بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بخشی از زیباییهای نهج البلاغه, ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     index - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     kh0001 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0002 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0003 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0004 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0005 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0006 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0007 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0008 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0009 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0010 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0011 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0012 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0013 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0014 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0015 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0016 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0017 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0018 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0019 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0020 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0021 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0022 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0023 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0024 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0025 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0026 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0027 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0028 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0029 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0030 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0031 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0032 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0033 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0034 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0035 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0036 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0037 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0038 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0039 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0040 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0041 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0042 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0043 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0044 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0045 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0046 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0047 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0048 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0049 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0050 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0051 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0052 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0053 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0054 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0055 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0056 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0057 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0058 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0059 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0060 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0061 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0062 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0063 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0064 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0065 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0066 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0067 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0068 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0069 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0070 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0071 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0072 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0073 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0074 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0075 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0076 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0077 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0078 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0079 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0080 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0081 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0082 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0083 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0084 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0085 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0086 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0087 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0088 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0089 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0090 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0091 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0092 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0093 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0094 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0095 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0096 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0097 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0098 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0099 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0100 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0101 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0102 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0103 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0104 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0105 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0106 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0107 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0108 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0109 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0110 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0111 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0112 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0113 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0114 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0115 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0116 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0117 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0118 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0119 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0120 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0121 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0122 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0123 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0124 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0125 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0126 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0127 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0128 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0129 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0130 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0131 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0132 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0133 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0134 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0135 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0136 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0137 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0138 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0139 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0140 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0141 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0142 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
 

 

 
 

مرزهاى خرد و بينش

و بسان رعد در رگبارهاى تند شبانه ،

نيرومند و غران بود چشمه همان چشمه است ، شب و روز در جريانش تأثير ندارند اگر زندگى شخصيت‏هاى واقعى تاريخ را اعم از شرق و غرب و قديم و جديد بررسى كنيم ، پديده‏ى آشكارى را درك مى‏كنيم . آن پديده اينكه : شخصيت‏هاى تاريخى با وجود اختلافهاى فكرى و تضادهاى مذهبى كه دارند ، با تفاوت در شدت و ضعف ، اديبانى زبر دست هستند .

برخى بتمام معنى مؤثر و سازنده هستند و بعضى در آستانه‏ى تأثير و سازندگى قرار گرفته‏اند . حتى مى‏توان گفت : درك ادبى با معانى و

[ 22 ]

شكل‏هاى گسترده‏اى كه دارد با هر موهبت فوق‏العاده‏ى ديگرى بهر رنگى از فعاليت‏هاى بزرگ جلوه كند همراه است براى اثبات اين پديده كافى است نظرى كوتاه به تاريخ انبياء بيافكنيم . حضرت داود ، سليمان ، اشعيا ، ارميا ، ايوب ، مسيح و حضرت محمد « ص » اديبانى بودند كه علاوه بر موهبت‏هاى ويژه‏اى كه داشتند از موهبت ادبى نيز برخوردار بودند .

ناپلئون ، افلاطون ، پاستور ، خيام ، ابن خلدون ، نهرو ، دو گل و پاسكال با وجود اينكه هر كدام در رشته‏ى خاصى شهرت داشتند لكن بحكم موقعيت‏هاى ادبى كه واجد بودند در رديف اهل ادب قرار گرفته بودند ، و روى اين اصل هر كدام به مقتضاى موهبت و فطرت ، داراى يك سلسله فعاليت‏هاى فكرى بودند كه بضميمه‏ى زيبائى‏هاى بيان ،

بصورت ادبيات كاملى جلوه ميكرد .

اين حقيقت بطور آشكار در شخصيت على « ع » تمركز داشت .

او همانطور كه در زمينه‏ى اثبات حقوق و تعليمات و رهبريهايش امام بود ، در ادبيات نيز عنوان امام را براى خود اتخاذ كرد . نشانه‏ى ادبيات على « ع » « نهج البلاغه » است . نهج البلاغه كتابى است كه در اصول بلاغت عرب در رديف قرآن آمده و هم اكنون كه حدود سيزده قرن از عمر آن ميگذرد هنوز در اسلوب عرب بعنوان يك ريشه اصيل تلقى ميشود و قطعات جالبى از آن اقتباس ميگردد و بيان سحر انگيز آن به اسلوب سخنورى روح مى‏بخشد .

[ 23 ]

در زمينه‏ى سخن‏پردازى على « ع » بايد گفت : وى شيوه‏ى سخنورى جاهليت را كه توأم با سرشت سالم بوده ، به منطق نيرومند و بيان اصيل اسلام ضميمه كرده است . بيان جالب على « ع » كه از شيوه‏ى سخنورى و جاهليت و بيان سحر آميز پيامبر سرچشمه ميگرفت برخى را بر آن داشته كه درباره‏ى سخنانش بگويند : آن « فروتر از كلام خدا و فراتر از كلام مخلوق است » .

شگفت نيست ، زيرا على « ع » از تمام وسايلى كه او را بين سخنوران به اين موقعيت نائل گردانيد برخوردار بود . او در محيطى كه فطرت سالم بر آن حكومت ميكرد پرورش يافته بود و با داناترين مردم يعنى با حضرت محمد « ص » زندگى ميكرد و رسالت وى را با آن حرارت و نيروى خاصى كه داشت با آغوش باز مى‏پذيرفت . گذشته از اينها خودش از آمادگيهاى شگفت و موهبت‏هاى بزرگى برخوردار بود ، بدين جهت علل برترى‏هاى فطرى و اجتماعى در وى جمع بود اما هوشيارى و فراست عميق على « ع » در هر جمله‏اى از جملات نهج البلاغه بصورت يك عمل بزرگ نمودار است . اين فراستى زنده و توانا و گسترده و عميق است كه بصورت يك عمل در موضوعى كاملا گسترده كه تمام جوانب آن ملاحظه شده جلوه ميكند و على « ع » جوانب آن را بطور كامل زيرورو كرده و درباره‏ى آن كنجكاوى و آزمايش عميقى بعمل آورده و نهانترين و دقيق‏ترين اسباب آن را درك نموده است ، چنانكه صحيح‏ترين نتايجى كه بر اين

[ 24 ]

اسباب مترتب است دور باشد يا نزديك براى او قابل درك خواهد بود .

پياپى بودن سخنان على « ع » كه در نهج البلاغه بطور آشكار مشهود است ، و هم چنين ارتباط بين انديشه‏ها بطرزى كه هر انديشه‏اى نتيجه‏ى فكر سابق و منشاء پيدايش انديشه‏ى بعدى باشد ، نشانه‏ى فراست بى‏مانند على « ع » است .

موضوعاتى كه در نهج البلاغه مورد بحث قرار گرفته از اين انديشه‏ها جدائى پذير نيستند . بلكه بايد گفت بحث از موضوعات ،

بدون انديشه‏هاى مزبور ، صورت كاملى بخود نمى‏گيرد . زيرا اين انديشه‏ها آنچنان گسترده است كه هر كلمه‏اى از كلمات نهج البلاغه ،

خواننده را به دقت و تأمل وادار ميكند و هر جمله‏اى از جملاتش جهانى از معنى در برابر ديدگان او مجسم مى‏نمايد .

راستى آيا از كدام راه دقت مى‏توان به سخنانى از قبيل : « مردم دشمن مجهولات خود هستند . . . ارزش هر كسى به خوبيهاى اوست . . . گناه ، دژى ذلت بار است » پى برد ؟ آيا كدام اختصارى مانند اين عبارت : « هر كه سبكبار شود مى‏پيوندد » معجزه آساست ؟ آيا اين جملات چهارگانه با وجود كمى الفاظ چه معانى ارزنده‏اى در بر دارد و چگونه حائز توضيحات فراوان مى‏باشد ؟ آيا كدام درك عميق و هوش سرشارى مى‏تواند از طبع حسود و صفات وى چنين پرده بردارد ؟ « هيچ ستمگرى را مانند حسود شبيه‏تر

[ 25 ]

به ستمديده نديدم : چشمى شور و دلى ديوانه دارد و پيوسته با اندوه دمساز است . بر بى‏گناهان خشم ميگيرد و به چيزى كه مالك آن نيست بخل مى‏ورزد » در نهج البلاغه توليد فكر از فكر چنان روشن است كه هر كس در برابر آن قرار گيرد گويا در برابر توده‏اى انديشه قرار گرفته است . لكن بايد دانست كه اين انديشه‏ها متراكم نيستند بلكه نظم و ترتيب خاصى بر آنها حكومت ميكند ، و در اين جهت فرقى ميان نوشته‏هاى على « ع » و خطبه‏هاى بديهى او نيست . زيرا چشمه همان چشمه است ،

شب و روز در جريانش تأثير ندارند .

خطبه‏هاى بديهى على « ع » حاكى از انديشه‏هائى معجزه آساست كه بر اساس دقت و منطق صحيح استوار است . راستى چنين دقتى حيرت زاست زيرا على « ع » در ايراد خطابه‏هاى خود ، آمادگى قبلى و لو براى چند لحظه نداشت و خطبه‏هاى خود را بدون آمادگى قبلى ايراد ميكرد . اين خطبه‏ها چنان در افكار على « ع » جوشش داشت كه مانند برقى كه بى‏خبر جهش كند ، يا صاعقه‏ى ناگهانى كه بى‏مقدمه به وقوع به‏پيوندد ، يا گردبادى كه ناگهان وزيدن بگيرد و همه را به خود به‏پيچد و جاروب كند و به حكم قانون حادثه و حدود مناسبت‏هاى ويژه ، مسيرى را پيش گيرد و از همان جا باز گردد ، بدون كوچك‏ترين رنج و زحمت به زبانش جارى مى‏شد .

ديگر از آثار ذكاوت نيرومند على « ع » در نهج البلاغه ، مرزهائى

[ 26 ]

است كه احساسات وى را در شدت هيجان اندوه‏ها محدود ميكرد . على « ع » كسى نبود كه بحكم احساسات شديد ، غرق درياى اندوه و افسردگى‏هاى دور گردد ، زيرا او تسليم حكومت عقل بود و خرد تنها فرمانده وى بشمار ميرفت .

تنوع بحث‏ها و توصيف طبيعت در نهج البلاغه ، نشانه‏ى ديگرى از فراست عميق على « ع » است . على « ع » انديشه‏ى خود را تنها در يك موضوع ويژه يا بحث خاصى بكار نبرده ، بلكه در هر موضوعى بطور كامل بحث نموده است . او با بيان خردمندانه‏ى خود كه توأم با آگاهى كامل است ، از چگونگى دنيا و طبيعت و شئون انسانها سخن ميگويد ، و در زمينه‏ى مظاهر زنده‏ى طبيعت ، سخن را گسترش ميدهد و رعد و برق زمين و آسمان را توصيف ميكند ، و از شگفتى‏هاى آفرينش خفاش ، مورچه ، طاووس ، ملخ و امثال اينها پرده برميدارد .

براى اجتماع ، دستورات ويژه و در زمينه‏ى اخلاق ، قوانيت ارزنده‏اى وضع ميكند و خلاصه در بحث از آفرينش جهان هستى و شگفتى‏هاى وجود ، ابتكاراتى از خود نشان ميدهد . به حقيقت بايد گفت : انديشه‏ى سالم و بيان رسائى كه در نهج البلاغه بچشم ميخورد در ادبيات عرب هرگز يافت نخواهد شد .

دايره‏ى خيال در نهج البلاغه چنان گسترده و وسيع است كه بالهاى آن هر سطحى را فرا گرفته است . على « ع » بكمك اين خيال نيرومند كه بسيارى از متفكران و دانشمندان اعصار از آن محروم

[ 27 ]

بودند مفاهيم واقعى خالص را در چهار چوبه‏اى كه از جالب‏ترين زيبايى‏ها برخوردار بود قرار ميداد و به كمك هوش سرشار و تجربه‏هاى عميق خود به آنها درخشندگى و حيات مى‏بخشيد . روى اين اصل مفهوم هر چند فكرى و جامد بود اما بمحض اينكه در مخيله‏ى على « ع » ميگذشت داراى بالهائى مى‏شد كه صفت جمود را از آن سلب ميكرد و حركت و حيات را جايگزين آن مى‏نمود .

خيال على « ع » خيال فوق العاده‏اى بود كه بر اساس واقع قرار داشت . على « ع » اين واقعيت را به مرحله‏ى بروز ميرسانيد و از طبيعت و بنياد آن ، حدود گسترده‏اى بوجود مى‏آورد و آن را به رنگهاى فراوانى رنگين مى‏ساخت . آنگاه حقيقت بيشتر آشكار ميشد و جوينده به آسانى بر آن تسلط مى‏يافت .

على « ع » بحكم نيروى فكرى بى‏مانندى كه داشت بر ديگران برترى جست . انديشه‏ى بيدارش كه مخزن وسيعى بشمار ميرفت به او امتياز خاصى داده بود . او در مراحل زندگيش از يك سو با احساسات كينه ورزان و حيله گران ، و از سوى ديگر با احساسات پاك دوستان صميمى و باوفا روبرو بود ، بدين جهت براى على « ع » از مجموع اين احساسات ، عناصر نيرومندى كه خيال ابتكارى او را پرورش ميداد آماده شده بود . على « ع » از عناصر مزبور در اين خيال كمك ميگرفت و آنها را در تابلوهائى بتمام معنى زنده و شگفت‏انگيز مجسم ميكرد .

اين عناصر درست بر يك واقعيت صاف كه داراى شاخه‏هاى برگ‏دار و

[ 28 ]

ميوه‏دارى بود تمركز داشت .

شما اگر بخواهيد مى‏توانيد اين عناصر را از آنجا كه بتمام معنى واقعى و رسا است و بالهاى آن كشيده و خطوطش كاملا نمايان است ، بصورت شكلهاى رنگ‏آميزى شده‏اى برگردانيد . راستى خيال على « ع » چقدر شگفت آور است آنجا كه مردم بصره را پس از واقعه‏ى جمل مخاطب قرار داده و با رنجى كه از آنان در دل دارد ميگويد :

« همانا شهر شما غرق خواهد شد ، گويا من مسجد آن را مى‏بينم بسان سينه‏ى مرغ ، ميان امواج كوه پيكر دريا قرار گرفته است » چقدر اين تشبيه : « فتنه‏هائى مانند ساعات تاريك شب » سحر آميز است ؟ چگونه اين صورت ، متحرك جلوه مى‏كند : « من مانند ميله‏ى آسيا هستم : آسيا دور من مى‏چرخد و من در جاى خود ميباشم » ؟

و بالاخره چقدر عظمت دارد اين تابلوئى كه در آن ، ارتفاع خانه‏هاى اهل بصره به خرطوم فيل تشبيه شده و كنگره‏هاى آن در نظر على « ع » مانند بالهاى كركسان آشكار ميگردد : « واى بر خيابانهاى آباد و خانه‏هاى آراسته‏ى شما كه بالهائى مانند بالهاى كركسان و خرطومهائى مانند خرطوم پيلان دارد » يكى از مزاياى اين خيال وسيع ، نيروى تمثيل است . تمثيل در ادبيات على « ع » چهره‏ى درخشان و زنده‏اى دارد . براى نمونه موقعيت همنشين سلطان را در نظر بگيريد : مردم به او رشك مى‏برند و مقام وى را آرزو ميكنند ، در حاليكه او موقعيت خود را بهتر مى‏داند و از ترس

[ 29 ]

و بيم آن آگاه است . او هر چند ديگران را از مركوب خود مى‏ترساند اما خودش نيز ترس آن دارد كه بواسطه‏ى او كشته شود . اينكه به بينيد على « ع » چگونه اين معنى را مجسم ميكند : « همنشين سلطان مانند سوار بر شير است : مردم به مقام و مرتبه‏ى او رشك مى‏برند در حاليكه او به جايگاه خود داناتر است » .

به نمونه‏ى ديگر گوش فرا دهيد : على « ع » درباره‏ى مردى كه براى زيان رساندن به دشمنش در كارى ميكوشيد كه به خودش زيان ميرسانيد ، ميگويد : « تو مانند كسى هستى كه به خود نيزه فرو ميكند تا سوار پشت سر خود را بكشد » و هم اكنون على « ع » شما را به اين شاهراه شگفت‏انگيز در زمينه‏ى همنشينى با دروغگو رهبرى ميكند :

« از طرح دوستى با دروغگو پرهيز كن . زيرا او مانند سراب است : دور را براى تو نزديك و نزديك را دور ميگرداند » .

اما مسئله‏ى هنر كه قائل است هر زشتى در طبيعت بكمك اصول هنرى ، زيبا جلوه ميكند ، مسئله‏اى است كه ريشه‏ى آن را بايد در سخنان پسر ابو طالب آنجا كه مردگانى را توصيف ميكند جستجو كرد . راستى مرگ چقدر وحشت‏زا و چهره‏اش زشت و بدنما است ، و سخن پسر ابو طالب درباره‏ى آن چقدر مهيج و تأثيرش زيبا است اين سخن از ناحيه‏ى عاطفه‏ى عميق على « ع » بهره‏ى فراوان و از خيال بارورش بهره‏ى بيشترى گرفته است ، از اين رهگذر سخن او بصورت يك تابلوى هنرى بى‏نظير جلوه ميكند . تنها تابلوهاى

[ 30 ]

شخصيت‏هاى هنرى اروپا ، ساعتى كه مرگ و وحشت را به رنگ ويژه‏اى در لباس شعر و آهنگ مجسم ميكنند ، مى‏تواند به اين تابلو شباهت داشته باشد .

على « ع » پس از آنكه مرگ را براى زندگان يادآورى ميكند و بستگى آنان را با مرگ اعلام ميدارد ، در ضمن سخنى كه رنگ تيره و آهنگ غم‏انگيزش غربت ناگوارى به آن بخشيده به آنان هشدار ميدهد كه بسراى وحشت نزديك شده‏اند : « گويا هر يك از شما به منزل تنهائى خود از زمين رسيده است . شگفتا از خانه‏ى تنهائى و سراى وحشت و جاى بيكسى و غربت » سپس آنان را به آنچه ناخودآگاه بسوى آن شتاب ميكنند تحريك ميكند و با جملاتى كوتاه و پى‏درپى بسان صداى طبل ، آنان را با خبر كرده و ميگويد : « ساعت‏هاى روز چه با شتاب ميگذرد ، و روزهاى ماه چه زود سپرى ميشود ، و ماههاى سال چه با سرعت تمام ميگردد ، و سالهاى عمر چه با تندى ميگذرد » بار ديگر على « ع » صورتى اعجاب آميز و عقلانى در ميدان افكار آنان رها ميكند . اين صورت را عاطفه‏ى عميقى شعله‏ور ساخته و خيال جهش‏دارى عناصر آن را مجسم ميكند و حركاتى پى‏درپى بشكل چشم‏هاى گريان و صداى گريه و فغان و اعضاى نالان به آن ارزانى ميدارد و ميگويد : « به حقيقت ، روزها ميان شما و آنان بسيار مى‏گريند و بر شما زارى ميكنند » . على « ع » دوباره در عالم خيال و عاطفه فرو ميرود و اين تابلوى فنا ناپذير را در ضمن جملاتى زنده

[ 31 ]

ابتكار ميكند :

« بلكه آنان جا مى‏نوشيده‏اند كه گويائيشان را به گنگى ، و شنوائيشان را به كرى ، و حركتشان را به سكون تبديل نموده است . اگر بى‏انديشه توصيف شوند گويا در اثر خواب گران بخاك افتاده‏اند همسايگانى هستند كه با هم انس نميگيرند و دوستانى كه بديدن يكديگر نميروند . نسبت‏هاى آشنائى ميانشان كهنه شده و اسباب برادرى از آنان قطع گرديده است ، از اين رو همگى با اينكه يكجا گرد آمده‏اند ، تنها هستند و با اينكه دوست يكديگر بودند از هم دورند .

نه براى شب صبحى مى‏شناسند و نه براى روز شبى هر يك از شب و روزى كه در آن كوچ كرده‏اند براى آنان هميشگى است » .

آنگاه على « ع » به اين سخن وحشت‏زا زبان مى‏گشايد : « كسى را كه بر سر گورشان بيايد نمى‏شناسند ، و به كسى كه برايشان گريه كند اهميت نميدهند ، و به كسى كه آنان را بخواند پاسخ نمى‏گويند » . آيا شما تاكنون در تصوير مرگ ، وحشت قبر و توصيف مردگان ابتكارى چنين ديده‏ايد : « همسايگانى هستند كه با هم انس نمى‏گيرند و دوستانى كه بديدن يكديگر نميروند » ؟ آيا تا بحال اين صورت وحشتناك كه تنها على « ع » مى‏تواند آن را براى ابدى بودن مرگ ترسيم كند ، از نظر شما گذشته است : « هر يك از شب و روزى كه در آن كوچ كرده‏اند براى آنان هميشگى است » ؟ اين گونه تعبيرات شگفت‏آور در نهج البلاغه فراوان است .

[ 32 ]

در ادبيات امام اين هوش سرشار و خيال بارور ، مانند تركيب دو طبيعت ، با عاطفه‏ى عميقى تركيب داشت . اين عاطفه به كمك تابش حيات ، هوش و خيال على « ع » را مى‏كشانيد . اينجا بود كه انديشه‏ى وى تحرك ويژه‏اى بخود ميگرفت و خونهاى گرم لطيفى در رگهاى آن جارى ميشد . اين انديشه بهمان اندازه كه عقل را مورد خطاب قرار ميدهد ، احساسات را نيز تحريك ميكند ، چرا كه انديشه‏ى مزبور از عقلى سرچشمه ميگيرد كه عاطفه با حرارت خاصى آن را مى‏كشاند .

در ميدان ادبيات يا هنرهاى ارزنده‏ى ديگر اگر عاطفه ، اشتراك مؤثرى در توليد آثار انديشه يا خيال نداشته باشد آن اثر مورد پسند انسان قرار نميگيرد . اين بدان جهت است كه تركيب انسانى طبعا چيزى را مى‏پسندد كه محصول همين مركب باشد . اين اثر ادبى كامل ،

درست در نهج البلاغه مشهود است . شما اگر در نهج البلاغه سير كنيد خود را در ميان امواج خروشانى از گرمى احساسات خواهيد يافت .

راستى آيا قلب شما را مهر و محبت فرا نمى‏گيرد اگر به سخنان على « ع » از اين قبيل گوش فرا دهيد : « اگر كوهى مرا دوست داشته باشد درهم فرو خواهد ريخت » . « از دست دادن دوستان غربت است » .

« خدايا من بر انتقام قريش از تو كمك ميخواهم ، زيرا آنان خويشاوندى مرا قطع كرده و ظرفم را سرازير نمودند و گفتند : آگاه باش حق آن است كه آن را بگيرى و حق آن است كه آن را از تو باز گيرند ، پس با غصه و اندوه بساز يا با تأسف و دلتنگى بمير من ديدم ياور و پشتيبان

[ 33 ]

و حمايتگرى جز خاندان خود ندارم » .

و اينك سخن وى را كه هنگام دفن فاطمه ، پسر عمويش پيامبر را با آن خطاب ميكند ، بشنويد :

« اى پيامبر خدا ، از من و از دخترت كه در جوار تو فرود آمده بزودى به تو پيوست ، بر تو درود باد اى پيامبر خدا ، از برگزيده‏ى تو صبر من كم گرديد و طاقت و توانائيم از دست برفت ، جز آنكه براى من در فراق عظيم و مصيبت ناگوارت شكيبائى جا دارد » . در قسمت ديگرى از اين سخن چنين ميگويد : « اما اندوه من تمام نشدنى و شبم به بيدارى خواهد گذشت تا آنكه خداوند ، سرائى كه تو در آن اقامت كرده‏اى براى من برگزيند » و هم اكنون به اين رويداد توجه كنيد :

از نوف بكالى كه يكى از خطبه‏هاى على « ع » را بازگو ميكند ،

نقل كرده‏اند كه گفت : امير المؤمنين اين خطبه را در كوفه براى ما ايراد كرد . او در اين حال بر بالاى سنگى كه آن را جعدة بن هبيره مخزومى براى حضرت نصب كرد ايستاده بود . جبه‏اى پشمين به تن داشت و بند شمشير و كفش پايش از برگ درخت خرما بود . او در ضمن سخنانش گفت :

« آگاه باشيد آنچه از دنيا روى آورده بود اينك پشت كرده ، و آنچه پشت كرده بود هم اكنون روى آورده است ، و بندگان نيكوكار خدا عازم كوچ كردن شدند و كمى دنياى بى‏بقا را به فراوانى آخرت

[ 34 ]

فنا ناپذير فروختند برادران ما كه خونهايشان در جنگ صفين ريخته شد چه زيانى بردند از اينكه امروز زنده نيستند تا غصه‏ها بخود راه داده و آب تيره بياشامند ؟ راستى سوگند بخدا خدا را دريافتند ، خدا هم پاداششان را بطور كامل عطا كرد و آنان را بعد از خوف و ترس ، در سراى ايمنى جاى داد كجا هستند برادران من كه راه درست پيش گرفتند و بر حق و حقيقت در گذشتند ؟ كجا است عمار ؟ كجا است ابن تيهان ؟ كجا است ذوالشهادتين ؟ كجا هستند امثال اينان از برادرانشان كه با هم بر مرگ پيمان بستند ؟ » .

نوف ميگويد : در اين هنگام على « ع » با دست به ريش خود زد و گريه‏ى بسيار كرد ضرار بن حمزه ضبائى ميگويد : گواهى ميدهم كه او را ( منظورش امام است ) در جائى كه عبادت ميكرد ديدم ، هنگامى كه شب پرده‏هاى تاريكى را گسترده بود در محراب عبادت ايستاده و ريش خود را در دست گرفته و بخود مى‏پيچد و بسان محزون گريه ميكند و ميگويد :

« اى دنيا اى دنيا ، دور شو از من آيا خود را به من عرضه ميكنى يا خواهان من هستى ؟ زمان تو نزديك مباد ، چه دور است آرزوى تو ديگرى را بفريب ، من بتو نيازى ندارم ، ترا سه بار طلاق گفته‏ام كه در آن باز گشتى نيست . زندگى تو كوتاه و اهميت تو ناچيز و آرزوى تو پست است آه از كمى توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت جايگاه ورود » .

[ 35 ]

عاطفه‏ى گرمى كه على « ع » در زندگى آن را شناخته بود ،

در همه جاى نهج البلاغه با او همراه بود . او در همه حال ، چه در مواردى كه انگيزه‏ى خشم و نارضايتى وجود داشت و چه در مواردى كه موجبات مهربانى و رضايت در ميان بود ، در همه حال از اين عاطفه برخوردار بود ، حتى وقتى ميديد پيروانش در جانبدارى از حقيقت ، از خود سستى نشان ميدهند در حاليكه ديگران با جان و اسلحه به باطل كمك ميكنند احساس رنج كرده و شكايت مى‏نمود و پيروان سست عنصر خود را توبيخ و سرزنش ميكرد و بسان رعد در رگبارهاى تند شبانه ، نيرومند و غران بود براى نمونه همين بس كه خطبه جهاد را بخوانيد و عواطف دردناك و هيجان انگيز را درك كنيد . همين عاطفه است كه با كمك از ضربان و جوشش حيات ، اين خطبه را مى‏كشاند . خطبه با اين كلمات شروع مى‏شود : « اى مردمى كه بدنهايتان جمع و خواسته‏هايتان گوناگون است ، سخنان شما سنگهاى سخت را سست مى‏كند . . . » .

اگر ما بخواهيم براى اين عاطفه زنده كه به كارهاى امام حرارت مى‏بخشيد مثال‏هاى متعددى بياوريم ممكن است براى شما خسته كننده باشد . تنها همين بس كه اين عاطفه در اعمال و گفتار وى يك سنجش اساسى بشمار ميرفت . شما فقط اين كتاب را باز كنيد تا از رنگهاى گوناگون عاطفه‏ى پسر ابو طالب ، آن مرد سرشار از عمق و نيرو آگاه شويد .

[ 36 ]