بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بخشی از زیباییهای نهج البلاغه, ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     index - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     kh0001 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0002 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0003 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0004 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0005 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0006 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0007 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0008 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0009 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0010 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0011 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0012 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0013 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0014 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0015 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0016 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0017 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0018 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0019 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0020 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0021 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0022 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0023 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0024 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0025 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0026 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0027 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0028 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0029 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0030 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0031 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0032 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0033 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0034 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0035 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0036 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0037 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0038 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0039 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0040 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0041 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0042 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0043 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0044 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0045 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0046 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0047 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0048 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0049 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0050 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0051 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0052 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0053 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0054 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0055 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0056 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0057 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0058 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0059 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0060 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0061 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0062 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0063 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0064 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0065 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0066 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0067 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0068 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0069 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0070 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0071 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0072 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0073 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0074 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0075 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0076 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0077 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0078 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0079 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0080 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0081 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0082 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0083 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0084 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0085 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0086 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0087 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0088 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0089 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0090 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0091 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0092 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0093 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0094 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0095 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0096 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0097 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0098 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0099 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0100 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0101 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0102 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0103 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0104 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0105 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0106 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0107 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0108 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0109 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0110 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0111 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0112 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0113 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0114 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0115 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0116 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0117 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0118 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0119 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0120 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0121 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0122 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0123 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0124 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0125 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0126 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0127 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0128 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0129 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0130 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0131 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0132 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0133 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0134 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0135 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0136 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0137 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0138 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0139 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0140 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0141 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0142 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
 

 

 
 

محبت عميق

على « ع » درك كرده بود كه منطق محبت ،

بالاتر از منطق قانون است ، و مهربانى انسان با انسان و ساير موجودات ، دليل زندگى در برابر مرگ ، وجود در برابر عدم است موقعيت زن از نظر على « ع » آن موقعيتى كه آنان تصور مى‏كردند نبود برخورد بادهاى سوزان تابستان و ابرهاى پر آب زمستان در يك زمين ،

از عدالت جهان هستى و تساوى وجود محسوب مى‏شود . نابود شدن طوفانها و گردبادها و نسيم‏هاى ملايم در يك حقيقت ، بر اساس اين

[ 103 ]

عدالت و تساوى برقرار است . تحمل طبيعت ، قانون كيفر و پاداش را در تمام مظاهر خود ، ناشى از عدالت و تساوى مزبور است . بديهى است در اين صورت بايد نيروهاى طبيعت نيز اعم از جماد و حيوان درهم آميخته شوند و بطور اشتراك شروع به فعاليت كنند .

از آنجا كه صفات انسان و اخلاق و احساسات و اميال او از عناصر تركيبى و اتحادى حيات كه شخصيت انسان را تشكيل ميدهد سرچشمه مى‏گيرند ، صفات و حالات مزبور ، درهم آميخته شده و بطور اشتراك شروع به كار مى‏كنند . بررسى و سنجش عميق و بدنبال آن قواعد علمى جديد كه اكتشافات خود را بر پايه‏هاى ويژه‏اى استوار ساخته ، مى‏تواند اين معنى را به اثبات برساند .

قبلا ديديم انسان از نظر على « ع » نمونه‏ى كاملى از جهان هستى بشمار ميرود . از جمله اشعارى كه به او نسبت مى‏دهند شعرى است كه انسان را در آن مخاطب ساخته و مى‏گويد :

گمان مى‏كنى تو جسمى كوچك هستى ، در حاليكه جهانى بزرگ در تو پيچيده شده است .

طبيعى است على « ع » در اين موقعيت ، تمام امكاناتى كه وابسته به انسان است جستجو مى‏كند و مظاهر عدالت جهانى و تساوى وجود را در اين « جسمى كه جهانى بزرگ در آن پيچيده شده » در ضمن چهار چوبه‏اى كه افكارش در آن مى‏چرخد ، كشف مى‏كند .

على « ع » بطور مستقيم عميقانه درك كرد كه ميان موجودات ،

[ 104 ]

روابطى زوال ناپذير وجود دارد و هر چيزى كه از اين روابط ميكاهد از مفهوم وجود نيز كم مى‏كند و در صورتيكه انسان يكى از اين موجودات محسوب شود ، ناچار بايد با موجودات ديگر ارتباط وجودى داشته باشد . در اين صورت ارتباط موجود به مانند خود ، سزاوارتر و مناسب‏تر است . اين موجود اگر از موجودات زنده باشد بستگى آن به موجودات زنده ديگر قويتر و ثابت‏تر خواهد بود . اما انسان كه در رأس موجودات زنده قرار دارد ، ارتباط او با برادر انسانش نخستين ضرورت وجودى او از نظر فردى و اجتماعى محسوب مى‏گردد .

على « ع » آنگاه كه جمعيت شايسته را جمعيتى معرفى مى‏كند كه عدالت اجتماعى با گسترده‏ترين معانى و ارزنده‏ترين اشكالش بر آن حكومت داشته باشد ، در حقيقت ، قانون يا چيزى را كه وابسته به قانون است مورد اجرا قرار ميدهد . اين قانون از آنجا كه طبعا از روح عدالت جهانى سرچشمه مى‏گيرد ، در انديشه‏ى على « ع » آشكار شده و بصورت يك امر ضرورى جلوه مى‏كند . بدين جهت مى‏بينيم پسر ابو طالب اصرار شديدى دارد كه ماوراى قوانين را بررسى كند و بوسيله‏ى محبت انسانى كه بالاتر از قانون است ، قوانين را مراعات نمايد . محبت جز علاقه عميق روحى و مادى به بلندى و كمال چيزى نيست . از آنجا كه محبت يك ضرورت وجودى محسوب مى‏شود ،

يك ضرورت اخلاقى نيز بشمار مى‏رود .

على « ع » در نخستين صفحه از صفحات محبت يادآورى مى‏كند

[ 105 ]

كه مردم همگى با هم برادرند ، از اين رو با وجود اينكه خود ، زمامدار مردم است صريحا آنان را به « برادرانم » توصيف مى‏كند و بدنبال آن به حكمرانان تذكر ميدهد كه آنان با همه مردم برادراند و اين برادرى ناچار مستلزم محبت خواهد بود ، او به سران لشگرهايش چنين مى‏گويد : « براى حكمران سزاوار است برترى و نعمتى كه به او اختصاص داده شده ، باعث تغيير حال او بر رعيت نشود ، و نعمت‏هائى كه خداوند نصيب او ساخته ، او را بيشتر به بندگان خدا نزديك كند و بيشتر به محبت به برادرانش وادارد » .

على « ع » از آنكه برادرى خود و فرمانروايان را با مردم در دوستى و محبت اعلام ميدارد ، با يك قضاوت صحيح با عموم انسانها روبرو شده و اين برادرى را بدون پراكندگى يا امتياز به آنان اعلان مى‏كند و مى‏گويد : « همانا شما با هم برادريد ، ميان شما چيزى جز ناپاكى دلها و سوء انديشه‏ها جدائى نيافكنده است » . على « ع » بدين وسيله ناپاكى دل و سوء انديشه را در يك سو ، و دوستى و محبت قلبى را در سوى ديگر قرار ميدهد .

از آنجا كه حق وجودى هر انسانى بهره‏مند شدن از محبت ديگران است ، ناچار بايد طبيعت كه حامل ارزش‏ها و مقياس‏ها است به انسانى كه همسايگان و نزديكان و كسانش او را رها ساخته و لباس محبت به تنش نكرده‏اند ، با مهر و محبت فراوانى از ناحيه‏ى بيگانگان پاداش دهد . روى همين اصل على « ع » مى‏گويد : « كسيكه

[ 106 ]

نزديك‏تر او را رها كند ، دورتر براى او آماده مى‏گردد » .

على « ع » بخاطر مراعات اين اخوت كه بر اساس محبت انسانى برقرار است خصلت‏هاى ناپسند را از آنجا كه با دوستى و محبت سازش اساسى ندارد نمى‏پذيرد : « اما بعد ، اگر خصلت‏هاى ناپسند در تو نبود تو در اين كار بر ديگران مقدم بودى » .

اگر قوانين متعارف به پسر ابو طالب اجازه مى‏دهد با مخالفان خود نبرد كند ، او پس از آنكه تمام جوانب محبت را در قلب خود مراعات نموده و روابط اخوت انسانى را در دلهاى جنگجويان جستجو كرده دست به جنگ مى‏زند . بنابراين اگر او در پايان كار دست به شمشير مى‏برد ، از روى ناچارى و توأم با گريه و اندوه است نه آنكه از روى اختيار و آميخته با خنده و شادى باشد . در حقيقت ، احساس پيروزى براى على « ع » دردناكتر از احساس شكست براى جنگجويان بود اگر قوانين متعارف به پسر ابو طالب اجازه ميدهد تجاوزگران را پس از مرگ خود رها و فرزندان و پيروان خود را از انتقام و نبرد با آنان باز دارد . محبت به انسان كه ماوراى هر قانونى است كه او را وادار ساخته با اين سخن بزرگ ، پيروان و فرزندان خود را مخاطب قرار دهد :

« پس از من با خوارج نجنگيد ، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرده ، مانند كسى نيست كه باطل را طلب نموده و به آن رسيده است » .

على « ع » به كمك اين محبت عميق ، سعادت انسان را به

[ 107 ]

سعادت همسايه‏اش بلكه به سعادت تمام انسانها مربوط مى‏سازد و آنچه براى انسان نسبت به همسايه‏اش روا ميدارند ، براى ساير مردم نيز نسبت به او روا مى‏شمارد ، و از سعادت انسان اين است كه محبت را از حد بگذراند و فرزندان ديگران را از همان محبتى كه فرزندان خود را بهره‏مند مى‏سازد ، برخوردار گرداند : « به آنچه فرزندان خود را تربيت مى‏كنى يتيم را به آن تربيت نما » تا همگى روح عدالت اساسى را درك كنند ، عدالتى كه از نظر ارزش و زيبائى بر قوانين رسمى برترى يافته و حامل حرارت انسانيت است و مردم را به منطق قلب نه منطق تسليم در برابر قانون نايل مى‏گرداند : « بايد خردسالان شما از بزرگسالان پيروى كنند و بزرگسالانتان به خردسالان محبت ورزند » .

اگر درماندگى از انجام دادن كارهاى نيك ، نقص محسوب مى‏شود ، منطق محبت به زبان على « ع » ، عجز از دوست‏يابى را بالاترين نقص معرفى مى‏كند : « ناتوان‏ترين مردم كسى است كه از دوست‏يابى عاجز باشد » . على « ع » به اين درماندگى ، عجز ديگرى كه تمايل به دشمنى و جدال است ، اضافه مى‏كند و مى‏گويد : « از دشمنى و جدال بپرهيزيد » بلكه نرمى سخن بالاتر از اين است . زيرا سخن نرم ،

ارتباط دلها را كه سرچشمه محبت است محكم مى‏كند : « نرمى سخن از بزرگوارى است » .

راستى ميان خواسته‏هاى دل هيچ چيزى مانند احساس دوست‏يابى براى انسان موجب آسايش نيست . على « ع » هنگاميكه از

[ 108 ]

بديهاى زمانش رنج مى‏برد ، پول و راستى و برادرى را كه مايه بقاى انسان است در يك رديف قرار داده و درباره مردم زمانش مى‏گويد :

« بزودى مردم سه چيز را از دست مى‏دهند : پول حلال ، زبان راست و برادرى كه از ناحيه او احساس آرامش كنند » .

اگر غربت بخاطر آنكه موجب تنهائى است بزرگترين سختى بشمار مى‏رود ، شديدترين مرحله‏ى آن ، ساعتى است كه انسان برادران و دوستان خود را از دست مى‏دهد و بدنبال آن از دلهائى كه مى‏بايست از مهر و محبت آنها بهره‏مند گردد ، محروم مى‏شود : « غريب كسى است كه دوست نداشته باشد . » « از دست دادن دوستان غربت است » .

ما اينجا ناچاريم موقعيت زن را از نظر على « ع » بطور خلاصه بررسى كنيم . روشن است زن نيمى از انسان محسوب مى‏شود . آيا ممكن است اين نصف ، از محبت به نصف ديگر خالى باشد ؟ آيا نصف ديگر موظف است مقياس‏هاى عدالت جهانى را كه حاكم به محبت انسان بر انسان است مورد ستم قرار دهد ؟

گروهى ، بعضى از سخنان على « ع » را درباره زن ، نوعى لطيفه و سرگرمى تفسير كرده و موقعيت زن را از نظر وى مهمل گذاشته‏اند .

از اين رو به سخنانى كه على « ع » در موقعيت‏هاى ويژه‏اى به آن زبان مى‏گشوده ، تكيه كرده و در موردى كه زن شناخته شده‏اى با وى دشمنى داشته و على « ع » در اين زمينه فقط امر به معروف مى‏كرده ، پافشارى كرده‏اند و فراموش نموده‏اند كه على « ع » چنين سخنانى را كه

[ 109 ]

در موقعيت محدودى گفته و منظورش روشن ساختن عوامل برخورد انديشه‏هاى مختلف است ، درباره برخى از مردان ، سخت‏تر و محكم‏تر ايراد كرده است ، در حاليكه منظور على « ع » عموم مردم در تمام موقعيت‏ها نيستند ، چنانكه اگر امثال اين سخنان را درباره زن مى‏گويد منظورش همه زنان در تمام حالات نمى‏باشند . زيرا كسانى كه باعث بروز بدبختى‏ها و انحرافات مى‏باشند در معرض اين گونه سخنان قرار گرفته‏اند ، چه مرد باشند يا زنانى كه از نيرو و نفوذ مردان برخوردارند .

آرى ، على « ع » اگر به اينگونه مردان و زنان در موارد مخصوصى هجوم مى‏كند بخاطر آن است كه آنان در اين موارد از حق و عدالت و پيروان آن جلوگيرى مى‏كنند . اينجاست كه اعتقاد به بدرفتارى على « ع » با زنان ، بكلى از بين مى‏رود . من از كسانى كه به اين مطلب توجه دارند درخواست مى‏كنم يك كلمه كه على « ع » بوسيله آن با زن بدرفتارى كرده باشد و آن كلمه راجع به شخص معينى در موقعيت خاصى نباشد ، براى من بياورند على « ع » هنگامى به زن يا مرد حمله مى‏كرد كه فتنه و آشوب بپا مى‏كردند . بنابراين او تنها با فتنه در ستيز بوده است موقعيت زن از نظر على « ع » بعنوان يك انسان ، درست مانند موقعيت مرد از نظر وى بود و كوچكترين امتيازى ميان آنها وجود نداشت . آيا اندوه عميق على « ع » در مرگ همسرش فاطمه « ع » ،

دليل آن نيست كه وى زن را بعنوان انسانى درك كرده بود كه از تمام

[ 110 ]

حقوق انسانى برخوردار گردد و تمام واجبات ، بر عهده‏ى او باشد و بر اساس اين حقوق و واجبات ، از محبت انسانى بهره‏مند شود و ديگران را بهره‏مند گرداند ؟ آيا اعراب جاهليت و بعد از جاهليت ، از فرزند پسر خوشحال نمى‏شدند و آن را به فال نيك نمى‏گرفتند و فرزند دختر آنان را اندوهناك نمى‏كرد و آن را به فال بد نمى‏گرفتند ؟

آيا اين سخن شگفت آورى كه فرزدق پس از مرگ همسرش با اينكه او را دوست مى‏داشت ، درباره او گفت ، نمايشگر نظريه عصر او كه متصل به عصر على « ع » است ، درباره زن نمى‏باشد :

براى انسان آسانترين مرده از ميان دوستانش كه مرگ او فرا رسيده ، كسى است كه نقاب داشته باشد .

يعنى آسانترين مرده براى انسان از ميان دوستان و آشنايانش مرده‏اى است كه نقاب مى‏زند و منظورش زن است . بنابراين زن از نظر فرزدق شايسته آن نيست كه براى او گريه كنند و در مرگ او اندوهناك باشند . چرا ؟ فقط بخاطر اينكه زن است على « ع » با وجود اينكه از مردم همان زمان بود لكن از نظر انديشه و ديد و احساس ، نافذترين و ارزنده‏ترين و عميق‏ترين آنان بشمار ميرفت . او در ضمن سخنانى كه پيروان اين انديشه احمقانه را سرزنش كرده ، مى‏گويد : « برخى از آنان پسر را دوست دارند و از دختر بدشان مى‏آيد . . . » در اين صورت پسر و دختر از نظر على « ع » يكى است و تنها صفت « انسان » همگى را جمع مى‏كند .

[ 111 ]

گذشته از اين على « ع » همان كسى كه به تمام مردم بويژه به ضعيفان محبت مى‏ورزد براى انسان خوش قلب واجب ميداند نسبت به زن بخاطر آنكه ضعيف شمرده شده ، اگر نگوئيم ذاتا ضعيف است ،

مهربان‏تر باشد . از اين رو مى‏گويد : « ستمديده را يارى كنيد و مچ دست ستمگريكه باعث بدگمانى است بگيريد و با همسران خود نيكى كنيد » . در مورد ديگرى مى‏گويد : « من شما را به جلوگيرى از زشتيها و نيكى به همسرانتان فرمان مى‏دهم » .

پسر ابو طالب بمنظور آنكه نخست عموم انسانها و بدنبال آن انسانها با ساير موجودات ، خود را به گرمى محبت به پيچند ، حلقه‏هاى اين زنجير متصل را در دعوت خود تعقيب مى‏كند و در زمينه‏ى دانش كه ارزش آن از نظر على « ع » آشكار است مى‏گويد : « مهربانى ،

آغاز دانش است » .

اگر على « ع » كثرت گناهان را وحشتناك مى‏بيند بخاطر آن است كه كثرت گناه بحكم كسب عادت ، انسان را به سنگدلى مى‏كشاند و بجاى آنكه در دلها محبت گرم ايجاد كند ، تنفر سردى در آنها بوجود مى‏آورد . او در اين زمينه مى‏گويد : « خشكيدن اشكها بخطر سخت شدن دلها است ، و سخت شدن دلها در اثر كثرت گناهان است » . بنابراين اگر انسان گناهكار نباشد مهربان خواهد بود و در اثر اين مهربانى ، از آنچه دارد در راه كمك به برادر انسانش دريغ نمى‏كند :

« اگر نسبت به برادرت اطمينان دارى مال و دست آورد خود را به او

[ 112 ]

ببخش و او را كمك كن و خوبى را براى او آشكار ساز » .

در پايان ، على « ع » به مجموعه سخنانى كه بر محور دعوت به فانى شدن مردم در مردم از نظر مهر و محبت ، مى‏چرخد ، زبان مى‏گشايد .

به حق بايد گفت اين سخنان بالاترين ميراث بزرگ اخلاقى انسان محسوب مى‏شود . سخنان زيباى زير از همين قبيل است : « با كسى كه از تو جدا شده ارتباط برقرار كن و به كسى كه ترا محروم كرده عطا كن .

چنانكه دوست دارى ديگران بتو خوبى كنند به عموم مردم نيكى كن .

به آن كس كه با تو بدرفتارى كرده نيكى كن . خود را به بخشش به كسيكه شما را محروم كرده عادت دهيد . . . » .

پسر ابو طالب بمنظور تكميل اين دعوت بزرگ ، چهارپايان ،

زمين‏ها و انسانها را در اين محبت مشترك ساخته و مى‏گويد : « از خدا بترسيد درباره‏ى بندگان و شهرهاى او ، زيرا شما حتى درباره زمين‏ها و چهارپايان مورد سؤال قرار مى‏گيرد » .

آرى مهربانى انسان با انسان و ساير موجودات ، دليل زندگى در برابر مرگ ، بلكه يكى از خواسته‏هاى وجود عادل بشمار ميرود

[ 113 ]