسابگر باش اگر چه به خويشان و نزديكانت برسد آنچه برسد ، و پايان حق را به سبب آنچه بر تو گران است جستجو كن كه آن پسنديده خواهد بود [ 1 ] .
اگر رعيت درباره تو گمان ستم بردند ، عذر خود را براى آنان آشكار كن و بوسيله آشكار سازى خود ، گمان آنان را از خويشتن دور گردان ، زيرا در اينكار ، خود را ( به دادگرى ) عادت داده و با رعيت مهربانى كردهاى و عذرى آوردهاى كه بوسيلهى آن به برپا كردن آنان بر حق كه خواسته تو است نائل مىگردى .
هرگز از صلحى كه دشمنت ترا به آن فراخوانده و رضايت خدا در آن است خوددارى مكن ، زيرا راحتى لشگريان و آسايش اندوهها و امنيت شهرهاى تو در سايه صلح است ، و اگر ميان خود و دشمنت
[ 1 ] يعنى لازم شمردن حق براى كسيكه شايسته آن است هر چند براى حكمران گران است ولى پايان آن پسنديده و باعث محفوظ ماندن حكومت است .
[ 243 ]
پيمانى بستى يا از جانب خود لباس امان بر او پوشاندى ، به پيمانت وفادار باش و امان خود را به درستى مراعات كن و خود را در برابر پيمانى كه بستهاى سپر قرار ده و به امان و پيمان خود خيانت مكن و دشمنت را فريب مده و پيمانى مبند كه انحراف و تأويل در آن راه داشته باشد ، و بعد از برقرارى و استوار ساختن پيمان بر سخن دو پهلو اعتماد مكن [ 1 ] ، و سختى كارى كه عهد خدا را بايد در آن مراعات كنى تو را بدون حق به شكستن آن وادار نكند .
هرگز با ريختن خون حرام ، حكومت خود را تقويت مكن ، زيرا اين از چيزهائى است كه حكومت را ضعيف و سست مىگرداند بلكه آن را از بين برده و ( به ديگرى ) انتقال مىدهد ، و تو در نزد خدا و نزد من در قتل عمدى هيچگونه عذرى نخواهى داشت بپرهيز از اينكه به احسان خود بر رعيت منت گذارى يا در كارى كه انجام دادهاى اظهار زيادى كنى يا اينكه به آنان وعدهاى بدهى و به وعده خود وفا نكنى ، زيرا منت گذاردن ، احسان را بىاثر مىكند و اظهار زيادى پرتو حق را از بين مىبرد و وفا نكردن به وعده باعث خشم خدا و مردم مىگردد .
[ 1 ] منظور اينكه : اگر از ملتزم شدن به پيمان احساس نگرانى كردى ، براى گريز از آن به سخن دو پهلو اعتماد مكن بلكه آشكارترين راهها را به سود و زيان خود انتخاب كن .
[ 244 ]
بپرهيز از اينكه در كارها پيش از رسيدن وقت آن شتاب نمائى يا هنگام آشكار بودن و امكان آن اظهار سستى كنى ، يا آن را پشت گوش بياندازى . پس هر كارى را بجاى خود بگذار و هر عملى را بموقع انجام ده .
بپرهيز از اينكه آنچه را كه مردم در آن برابرند به خود اختصاص دهى [ 1 ] و در چيزى كه ديگران از تو انتظار دارند و براى همه آشكار است خود را به نادانى بزنى ، زيرا آن چيز از تو براى ديگرى گرفته خواهد شد ، و بزودى پرده از روى كارها برداشته مىشود و انتقام ستمديده را از تو مىگيرند . هنگام خشم و تيزى قدرت و حمله دست ، و تندى زيانت ، بر خود مسلط باش و با تأخير انداختن حمله و خوددارى از تندى زبان ، از تمام اين كارها حذر كن تا خشم تو فرو نشيند و بر اراده خويش مسلط گردى .
بر تو لازم است كه حكومت عادلانه يا روش نيكوى پيشينيان خود را بخاطر بياورى و در پيروى از آنچه در اين عهدنامه بتو سفارش كردم كوشش كنى . من با اين عهدنامه حجت خود را بر تو استوار ساختم تا هنگامى كه نفس تو بتمايلات خود شتاب مىكند بهانهاى نداشته باشى . از خدا درخواست مىكنم كه من و تو را در بپاداشتن عذر
[ 1 ] يعنى بر حذر باش از اينكه چيزى را به خودت بيشتر از مردم اختصاص دهى .
اين سخن برابرى در حقوق عمومى را لازم مىشمارد .
[ 245 ]
آشكار در برابر او و خلقش ، موفق بدارد [ 1 ] .