بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بخشی از زیباییهای نهج البلاغه, ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     index - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     kh0001 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0002 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0003 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0004 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0005 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0006 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0007 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0008 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0009 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0010 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0011 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0012 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0013 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0014 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0015 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0016 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0017 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0018 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0019 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0020 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0021 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0022 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0023 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0024 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0025 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0026 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0027 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0028 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0029 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0030 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0031 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0032 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0033 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0034 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0035 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0036 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0037 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0038 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0039 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0040 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0041 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0042 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0043 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0044 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0045 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0046 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0047 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0048 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0049 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0050 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0051 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0052 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0053 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0054 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0055 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0056 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0057 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0058 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0059 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0060 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0061 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0062 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0063 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0064 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0065 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0066 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0067 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0068 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0069 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0070 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0071 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0072 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0073 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0074 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0075 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0076 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0077 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0078 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0079 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0080 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0081 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0082 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0083 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0084 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0085 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0086 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0087 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0088 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0089 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0090 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0091 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0092 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0093 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0094 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0095 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0096 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0097 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0098 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0099 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0100 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0101 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0102 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0103 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0104 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0105 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0106 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0107 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0108 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0109 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0110 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0111 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0112 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0113 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0114 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0115 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0116 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0117 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0118 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0119 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0120 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0121 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0122 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0123 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0124 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0125 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0126 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0127 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0128 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0129 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0130 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0131 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0132 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0133 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0134 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0135 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0136 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0137 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0138 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0139 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0140 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0141 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0142 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
 

 

 
 

5 پاره‏اى از سخنان حكمت آميز على « ع »

[ 295 ]

كسيكه بتو گمان نيك برد گمانش را تصديق كن .

هرگز به سخنى كه از دهان كسى خارج شده و تو احتمال نيكى در آن ميدهى ، گمان بد مبر .

بدحال‏ترين مردم كسى است كه بخاطر بدگمانى خود ، به هيچكس اطمينان ندارد و ديگران نيز بخاطر بدرفتارى وى به او اعتماد ندارند .

اين از دادگرى نيست كه بر شخص مورد اعتماد با بدگمانى قضاوت شود .

بدگمانى ، دلها را بيمار و شخص امين را متهم و مأنوس را وحشت‏زده ، و دوستى برادران را دگرگون مى‏كند .

پاداش جهاد كننده‏اى كه در راه خدا شهيد شده ، بيشتر نيست از كسى كه توانائى دارد و پاكدامنى به كار ميبرد . نزديك است پاكدامن فرشته‏اى از فرشتگان گردد .

[ 296 ]

بخشش ، ذكات پيروزى است .

سزاوارترين مردم به گذشت ، كسى است كه در كيفر رساندن از همه تواناتر باشد .

عورت برادرت را بپوشان و از لغزش دوستت بگذر .

بر تو باد كه در تمام كارهاى خود راست بگويى .

هيچ كار زشتى بدتر از دروغ نيست .

دروغگو با اينكه در امان است خود را مى‏ترساند .

نشانه‏ى ايمان آن است كه راستى را آنجا كه بتو زيان مى‏رساند ،

بر دروغ جائيكه براى تو سودمند است ، ترجيح بدهى .

از دروغ دورى كنيد ، زيرا راستگو مشرف به نجات و عزت است و دروغگو بر پرتگاه هلاكت قرار دارد .

دروغگو با مرده يكسان است ، زيرا برترى زنده بر مرده بواسطه‏ى اطمينان به او است ، پس اگر سخن وى مورد اعتماد نبود ، حياتش بى‏اثر است .

اگر راستگو باشى ترا پاداش مى‏دهيم و اگر دروغگو باشى ترا كيفر خواهيم كرد .

دروغ جدى و شوخى روا نيست ، و براى هيچيك از شما شايسته نيست به كودك خود وعده‏اى بدهد و به وعده‏اش وفا نكند .

دروغ آدمى را به سوى گناه رهبرى مى‏كند .

كسى كه در سخن گفتن ، راستى را از دست بدهد ، مصيبت

[ 297 ]

گرامى‏ترين اخلاقش را ديده است .

هيچ شمشير برنده‏اى در دست شجاع ، ارزنده‏تر از راستى نيست .

زشت‏ترين راستگوئى آن است كه انسان خود را بستايد .

وجدان من گرو سخنانى است كه مى‏گويم .

پيوسته ملازم پيمانها باشيد .

به امان و پيمان خود خيانت مكن و دشمنت را فريب مده .

به قرار داد خود عمل كنيد و در قضاوت ، دادگر باشيد و به پدران افتخار مكنيد .

از كسانى مباش كه باز مى‏دارد و خود باز نمى‏ايستد ، و فرمان ميدهد به آنچه خود بجا نمى‏آورد ، و عبرت را توصيف مى‏كند و خود عبرت نمى‏گيرد ، چنين كسى از مردم بدگوئى ميكند و نسبت بخود چاپلوس است .

با احمق معاشرت مكن ، زيرا او كارش را براى تو زينت ميدهد و دوست دارد تو مانند او باشى .

دمدمى مزاج دوست ، و دروغگو وفا ، و حسود آسايش ، و فرومايه جوانمردى ندارد .

فرصتهاى نيكو را غنيمت بشماريد .

كار نيكو انجام دهيد و آن را كوچك مشماريد . زيرا كوچك آن بزرگ ، و اندكش بسيار است .

سخن نيك بگوئيد تا بوسيله آن شناخته شويد و كار نيك انجام

[ 298 ]

دهيد تا از اهل آن باشيد .

كسيكه در كار نيك كوشش مى‏كند مانند كسى است كه آن را انجام ميدهد ، اما كسى كه در كار بد ، فعاليت مى‏كند و با نيكى در ستيز است ، دشمن خدا و انسان ميباشد .

مبادا كسى از شما بگويد ، ديگرى در انجام دادن كار نيك از من سزاوارتر است ، زيرا سوگند به خدا چنين خواهد بود .

هرگاه صورت شر بحركت درآمد و آشكار نگرديد ، ترس بوجود مى‏آيد ، پس اگر آشكار شد موجب رنج ميشود ، و هرگاه صورت نيكى بجنبش درآمد و نمايان نگرديد گشايش بوجود مى‏آيد ، پس اگر نمايان شد باعث لذت مى‏شود .

كسى كه دو روزش برابر باشد فريب خورده است .

زيرك كسى است كه امروزش بهتر از ديروز باشد .

كسى كه در كار نيك منت گذاشت آن را تباه كرده است .

مبادا كسى كه سپاس احسان تو را نمى‏كند ، تو را به نيكى بى‏رغبت سازد .

نيكوكاران به نيكوكارى نيازمندترند از حاجتمندان .

هرگز بخاطر انجام دادن نيكى بيشتر ، احسان كم را كه قادر به انجام آن هستى كوچك مشمار ، زيرا كم در صورت احتياج ،

سودمندتر از فراوان در حال بى‏نيازى است .

كننده‏ى كار نيك از نيكى بهتر و كننده كار بد از بدى بدتر

[ 299 ]

است .

كار نيك را براى تظاهر انجام مده و آن را از روى شرم ترك مكن .

كسيكه خوبى را از بدى نشناسد مانند حيوان است .

هرگز خداوند پاداش كسى را كه كار نيك كرده ضايع نمى‏كند .

خوبى و اهل آن را جستجو كنيد و بدانيد كه كننده‏ى خوبى ،

بهتر از خوبى و كننده بدى ، بدتر از بدى است .

هيچ روزى بر پسر آدم نمى‏گذرد مگر آنكه به او مى‏گويد : من روزى جديد هستم و بر تو گواه ميباشم ، در من سخن نيك بگو و كار شايسته كن ، زيرا ديگر مرا براى هميشه نخواهى ديد در توصيف انسان با شرافت مى‏گويد : خوبيهاى زيادى در نظر مى‏گيرد و پاره‏اى از آنها را انجام مى‏دهد و نسبت به آنچه از دستش رفته افسوس مى‏خورد كه چرا انجام نداده است .

و نيز درباره انسان مى‏گويد : عدالت را ملازم خود قرار داده است .

حق را توصيف ميكند و بر طبق آن رفتار مى‏نمايد . براى كار نيك پايانى باقى نمى‏گذارد ، مگر آنكه آهنگ آن مى‏كند ، و گمان خوبى در چيزى نمى‏برد مگر آنكه آن را قصد مى‏كند .

با كندن بدى از سينه خود ، بدى را از سينه ديگران دور كن .

كسيكه كار زشت را نيكو بشمارد در آن شريك خواهد بود .

هرگاه خواستى سرشت كسى را بشناسى ، با او مشورت كن ، زيرا

[ 300 ]

در مشورت ، از عدالت و ستم و خوبى و بدى او آگاه ميشوى .

كسيكه در تاريكى فرو رفته ، از برق خيره كننده بهره‏اى نمى‏برد .

عذر كسى را كه از تو پوزش خواسته بپذير و تا مى‏توانى بدى را بتأخير انداز .

بايد كار مردم در حق ، پيش تو يكسان باشد .

هر كه از حق تجاوز كند ، عقيده خود را تباه ساخته است .

كسى كه با حق در افتد به زمين ميخورد .

جز حق چيزى با تو انس نمى‏گيرد و جز باطل چيزى از تو وحشت ندارد .

بدانيد آسمانها و زمين بر اساس حق بپا شده‏اند .

از روزى كه حق را شناختم در آن ترديد نكردم .

از حق و اهل حق هر كجا باشند پيروى كنيد .

كثرت مردم در اطراف من ، عزتم را زياد نمى‏كند ، و پراكندگى آنان از دور من ، بر وحشتم نميافزايد ، و از مرگ در راه حق كراهت ندارم .

كسى كه در جستجوى حق بوده و بخطا رفته ، مانند كسى نيست كه باطل را تعقيب كرده و به آن رسيده است .

هر كس از راه باطل در جستجوى عزت باشد خداوند او را به حق دچار ذلت مى‏كند .

كسى كه سخن حق يا پيشنهاد عدالت براى او دشوار باشد ، عمل

[ 301 ]

به حق و عدالت براى او مشكلتر خواهد بود .

ما حقى داريم كه اگر آن را بما بدهند مى‏گيريم وگرنه بر پشت شترها سوار مى‏شويم هر چند سير شبانه طولانى گردد .

در راه هدايت ، از جهت كمى پيروان آن ، نگران نباشيد .

كار خود را بدون تظاهر انجام دهيد .

ريا كار سه علامت دارد : وقتى مردم را مى‏بيند شاد مى‏شود ، و در تنهائى كسل است و دوست دارد در همه حال او را بستايند بايد نزديكى تو به مردم ، توأم با خوشخوئى و مهربانى باشد .

برادرات را با احسان سرزنش كن و او را با بخشش دور گردان .

با كسى كه از تو جدا شده ، ارتباط برقرار كن ، و به كسى كه ترا محروم نموده بخشش كن ، و با كسى كه بتو بدى كرده خوبى كن ، و حق را بگو هر چند به زيان تو باشد .

بدكار را به پاداش نيكوكار سرزنش كن .

اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كن ، زيرا كم كسى است كه به جمعيتى شبيه شود و بزودى از زمره آنان نشود .

پاداش كسى كه ترا شاد كرده اين نيست كه با او بدرفتارى كنى .

كسيكه گناه بر او پيروز شود ، پيروز نيست .

و كسيكه به سبب بدى غلبه يابد شكست خورده است .

كسيكه بدخلقى كند خويشتن را معذب ساخته است .

براى آسايش و نعمت ، خوشخوئى كافى است .

[ 302 ]

هرگز وعده‏اى مده كه بر اثر كمى اعتماد به خود ، آن را كوچك بشمارى ، و در صورتيكه سرازيرى ناهموار باشد ، به سربالائى هموار مغرور مشو .

رحم كن تا بتو رحم كنند . سخن نيك بگو تا ترا بخوبى ياد كنند .

از غيبت دورى كن ، زيرا بدگوئى مردم ، نان خورش سگهاى دوزخ است .

بايد بزرگ شما با كوچكتان مهربان باشد .

كسيكه برادرش را در پنهانى موعظه كند او را زينت داده و اگر آشكارا به او پند دهد او را رسوا كرده است .

شما بايد در حال خشنودى و خشم ، سخن حق بگوئيد و با دوست و دشمن دادگرى كنيد .

شنونده غيبت ، يكى از غيبت‏كنندگان محسوب مى‏شود .

غيبت ، كوشش ناتوان است .

على « ع » مردى را ديد كه نزد فرزند حسن « ع » از ديگرى غيبت مى‏كند ، به او فرمود : پسرك من ، گوش خود را از غيبت پاك نگهدار ،

زيرا او به پست‏ترين چيزى كه در ظرفش هست نظر كرده و آن را در ظرف تو خالى نموده است .

پند و اندرز را براى برادرت خالص گردان و او را در هر حال همراهى كن ، و از برادرت در اثر ترديد كناره مگير و بدون درخواست رضايت از وى جدا مشو ، زيرا شايد او عذرى داشته باشد و تو او را

[ 303 ]

سرزنش ميكنى .

واى بر كسى كه آنچه را براى ديگران ناپسند مى‏داند براى خود نيكو بشمارد ، و كارهائى را كه خود انجام مى‏دهد بر مردم عيب بگيرد .

خردمند نيست كسيكه از سخن نادرستى كه درباره او گفته شده ناراحت گردد ، و دانا نيست كسى كه از ستايش نادان خشنود شود .

كسيكه بسود تو جرأت يابد به زيان تو جرأت خواهد داشت .

كسيكه ترا به سبب كار نيكوئى كه در تو نيست بستايد و از تو خشنود باشد ، تو را به سبب كار زشتى كه در تو نيست سرزنش مى‏كند و بر تو خشم مى‏گيرد .

عجب از كسيكه براى سخن نيكوئى كه درباره او گفته شده و آن خوبى در او نيست شادى ميكند ، و عجب از كسى كه براى سخن بدى كه درباره او گفته شده و آن بدى در او نيست خشم ميكند بايد خودشناسى از نظر تو استوارتر از ستايش ستايشگران باشد .

كسيكه از مردم شرم داشته باشد و از خود حيا نكند ، ارزشى براى خود قائل نيست مهربانى ، آغاز دانش است .

مهربانى در چيزى راه نيافت مگر آنكه آن را زينت داد .

غايبى كه شب و روز او را ميراند ، سزاوار است بسرعت باز گشت نمايد .

خوشابحال كسيكه عيب خودش او را از عيب مردم باز دارد .

[ 304 ]

كسيكه به عيوب مردم نظر كند و آن را ناپسند بداند سپس آن را براى خودش بپسندد احمق است .

كسى كه لغزش‏هاى خود را فراموش كند ، اشتباهات ديگران را بزرگ مى‏شمارد ، و كسى كه به مردم بزرگى بفروشد خوار مى‏گردد .

از نادانى مرد همين بس كه ارزش خود را نداند .

كسى كه به ارزش خود نادان باشد به ارزش ديگران جاهل‏تر است .

كسى كه خود را شناخت پروردگارش را مى‏شناسد .

مردى كه ارزش خود را نداند نابود ميشود .

هميشه صورت خود را در آئينه ببين ، اگر صورتت زيبا است ،

پيوستن كار زشت را به آن و ننگين كردن آن را زشت بدان ، و اگر صورتت زشت است ، جمع‏آورى دو زشت را قبيح بشمار .

انسان آئينه انسان است ، به دقت در او مى‏نگرد و احتياجات او را تأمين ميكند .

هرگاه كسى خصلت خوبى داشت امثال آن را انتظار داشته باشيد .

بدترين شما كسانى هستند كه سخن‏چينى مى‏كنند و ميان دوستان جدائى مياندازند و بر بى‏گناهان عيب مى‏گيرند .

با انتقام ، برترى وجود ندارد و درستى در ترك مشورت نيست .

شهادت گناهكار را جز بر زيان خودش نمى‏پذيرم .

[ 305 ]

هرگاه كسى بتو درود فرستاد تو بهتر از آن درود بفرست ، و هرگاه دستى بمنظور احسان بسوى تو دراز شد آن را از پاداش بيشترى برخوردار ساز ، البته فضيلت براى كسى است كه نخست نيكى كرده است .

هرگاه انسان از دنيا به بالاتر از مرتبه خودش رسيد اخلاقش در برابر مردم دگرگون ميشود .

اگر كسى را بيشتر از مرتبه‏اش بالا بردى ، انتظار داشته باش بهمان اندازه تو را در مرتبه‏ات تنزل دهد در مصائب ديگران شادى مكن و در مسير باطل قدم مگذار و از راه حق كناره مگير .

به لغزش ديگران شادى مكن ، زيرا نمى‏دانى روزها با تو چگونه رفتار مى‏كنند خود را از هر گونه پستى و زبونى گرامى دار .

جز دراز گوش كسى از بزرگى و شرافت امتناع ندارد .

از كفاره‏هاى گناهان بزرگ ، دادرسى ستمديده و تسكين دادن محزون است .

هر كه مادر فرزند مرده را تسليت دهد خداوند او را زير سايه عرشش جاى ميدهد .

به آنچه فرزندان خود را تربيت ميكنى ، يتيم را به آن تربيت نما .

ضعيفان خود را در خوراك ، با خود برابر بدانيد .

[ 306 ]

بايد بستگان تو در ظلم و ستم تو طمع نكنند و دشمنانت از عدالت تو مأيوس نگردند .

هرگز با كسى كه آنچنانكه تو او را بر خودت برترى ميدهى او تو را بر خودش ترجيح نميدهد ، مسافرت مكن .

راه رفتن پياده بهمراه سواره ، موجب فساد سواره و خوارى پياده است .

در مجلس خود با كسى نجوى مكن ، و اگر بخشم آمدى بلند شو ،

و در حال خشم قضاوت مكن .

آگاه باشيد چنانكه از روى ترس كار مى‏كنيد از روى رغبت نيز كار كنيد .

هرگاه برادرانت شبانه بر تو وارد شدند آنچه در خانه‏دارى از آنان ذخيره مكن و خود را در بيرون خانه براى آنان به زحمت ميانداز .

بدترين برادران كسى است كه انسان بخاطر او به زحمت بيافتد .

از هر كارى كه اگر از كننده آن بپرسند ، آن را انكار ميكند ،

بر حذر باش .

كسيكه در پنهانى كارى كند كه آشكارا از آن شرم دارد براى خود ارزشى قائل نيست .

هر كه باطن خود را درست كند ظاهرش را نيز درست خواهد كرد .

كسيكه ترا بر حذر دارد مانند كسى است كه تو بشارت داده است .

[ 307 ]

حسود از تو خشنود نميشود مگر آنكه يكى از شما بميريد .

حسادت دوست ، بيمارى دوستى است .

فروتنى نعمتى است كه حسود پى به آن نميبرد .

هيچ ستمگرى را شبيه‏تر به ستمديده مانند حسود نديدم : چشمى شور و دلى ديوانه دارد و پيوسته با اندوه دمساز است ، بر بى‏گناهان خشم ميگيرد و به چيزى كه مالك آن نيست بخل ميورزد ستايش بيش از استحقاق ، چاپلوسى و كمتر از استحقاق ، ناتوانى يا حسادت است .

با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر مرديد بر شما گريه كنند و اگر زنده بوديد به شما اشتياق داشته باشند .

دوست ، دوست نيست مگر آنكه برادر خود را در سه مورد نگهدارى كند : در گرفتارى او و در نبودن او و در مردن او .

دشمن دانا بهتر از دوست نادان است .

بهترين اعمال بزرگوار اين است كه از آنچه ميداند چشم بپوشد .

بزرگترين دشمنان كسى است كه مكرش از همه پنهان‏تر باشد .

كسيكه جامه‏ى حيا به تن كند ، عيبش را مردم نمى‏بينند .

اشكها خشك نمى‏شود مگر در اثر سنگدلى ، و دلها سخت نمى‏شود مگر بخاطر زيادى گناهان .

خويشاوندى به دوستى نيازمند است ولى دوستى به خويشاوندى نيازمند نيست .

[ 308 ]

بسا نزديكى كه از دور هم دورتر است و بسا دورى كه از نزديك هم نزديك‏تر است . غريب كسى است كه دوست ندارد .

دوستى يك نوع خويشاوندى مورد بهره‏اى ميباشد .

از دست دادن دوستان ، غربت است .

از بزرگوارى مرد آن است كه بر گذشته زمانش بگريد و به وطن خود علاقمند باشد و برادران قديمى خود را نگاه دارد .

طمع ، بردگى دائمى است .

سقوط عقلها ، بيشتر زير درخشندگى‏هاى طمع‏ها است .

بسا عقلى كه تحت فرمان تمايلات بيجا اسير است .

اگر براى آنچه از دستت رفته بى‏تابى ميكنى ، پس براى آنچه بتو نرسيده نيز بى‏تابى كن .

تمايلات بيجا ، مركب فتنه و فساد است .

اگر ثروتمندى گردى ، تمام مردم با تو هستند و اگر تنگدست شوى بستگانت دست از تو برمى‏دارند .

هرگاه دنيا به كسى روى آورد خوبيهاى ديگران را به او عاريه ميدهد و اگر به او پشت كند خوبى‏هايش را از او سلب ميكند .

از دست رفتن حاجت ، بهتر از بردن حاجت نزد افراد نالايق است .

سه كس مورد ترحم قرار ميگيرد : خردمندى كه او را نادان پندارند و ناتوانى كه در دست ستمگر نيرومندى گرفتار باشد و بزرگوارى كه

[ 309 ]

به فرومايه محتاج گردد .

هرگاه از شخص بزرگوارى حاجتى خواستى بگذار فكر كند ،

زيرا او جز در كار خير نمى‏انديشد ، و هرگاه از شخص فرومايه‏اى چيزى درخواست كردى شتاب كن ، زيرا اگر فكر كند به طبع خود باز مى‏گردد .

التماس كردن ، بزرگوار را به بذل و بخشش ، و فرومايه را به ممانعت تحريك ميكند .

بزرگوار ، از روى اكراه نرمى نمى‏كند و در حال گشايش سخت نمى‏گيرد .

آرزوهاى خود را بسوى كسى كه مورد محبت دلهاى شما است ،

معطوف داريد .

بخشش آن است كه بى‏مقدمه انجام گيرد ، اما اگر بر اساس سؤال باشد نوعى شرم و فرار از سرزنش است .

حرص ، جامع هر خصلت ناپسند است و مهارى است كه آدمى بوسيله آن بسوى هر شرى كشيده ميشود .

بخل ، روپوش بينوائى است .

غفلت مردم بخيل از گناه بزرگ ، براى آنان آسانتر از پاداش دادن به احسان كم است .

اى پسر آدم ، آنچه بيشتر از روزى خود بدست آورده‏اى تو در آن خزانه‏دار ديگران هستى .

[ 310 ]

اى پسر آدم تو در مال خود وصى خويش باش و همان كارى كه مى‏خواهى پس از تو در مال تو انجام دهند خودت انجام ده .

كسيكه ثروتمند باشد بايد بوسيله مال خود ، زندانى و اسير را آزاد كند .

هر كه خويشتن را گرامى دارد ثروت از نظر او ناچيز است .

حرص و خودبينى و حسد انگيزه‏هاى سقوط در گناهان هستند .

خصلتهاى پسنديده خود را بخاطر تكبر و خودبينى از دست مده .

اگر مى‏خواهى تو را ستايش كنند بايد نسبت به ستايش ، اظهار حرص ننمائى .

بزرگترين افتخار آن است كه خود بين نباشى .

شكيبائى به اندازه مصيبت است .

مصيبت ، يكى است ، اگر بى‏تابى كردى دو تا ميشود .

خويشتن را به صبر در ناراحتى عادت ده .

هنگامى كه سختى به پايان رسيد گشايش آغاز مى‏گردد .

شكيبائى ، مركبى سقوط ناپذير است .

صبر دو نوع است : صبر بر آنچه كراهت دارى و صبر از آنچه دوست دارى .

روزگار دو روز است : روزى بسود تو و روزى به زيانت ، پس اگر به سود تو باشد ناسپاسى مكن و اگر به زيان تو باشد شكيبا باش .

كسى كه مانند آزادگان صبر كند شكيبا است و اگر صبر نكند

[ 311 ]

مانند نادان بى‏تجربه ، فراموش مى‏كند .

به هنگام آسايش ناسپاسى مكن و در گرفتارى نااميد مباش .

تكبر در برابر افراد خودبين ، عين تواضع است .

هر كه در جستجوى چيزى باشد به تمام آن يا بعض آن ميرسد .

كسى كه زبانش را حكمران خود گرداند نزد خويش خوار است .

زبان خردمند پشت قلبش ، و قلب نادان پشت زبانش ميباشد .

هر كارى انجام داده‏اى مانند كسى باش كه كارى نكرده است .

در خاموشى از حكمت خيرى نيست ، چنانكه در سخن از روى جهل ، خيرى نمى‏باشد .

آدمى زير زبان خويش پنهان است .

زبان خود را از سخن گفتن بازدار ، زيرا جبران كردن چيزى كه در اثر خاموشى از دستت رفته ، آسان‏تر است از دريافت چيزى كه به سبب گفتارت از تو فوت شده است .

از آنچه وجود ندارد مپرس ، زيرا در آنچه وجود دارد براى تو كارى هست .

وفا با نيرنگ‏بازان نزد خدا نيرنگ است .

اگر كارها مشتبه شد پايان آن با آغازش مقايسه مى‏شود .

كسى كه انديشه كند درست يافته يا نزديك است درست بيابد ، و كسى كه شتاب نمايد خطا كرده يا نزديك است خطا نمايد .

چه بسيار است عبرتها و كم است پند گرفتن

[ 312 ]

انديشه‏ى پيرمرد را از دلاورى جوان بيشتر دوست دارم .

به حضرت گفتند : خردمند را براى ما توصيف كن ، فرمود :

خردمند كسى است كه چيزها را به جاى خود ميگذارد ، سپس به وى گفتند : نادان را براى ما توصيف كن ، فرمود : توصيف كردم .

اگر كار كسى بر شما مشتبه گرديد به همنشينانش نظر كنيد .

هنگامى كه تو پشت ميكنى و مرگ روى مى‏آورد ، چه زود ملاقات فرا ميرسد .

كسى كه دورى سفر را بخاطر بياورد آماده ميگردد .

نفس كشيدن آدمى ، گامهاى او بسوى مرگ است .

بسا يك خوراك كه جلوى خوراكها را مى‏گيرد .

مخالفت ، انديشه را ويران مى‏كند .

كسى كه پيرو ندارد انديشه ندارد .

هنگامى كه شنيد خوارج مى‏گويند : « حكم مخصوص خداوند است » فرمود : سخن حقى است كه بوسيله آن باطل را اراده مى‏كنند كسى كه به چيزى جاهل باشد از آن عيب مى‏گيرد .

مردم دشمن مجهولات خود هستند .

كسى كه چوبش نرم باشد شاخه‏هايش فراوان است .

خوابى كه بر اساس يقين باشد بهتر است از نمازى كه در حال ترديد باشد .

يك دانشمند دينى از هزار عابد براى شيطان سخت‏تر است .

[ 313 ]

بهترين پارسائى ، پنهان داشتن زهد است .

نماز ، ايستادن و نشستن نيست ، نماز اخلاص تو است .

سخت‏ترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را كوچك بشمارد .

هيچ كوچكى را كوچك مشمار ممكن است بزرگ باشد . و هيچ كمى را كم مدان ، ممكن است زياد باشد .

روزگارى براى مردم خواهد آمد كه در آن مقرب نيست مگر سخن‏چين ، و زيرك خوانده نمى‏شود مگر تبهكار ، و ناتوان شمرده نمى‏شود مگر شخص با انصاف .

دنيا نادانى است كه جز به مانندهاى خود رغبت ندارد من دنيا را به رو واژگون كرده‏ام و مقدار آن را اندازه گرفته‏ام و به حقيقت آن بينا هستم .

اى مردم ، بخدا قسم من شما را به هيچ طاعتى وادار نمى‏كنم مگر آنكه خودم در آن بر شما سبقت مى‏گيرم ، و از هيچ گناهى شما را نهى نمى‏كنم مگر آنكه خودم پيش از شما دست از آن بر مى‏دارم .

كسى كه خود را پيشواى مردم قرار داد بايد پيش از آموختن ديگران ، نخست خويشتن را بياموزد و بايد پيش از آنكه ديگرى را بوسيله زبان تأديب كند ، به روش خود ، او را تأديب نمايد . در هر صورت كسى كه آموزنده و ادب كننده خويش باشد به تعظيم و احترام سزاوارتر است از كسى كه آموزنده و ادب كننده مردم باشد .

[ 314 ]

كسى كه كار ملتى را بعهده گرفت سزاوار است پيش از شروع به اصلاح جمعيت ، نخست خود را اصلاح كند وگرنه مانند كسى است كه مى‏خواهد سايه‏ى چوب را پيش از راست كردن چوب ، راست كند شگفتا آيا خلافت به مصاحبت و خويشاوندى ( با پيامبر ) است ؟ بدبخت‏ترين زمامداران كسى است كه ملتش به وسيله او بدبخت شوند .

چه زشت است نيرنگ از زمامدار شخص بدخو لايق پيشوائى نيست .

اگر چوپان گرگ باشد ، چه كسى از گوسفند مراقبت مى‏كند ؟ هرگز در استخدام كارگردانان و حكمرانان خود ، وساطتى را جز وساطت كاردانى و امانت مپذير .

كسى كه اطرافيانش فاسد باشند مانند كسى است كه آب در گلويش گير كرده ، زيرا اگر چيزى غير از آب در گلويش گير كرده بود ، بوسيله آب فرو ميرفت دادگرى يك شكل و ستمگرى اشكال فراوانى دارد ، از اين رو ستمگرى آسان ، و جستجوى عدالت مشكل است . عدالت و ستمگرى مانند اصابت و خطا در تيراندازى است كه اصابت آن احتياج به تمرين دارد .

[ 315 ]

دادگرى را بر دلاورى مقدم دار و جائيكه سخن گفتن مفيد است از عمل استفاده مكن .

بدترين مردم ، پيشواى گمراهى است كه ديگران بوسيله او گمراه مى‏شوند .

ستم ، پايان مدت زمامداران است .

عدالت زمامدار بهتر از بارورى زمان است .

كسى كه از او چيزى خواسته شده ، تا هنگامى كه وعده نداده آزاد است .

دلهاى رعيت ، خزانه فرمانرواى آنها است ، همان عدالت يا ستمى كه در آن سپرده است خواهد يافت .

آگاه باشيد ، من با دو كس مى‏جنگم : كسى كه چيزى را كه ندارد ادعا كند و كسى كه چيزى را كه به عهده‏ى او است دريغ نمايد .

دست خدا با مهربانى بر سر حكمران قرار مى‏گيرد ، پس هنگامى كه ستم نمود خداوند او را بحال خودش واگذار مى‏كند .

در توصيف خداوند مى‏گويد : كوههاى آن ( زمين ) را از جا كنده و پراكنده مى‏سازد ، و از هيبت عظمت خداوند بعضى كوهها بعض ديگر را درهم مى‏كوبند سپاس خداوندى را كه آسمان و زمين ، آسمان و زمين ديگر را از او نمى‏پوشاند .

پيشوايان دادگر بايد خود را با عموم مردم بسنجند .

[ 316 ]

يكى از كارگردانان حضرت ساختمان بزرگى بنا كرد ، امام « ع » فرمود : سكه‏ها سرهاى خود را آشكار كردند . اين ساختمان توانگرى تو را توصيف مى‏كند هرگاه خداوند بر ملتى خشم گيرد نرخهاى آنان بالا ميرود و تبهكاران بر آنان چيره مى‏شوند .

سه كس مال را بر خويشتن برترى مى‏دهند : بازرگان دريا و همنشين سلطان و كسيكه در قضاوت رشوه مى‏گيرد خدايا ما را بهتر از آنچه مى‏پندارند قرار ده و آنچه را كه براى ما نمى‏دانند بيامرز .

عثمان ، حضرت را بسيار سرزنش كرد ، در حالى كه امام « ع » ساكت بود . به حضرت گفت : چرا سخن نمى‏گوئى ؟ فرمود : اگر سخن بگويم ، چيزى جز آنچه براى تو ناپسند است نمى‏گويم و تو نزد من چيزى جز آنچه دوست دارى نخواهى داشت .

هرگز دعوت كننده به جنگ نباشيد .

از ستيزه و دشمنى بپرهيزيد ، زيرا اين دو خصلت دل را بيمار مى‏كند و نفاق ببار مى‏آورد .

اگر از آزار كسى ايمن بودى ، در برادرى او رغبت داشته باش .

خداوند شما را حفظ كرده از اينكه به شما ستم نمايد .

به ناتوان كمك كنيد و پشتيبان ستمديده باشيد و همكارى نماييد .

[ 317 ]

خدايا من آنان را به ستم بر بندگانت وادار نكردم .

روز ستمديده بر ستمگر ، سخت‏تر از روز ستمگر بر ستمديده است .

شيعيان ما كسانى هستند كه در حال خشم ستم نمى‏كنند . براى همسايگان خود باعث بركت و با همنشينان خود در صلح و آشتى هستند .

ستمگرى و نادرستى ، مرد را بى‏ارزش مى‏كند .

هر كه ستمى بدوش گرفت نااميد گرديد .

چه زشت است به همسايه سختگيرى كردن هر كه ادعا كرد نابود گرديد و هر كه تهمت زد نااميد شد .

كسيكه تخم دشمنى كاشت زيان درو كرد .

ستم بر بندگان بدكارى است .

ستم به شمشير مى‏كشاند .

هرگز با ريختن خون حرام حكومت خود را تقويت مكن .

بخدا قسم با ستمديده از روى عدالت رفتار مى‏كنم و حق او را از ستمگر مى‏گيرم و ستمكار را با حلقه بينى‏اش مى‏كشم تا او را به سرچشمه حق وارد سازم اگر چه از آن كراهت داشته باشد .

اين را انتخاب كن كه شكست خورده و با انصاف باشى ، نه پيروز و ستمگر .

پست‏ترين مردم كسى است كه نزد زمامدار ستمگر از انسان

[ 318 ]

ناتوان بدگوئى كند .

ستم بر ناتوان ، زشت‏ترين ستم است .

گناه نابخشودنى ، ستم نمودن بندگان نسبت بيكديگر است .

همكار ستمگر مباش .

ستمگر سه علامت دارد : نسبت به بالاتر از خود با گناه ظلم مى‏كند و در حق پائين‏تر از خود با چيرگى ستم مى‏نمايد و با گروه ستمگران همكارى مى‏كند .

خدا رحمت كند مردى را كه حقى را ببيند و به آن كمك نمايد ،

يا ستمى را ببيند و از آن جلوگيرى كند و به زيان ستمگر مددكار ستمديده باشد .

ستمگر و كمك دهنده او و كسى كه به ستم راضى است هر سه با يكديگر شريكند .

كسى كه از عمل گروهى خشنود باشد مانند كسى است كه با آنان در آن كار داخل باشد و هر كه در باطل وارد شود دو گناه دارد :

گناه ارتكاب باطل و گناه راضى بودن به آن .

از حضرت پرسيدند : چه گناهى كيفرش سريعتر و نابودى صاحبش زودتر است ؟ فرمود : ستم بر كسى كه ياورى جز خدا ندارد ، و گردنكشى ثروتمند در برابر فقير .

به هنگام ستم ، عدالت خدا را درباره خود ياد كن ، و موقع توانائى ، قدرت خدا را بياد آور .

[ 319 ]

گناه ، دژى ذلت‏بار است : ساكن خود را نگاه نمى‏دارد و پناهنده خود را حفظ نمى‏كند .

حكمت را در بين كسانى كه شايستگى آن را ندارند مگذاريد كه به آن ستم كرده‏ايد .

براى هر كسى همان چيزى است كه به دست آورده .

ارزش هر كس به خوبيهاى او است .

بدانيد مردم فرزندان كارهاى نيك خويش هستند .

هيچ نسبتى مانند فروتنى و هيچ شرافتى مانند دانش و هيچ همنشينى مانند خوشخوئى نيست .

دانش شريف‏ترين چيز است و خداوند بزرگ دانا است و هر دانشمندى را دوست دارد .

كسى كه كردارش او را كند سازد ، نسبت و خويشاونديش او را تند نمى‏گرداند .

هر كه در عمل كوتاهى كند به اندوه مبتلا مى‏گردد .

از كسانى مباش كه بيش از عملشان بخود اميدوارند .

براى دنياى خود چنان كار كن كه گويا هميشه زنده‏اى .

از كسانى مباش كه بدون عمل به آخرت اميدوارند .

دانش بياموزيد هر چند بهره‏اى از آن نبريد ، زيرا روزگار را براى شما مذمت كنند بهتر است از اينكه زمان را بخاطر شما مذمت نمايند .

هيچ حركتى نيست مگر آنكه تو در زمينه آن به شناسائى

[ 320 ]

نيازمندى .

كسى كه از روى نادانى كارى انجام دهد مانند كسى است كه بيراهه مى‏رود ، پس دور شدنش از راه ، او را از خواسته‏اش دورتر مى‏گرداند ، و كسى كه از روى دانائى عمل كند مانند كسى است كه راه آشكارى مى‏پيمايد ، بنابراين بينا بايد ببيند آيا راه مى‏پيمايد يا بر مى‏گردد ؟

انديشه موجب روشنى ، و غفلت باعث تاريكى است .

بمنظور فهميدن و آموختن سؤال كن و از روى خيره سرى چيزى مپرس .

داناترين مردم كسى است كه علم مردم را به عمل خود ضميمه كرده است .

كسى كه در انديشه خود استبداد داشته باشد نابود مى‏گردد و كسيكه با مردان مشورت كند در عقلهاى آنان شركت جسته است .

كسى كه به راههاى انديشه روى آورد ، موارد اشتباه را مى‏شناسد .

هيچ گنجى سودمندتر از دانش و هيچ عزتى بالاتر از بردبارى نيست .

دانائى ، جلوى عذر بهانه‏جويان را مى‏گيرد .

خوبى آن نيست كه ثروت و فرزندان تو زياد شوند ، خوبى آن است كه دانش تو افزون گردد .

[ 321 ]

گرد آورندگان مال نابود شده‏اند ، در حاليكه زنده هستند ، و دانشمندان تا هنگامى كه روزگار باقى است پايدار مى‏باشند .

زمامداران ، فرمانرواى مردمند و دانشمندان ، فرمانرواى زمامداران .

دانشمند زنده است هر چند مرده باشد و نادان مرده است اگر چه زنده باشد .

دانش ، يكى از دو حيات ، و دوستى ، يكى از دو خويشاوندى ، و آوازه‏ى نيكو يكى از دو عمر محسوب مى‏شود .

هرگز كسى در برابر سؤالى كه از او شده و نمى‏داند ، از گفتن « نمى‏دانم » شرم نكند و اگر چيزى را نمى‏داند از آموختن آن حيا نداشته باشد .

چه بسيار چيزهائى كه نمى‏دانى و انديشه‏ات در آن حيران و چشمت گمراه است ، آنگاه به آن بينا مى‏شوى .

هيچ فقرى سخت‏تر از نادانى نيست .

خويشاوندى و همسايگى ، ترا از شر نادان ايمن نمى‏سازد .

هرگاه خداوند بنده‏اى را پست گردانيد ، دانش را از او جلوگيرى مى‏كند .

هر ظرفى بواسطه آنچه در آن قرار داده مى‏شود ، پر مى‏گردد ، مگر ظرف دانش كه فراخ مى‏شود .

چنانكه بدنها خسته مى‏شوند ، اين دلها نيز ملول مى‏گردند ، پس

[ 322 ]

براى دلها حكمت‏هاى جديدى طلب كنيد .

بار شعله شوق ، سبك‏تر از رنج خستگى است .

از شرافت دانش همين بس كه شخص كم اطلاع ادعاى آن را مى‏كند و كسى كه از اهل دانش نيست اگر نسبت دانائى به او بدهند شادمان مى‏شود ، و از گمنامى جهل همين بس كه آدم نادان از آن بيزارى مى‏جويد و اگر نسبت جهل به او بدهند خشمگين مى‏شود .

كم‏ارزش‏ترين مردم كسى است كه دانشش از همه كمتر باشد .

دانش ، دينى است كه به سبب آن پاداش داده مى‏شود .

دانش ، بيشتر از آن است كه به شمار آيد ، پس از هر چيزى بهترش را بگيريد .

كسى كه از روى نادانى فتوى دهد ، آسمان و زمين او را لعنت مى‏كنند .

دانشمندان بخاطر كثرت مردم نادان ، در غربت قرار دارند .

خداوند از مردم نادان در تعليم گرفتن پيمان نگرفته تا آنكه از دانشمندان در تعليم دادن پيمان گرفته است .

سپاسگزارى دانشمند بر دانشش اين است كه علم خود را به كسانى كه استحقاق دارند بذل نمايد .

بلند همت هر چند خود را تنزل دهد ليكن جز بلندى چيزى نمى‏پذيرد ، مانند شعله آتش كه صاحبش آن را مى‏پوشاند ولى شعله زبانه مى‏كشد .

[ 323 ]

اگر نزد دانشمندى نشستى ، در شنيدن حريصتر باش تا سخن گفتن .

علم با عمل مقرون است : پس كسيكه بداند عمل مى‏كند . عمل ،

عمل را صدا مى‏زند اگر عمل پاسخ گفت ، مى‏ايستد وگرنه كوچ مى‏كند .

اى حاملان دانش ، آيا دانش را حمل مى‏كنيد ؟ دانش براى كسى است كه بياموزد و به آنچه آموخته عمل كند و علمش با عملش موافق باشد .

عالم بى‏عمل مانند نادان سرگردانى است كه از جهل خود بيدار نمى‏شود ، بلكه حجت بر او بزرگتر است .

علم خود را به جهل ، و يقينتان را به ترديد مبدل مكنيد ، هرگاه دانستيد عمل كنيد و هرگاه يقين پيدا كرديد اقدام نمائيد .

چه خوبست علمى كه به مدارات زينت يابد شما گفتيد : فلان شخص ثروت عظيمى به دست آورده آيا روزهائى كه در طول آنها انفاق كند بدست آورده است ؟

روز قيامت آدمى قدم بر نمى‏دارد تا آنكه از عمرش سؤال مى‏كنند كه در چه چيزى بپايان رسانده ، و جوانيش را در چه چيزى كهنه كرده و مالش را از كجا بدست آورده و در چه چيزى انفاق نموده و در آنچه مى‏دانسته چه عملى انجام داده است ؟

زياده‏روى كردن از اندازه كافى ، فقر بى‏پايانى است .

[ 324 ]

چقدر مشكل است براى كسى كه خواسته‏هاى بيجا او را اسير كرده پرهيزكار باشد ؟

هر كه بر چيزى دست يافت خودرأى مى‏شود .

دو خورنده هستند كه سير نمى‏شوند : خواهان دانش و خواهان دنيا .

بازرگان ، گناهكار است و گناهكار در آتش است ، مگر كسى كه درست بگيرد و درست بدهد .

درباره گرد آورنده ثروت مى‏گويد : شايد آن را از راه نادرست گرد آورده و حق آن را ادا نكرده است .

فقر ، مرگ بزرگ است .

تنگدستى ، زيرك را گنگ مى‏گرداند و فقير در شهر خود غريب است .

تنگدستى در وطن ، غربت است .

هيچ شهرى از شهر ديگر براى تو سزاوارتر نيست ، بهترين شهرها شهرى است كه تو را به دوش گيرد [ 1 ] .

اگر تنگدستى براى من بصورت انسانى مجسم شود او را خواهم كشت .

[ 1 ] يعنى تمام شهرها صلاحيت دارند براى انسان محل سكونت باشند . بهترين شهرها شهرى است كه تو را در خود جاى دهد و عزيز گرداند .

[ 325 ]

هيچ فقيرى گرسنه نشد مگر به آنچه ثروتمند از آن بهره‏مند گرديد .

هيچ نعمتى را فراوان نديدم مگر آنكه در كنار آن حقى ضايع شده است .

به هيچ نعمتى نمى‏رسيد مگر آنكه نعمت ديگرى را از دست ميدهيد .

هيچ ثروتى جز بخاطر بخل يا حرام جمع نمى‏شود .

به هيچ نعمتى نمى‏رسيد مگر پس از رنج و آزار .

هيچ كس بيهوده آفريده نشده كه هوسرانى كند ، و بى‏فايده رها نشده تا كار بى‏فايده انجام دهد .

اشتباه در بخشش به كسى كه سؤال نكرده و جلوگيرى از كسى كه درخواست نموده هر دو يكى است .

هرگاه از چيزى بى‏نياز شدى آن را كنار بگذار و آنچه را به آن محتاج هستى بگير .

از احتكار جلوگيرى كن .

هر كه چيزى را كه حق او نيست بگيرد مورد سرزنش قرار مى‏گيرد .

از گرفتن وام بپرهيزيد .

وام گرفتن ، ذلت و خوارى است .

از كيفرهائى كه در اثر بدرفتارى ، بر ملل پيش از شما فرود آمده

[ 326 ]

بترسيد و در خوبى و بدى ، حالات آنان را بخاطر بياوريد و بترسيد از اينكه مانند آنها باشيد .

پيش از آنكه آيندگان از شما عبرت بگيرند شما از گذشتگان پند بگيريد .

فرزندانتان را به اخلاق خود مجبور نسازيد زيرا آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده‏اند .

دلهاى مردم ، وحشى است هر كه با آنها انس بگيرد به او روى مى‏آورند .

بنده ديگرى مباش در حاليكه خداوند ترا آزاد قرار داده است .

به آزاد مرد هر چه تحميل كنى ، تحمل مى‏كند و آن را باعث زياد شدن شرافت خود مى‏داند مگر چيزى كه جزئى از آزادى او را تنزل دهد كه از آن امتناع دارد و به آن پاسخ نميگويد .

من حق ندارم شما را بر آنچه كراهت داريد وادار كنم .

بتو اجازه دادم كه در آنچه بنظرت مى‏آيد استوار باشى .

اندوه ، نيمى از پيرى است .

هرگز از روى ترديد مجازات نمى‏كنم .

هر كه به روزگار بزرگى فروخت روزگار او را زبون ساخت .

تو را از شتاب در كار و سخن نهى مى‏كنم .

درباره بندگان خدا و شهرهاى او از خدا بترسيد ، زيرا شما حتى در زمينه‏ى مكانها و چهارپايان مورد سؤال قرار مى‏گيريد .

[ 327 ]

ساعتهاى روز چه با شتاب مى‏گذرد ، و روزهاى ماه چه زود سپرى مى‏شود ، و ماههاى سال چه با سرعت تمام مى‏گردد ، و سالهاى عمر چه با تندى مى‏گذرد پايان