بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب بخشی از زیباییهای نهج البلاغه, ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     index - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     kh0001 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0002 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0003 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0004 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0005 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0006 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0007 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0008 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0009 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0010 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0011 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0012 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0013 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0014 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0015 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0016 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0017 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0018 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0019 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0020 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0021 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0022 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0023 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0024 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0025 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0026 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0027 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0028 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0029 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0030 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0031 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0032 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0033 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0034 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0035 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0036 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0037 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0038 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0039 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0040 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0041 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0042 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0043 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0044 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0045 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0046 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0047 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0048 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0049 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0050 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0051 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0052 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0053 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0054 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0055 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0056 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0057 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0058 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0059 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0060 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0061 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0062 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0063 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0064 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0065 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0066 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0067 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0068 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0069 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0070 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0071 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0072 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0073 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0074 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0075 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0076 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0077 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0078 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0079 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0080 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0081 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0082 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0083 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0084 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0085 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0086 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0087 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0088 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0089 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0090 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0091 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0092 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0093 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0094 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0095 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0096 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0097 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0098 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0099 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0100 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0101 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0102 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0103 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0104 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0105 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0106 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0107 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0108 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0109 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0110 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0111 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0112 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0113 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0114 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0115 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0116 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0117 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0118 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0119 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0120 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0121 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0122 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0123 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0124 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0125 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0126 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0127 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0128 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0129 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0130 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0131 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0132 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0133 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0134 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0135 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0136 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0137 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0138 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0139 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0140 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0141 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
     KH0142 - بخشى از زيباييهاى نهج البلاغه
 

 

 
 

راستى حيات

اين راستى ، از شما و بر شما پيمانى است .

زيرا آن ، روح حقيقت و زيبائى است و خواسته‏ى حيات نيرومند پيروز ميباشد شايد در جهان جماد و حيات و بطور كلى در تمام آنچه وابسته به طبيعت وجود و خصوصيات موجودات است ، راستى خالص و كامل ،

آشكارترين مظاهر عدالت جهانى محسوب شود . بنابراين ، راستى ،

محور شب و روز و زمين و فلك مى‏باشد . تنها در اثر راستى است كه فصول چهارگانه بدنبال يكديگر پديد مى‏آيند و باران مى‏بارد و خورشيد مى‏درخشد . بواسطه راستى است كه زمين بوعده خود وفا مى‏كند و بدون تقديم و تأخير زمانى ، نباتات را بموقع مى‏روياند .

[ 114 ]

ايستادگى قوانين طبيعت و حيات به راستى ميباشد . وزش باد ، جريان خون در رگها و توليد نسل موجودات زنده همه بحكم قانون صحيح راستى است .

اين راستى خالص و كامل كه محور قانون بقاء است نخستين و بزرگترين چشمه‏اى است كه عدالت جهانى از آنجا سرچشمه گرفته و بسوى آن باز ميگردد .

از آنجا كه على « ع » در زمينه‏ى راستى وجود ، بررسى كامل و واكنش شديدى دارد ، اصلاح مردم را بحكم عقل و احساس و ديد خود ،

نخستين هدف خويش قرار داده است . مفهوم صحيح اصلاح ، جز درك عميق ارزش حيات و شخصيت وجود ، چيزى نيست . از آنجا كه اين مفهوم ، تنها مفهوم اصلاح بشمار ميرود ، راستى در هر موجود مادى و معنوى ، تنها محور اصلاح خواهد بود و چنانكه ديديم محور عدالت جهانى نيز بشمار ميرود .

اينجاست كه بسيارى از قوانينى كه بشر بدون توجه به قوانين عظيم وجود ، بر آن اتفاق نموده و به خيال خودش قوانين اصلاحى است ، از دايره اصلاح صحيح خارج مى‏شود . چنانكه هر چيزى كه با روح حقيقت و زيبائى مخالف است از اصلاح صحيح ساقط ميگردد .

زيرا اصلاح اگر بر اصول صحيح مبتنى نباشد چيزى جز توافق سطحى بر دروغ نخواهد بود . اصلاح صحيح از آنجا كه بر اصول بعيدى استوار است از يك راستى زيبا حكايت مى‏كند كه آن را با انقلاب حيات

[ 115 ]

پيروز ، متحد مى‏گرداند . بدين جهت محور اصلاح از نظر على « ع » نگهدارى انسان از دروغ يا بگوئيد نگاهدارى انسان زنده ، از سردى مرگ بود نگهدارى انسان از دروغ باعث آن مى‏شود كه آدمى در هر حال راستى را بزرگ بشمارد و آن را به عنوان يك ضرورت حياتى تلقى كند و ديگران را چه تنها باشند و چه در اجتماع بسوى آن سوق دهد . اينجا على « ع » غولى كه به چشم مردم نمى‏آيد نشان ميدهد و بسوى آنچه كه مردم نمى‏دانند اشاره ميكند و كارى كه هم اكنون از عهده آنان ساخته نيست و مى‏خواهد قدرت آن را پيدا كنند ، انجام مى‏دهد . مى‏گويد : « از شكستن و دگرگون ساختن اخلاق بپرهيزيد و زبان خود را يكى كنيد » . على « ع » با اين جمله انسان راستگو را به خطرى كه از ناحيه دروغگوئى و لو يك مرتبه به او متوجه مى‏شود آگاه مى‏سازد . بنابراين راستگو اگر يك بار دروغ گفت ، راستى او درهم مى‏شكند چنانكه هر چيزى كه روى زمين افتاد خواه ناخواه شكسته خواهد شد .

دوروئى و زبان بازى نيز دو رنگ از رنگهاى دروغ محسوب ميشوند . على « ع » در اين مورد مى‏گويد : « مردمى راستگو باشيد .

در كارهاى خود تظاهر مكنيد . راستگوى درستكار را عزيز بدانيد و دروغگوى بدكردار را خوار بشماريد . سخن راست بگوئيد و امانت را رد كنيد و به پيمان وفا نمائيد . آنكس كه بسبب باطل در جستجوى

[ 116 ]

عزت باشد خداوند او را بوسيله‏ى حق به ذلت مى‏كشاند . اگر راستگو باشى بتو پاداش ميدهيم و اگر دروغگو باشى ترا به كيفر مى‏رسانيم .

كسيكه در سخن گفتن راستى را از دست بدهد مصيبت گرامى‏ترين اخلاقش را ديده است . هيچ شمشير برنده‏اى در دست شجاع ، ارزنده‏تر از راستى نيست » .

نمونه‏هاى مزبور در زمينه راستى ، از ميان صدها نمونه‏ى ديگر كه على « ع » دستور عظيم اخلاقى خود را بر آنها مبتنى مى‏كند ، انتخاب شده است .

و اينك به اين نشانه‏ى بزرگ كه عقل مؤثر و آگاه در آن نصيب فراوانى دارد توجه كنيد . مى‏گويد : « دروغ انسان را بسوى گناه رهبرى مى‏كند » . ما در اينجا در زمينه‏ى آشكار ساختن حقيقتى كه در اين كلمه پنهان است و بدنبال آن حقايق پايان ناپذيرى وجود دارد ،

احتياج به تفصيل نداريم . چنانكه در زمينه‏ى مجسم نمودن حقيقت اخلاقى راسخى كه اين كلمه حاكى از آن است ، نيازى به اطاله سخن نيست . نمونه‏ى زير نيز از اين قبيل است : « دروغ جدى و شوخى روا نيست و براى هيچيك از شما شايسته نيست به كودك خود وعده‏اى بدهد و به وعده‏ى خود وفا نكند » .

قسمت اول اين سخن ميان فلاسفه اخلاق بويژه فلاسفه اروپا مورد بحث قرار گرفته است . حقيقت اين است كه فلاسفه‏ى اخلاق همه بطور اتفاق معتقدند كه راستى حيات است ، و دروغ مرگ . لكن

[ 117 ]

در اين مسئله كه آيا دروغ در صورت ناچارى رواست يا نه ؟ با يكديگر اختلاف دارند . بعضى موافق و برخى مخالفند و هر كدام از اين دو گروه دلايلى دارند .

اما على « ع » در برابر اين موضوع ، در يك موقعيت قطعى كه با عقيده عظيم او در اخلاق هماهنگى دارد ، قرار مى‏گيرد . عقيده‏اى كه مجددا باز مى‏گرديم و براى خواننده‏ى محترم يادآورى مى‏كنيم كه عقيده‏ى مزبور از عدالت عمومى جهانى كه على « ع » آن را درك كرده بود سرچشمه مى‏گيرد . او بدون ترديد مى‏گويد : « نشانه‏ى ايمان آن است كه راستى را جائى كه بتو زيان مى‏رساند بر دروغ ، جائى كه براى تو سودمند است برترى دهى و اينكه سخن تو زيادتر از عملت نباشد » روشن است پسر ابو طالب در دروغ سودى نمى‏بيند و راستى را مايه زيان نمى‏داند ، لكن بمنظور آنكه مردم سخن وى را بخوبى درك كنند از ديدگاه آنان سخن مى‏گويد . از اين رو در تأكيد اين مطلب مى‏گويد : « بر تو باد كه در تمام كارهاى خود راست بگوئى » و نيز مى‏گويد : « از دروغ دورى كنيد ، زيرا راستگو مشرف به نجات و عزت است و دروغگو بر پرتگاه هلاكت قرار دارد » اما در قسمت دوم سخن كه على « ع » مى‏گويد : براى هيچيك از شما شايسته نيست به كودك خود وعده‏اى بدهد و به وعده‏اش وفا نكند . » توجه عميقى به يك حقيقت تربيتى شده است . حقيقت مزبور را مسئله‏ى حيات و اصول اخلاقى‏يى كه پيشرفت انسان بر آن مبتنى

[ 118 ]

است تأييد مى‏كند . اين اشاره كافى است براى اينكه بدانيم تربيت كودك تنها به اندرز نيست بلكه بوسيله‏ى عمل نيز كودك را ميتوان تربيت كرد ، و همين نظريه محور فلسفه‏ى تربيتى ژان‏ژاك روسو مى‏باشد حيات اگر توأم با راستى باشد از هرگونه پيچيدگى دور است و همراه با سادگى خواهد بود . زيرا هر حقيقتى به همان اندازه كه خورشيد ، درخشان و شب قيرگون است ، ساده و بسيط مى‏باشد . ما اينجا بمنظور نشان دادن اين بساطت گرم از آنجا كه بساطت مزبور بطور زنده خودبخود از راستى صادر مى‏گردد مى‏گوئيم : اگر على « ع » از غرور بيزارى مى‏جويد بخاطر آن است كه غرور با طبع راست تطبيق نمى‏كند ، زيرا عظمت و بزرگى راست است نه غرور بنابراين مغرور از نظر على « ع » شخصى است كه بر طبيعت خود برترى مى‏جويد . على « ع » مى‏گويد : « مانند كسى نباشيد كه بر پسر مادرش بزرگى ميكند » . او در عين حال از فروتنى در صورتيكه مقصود انسان باشد بدش مى‏آيد . زيرا در اين صورت فروتنى يك سرشت راست نيست ، بلكه احساس اينكه انسان در عظمت و بزرگى با هر انسان ديگرى مساوى است راست مى‏باشد . بدين جهت على « ع » كسى را كه فروتنى او باعث شده خودش را پست بشمارد . مخاطب قرار داده و مى‏گويد : « از فروتنى در برابر مردم بپرهيز » آنگاه اين سخن را با جمله زيباترى تعقيب ميكند : « هرگز با كسيكه آنچنانكه تو او را بر خودت

[ 119 ]

برترى ميدهى او ترا بر خودش ترجيح نمى‏دهد مسافرت مكن » من در ميان اصولى كه حمايتگران عظمت انسان راستين به آن معتقدند ، سخنى كه بر اين سخن برترى داشته باشد يا از نظر ارزش با آن برابر باشد نيافته‏ام : « انسان آئينه‏ى انسان است » از جمله سخنان على « ع » كه لزوم سادگى حيات را مى‏رساند سخنان زير است : « چقدر زشت است فروتنى در وقت احتياج و خشونت بهنگام بى‏نيازى ستودن بيشتر از استحقاق ، چاپلوسى و كمتر از استحقاق ، ناتوانى يا حسد است . آنچه نمى‏دانى مگو .

كار نيك را براى تظاهر انجام مده و آن را از روى شرم ترك مكن . اى پسر آدم ، تو در آنچه زياده از روزى خود بدست آوردى براى ديگرى خزانه‏دار هستى . كسى به سخن نيكو گوش ندهد كه بوسيله‏ى آن افتخار كند ، و نه سخن بگويد تا بر ديگران بزرگى نمايد . كسيكه آنچه طاقت فرسا است بر خود تحميل كند در مى‏ماند . در پشتيبان پست خيرى نيست » .

بدين ترتيب على « ع » هيچ جنبه‏اى از امور انسان و حيات را كه بوسيله‏ى انديشه و احساس خود به آنها پى برده متعرض نمى‏شود مگر آنكه خلاصه يك دستور العمل كامل را در ضمن آن بيان مى‏كند .

او اين كار را درست در آن لحظه كه مردم را بسوى حيات ساده و راستين توجه ميدهد انجام داده و اين سخن گرم را ابراز داشته است :

« هرگاه برادرانت شبانه بر تو وارد شدند ، آنچه در خانه دارى از آنان

[ 120 ]

ذخيره مكن و خود را در بيرون خانه براى آنان بزحمت ميانداز » .

على « ع » پس از آنكه از سخن سيار خود در پيرامون ضرورت مستقيم راستى براى حيات ، فارغ مى‏شود و درباره بساطتى كه توأم با راستى است سخن مى‏گويد ، مسير خود را در مفاهيم اصلاح كه در عقيده وى متمركز شده و گويا صورتى از موجودات جهان بشمار ميرود تعقيب ميكند . مفاهيم مزبور هر چند عموم جهات اخلاقى را در بر دارد ليكن راستى ، نخستين مدار آن محسوب مى‏شود .

اينجاست كه على « ع » توصيه مى‏كند كه انسان از لغزش‏هاى ديگران صرفنظر كند . زيرا در اين چشم‏پوشى ، عطوفت انسان و اصلاح بدكار بوسيله رفتار وى ، بمرحله‏ى بروز ميرسد و بطور مسلم رفتار انسان در اصلاح ديگران از اندرز دادن يا دشمنى نمودن مؤثرتر است .

على « ع » مى‏گويد : « بهترين كارهاى بزرگوار اين است كه از آنچه ميداند چشم بپوشد » . على « ع » از آنجا كه بردبارى و تأنى را نتيجه‏ى بلند همتى و بزرگوارى ميداند بدو خصلت مزبور توصيه مى‏كند « بردبارى و تأنى دو همزادند كه بلند همتى آن دو را ميزايد » . او از غيبت چون بخشى از نفاق و بدرفتارى محسوب مى‏شود بيزارى مى‏جويد : « از غيبت دورى كن زيرا بدگوئى مردم نان خورش سگهاى دوزخ است » ، نيرنگ نيز مانند غيبت است و هر دو از خبث باطن محسوب مى‏شوند ، « از نيرنگ بپرهيز ، زيرا آن از اخلاق فرومايگان

[ 121 ]

است » .

على « ع » چنانكه يك دروغ را روا نمى‏داند و آن را شكننده راستى تلقى مى‏كند ، همچنين هر گناهى را هر چند از نظر مرتكب آن كوچك و كم اهميت باشد سخت ميداند ، بلكه گناه كوچك را در برابر عظمت انسان خطرناكتر از گناه بزرگى ميداند كه مرتكب آن فورا در صدد توبه بر مى‏آيد : « سخت‏ترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را كوچك بشمارد » . على « ع » انسان را از شتاب در كار و سخن نهى ميكند ، زيرا اين شتابزدگى انگيزه‏ى سقوط انسان است و انسان پاك نبايد خود را در معرض سقوط قرار دهد : « من ترا از شتاب در كار و سخن نهى ميكنم » . او بمنظور اصلاح اخلاق مى‏خواهد انسان از گناهى كه مرتكب شده پوزش طلبد ، ولى با يك بررسى و بيان فوق العاده توجه ميدهد كه انسان هرگز از كار نيك پوزش نمى‏طلبد ،

بنابراين نبايد كارى كند كه به عذرخواهى ناچار گردد : « از آنچه ترا به عذرخواهى مى‏كشاند بپرهيز ، زيرا از كار نيك عذرخواهى نمى‏شود » .

على « ع » در زمينه‏ى عيبجوئى انسان از ديگران و غفلت از عيوب خود ، از آنجا كه اين عمل را از نظر سلبى و ايجابى باعث سوء اخلاق و سوء روش ميداند ، مى‏گويد : « بزرگترين عيب‏ها آن است كه چيزى را كه در خودت هست بر ديگران عيب بگيرى » . « كسيكه به عيب خودش توجه كند از عيب ديگران باز ميماند » . و اگر با كار زشتى روبرو شدى نخست بايد آن را رد كرده و نپذيرى و در غير اينصورت بر شما لازم

[ 122 ]

است آن عمل را زشت بدانى وگرنه در آن كار شريك خواهى بود :

« كسيكه كار زشت را نيكو بداند در آن كار شريك است » .

از آنجا كه محبت بيكديگر بحكم ضرورت وجودى ، يك ضرورت اخلاقى محسوب مى‏شود ، منطق عقل و قلب انسان را وادار مى‏كند كه محبت او نسبت به كسيكه او را گويا ساخته و به او نيكى نموده ، زيادتر و وسيع‏تر باشد . على « ع » در اين زمينه مى‏گويد : « تيزى زبانت را به كسيكه ترا گويا ساخته ، و رسائى سخنت را به كسى كه ترا براه راست رهبرى كرده مگردان » . آنگاه مى‏گويد : « كسى كه مقام ترا بزرگ شمرده پاداشش آن نيست كه ارزش او را كم كنى ، و كسيكه ترا شاد كرده مزدش آن نيست كه با وى بدرفتارى نمائى » .

على « ع » حرص و غرور و حسد را كه موجب انحراف اخلاقى است شديدا مورد حمله قرار مى‏دهد : « حرص و غرور و حسد باعث سقوط در گناهان هستند » . اگر اخلاقيون قديم ، از بخل بخاطر آنكه ذاتا صفت ناپسندى است مذمت مى‏كردند ، على « ع » كه با دقت بيشتر و انديشه‏ى عميق‏ترى اخلاق را مورد توجه قرار داده ، بخل را از اين نظر كه جامع تمام عيوب است و انسان را به هر گونه انحراف اخلاقى و عملى مى‏كشاند ، مذمت كرده است . زيرا بخيل از دوروئى ،

تجاوز ، غيبت ، حسد ، پستى ، تقلب ، حرص ، نارضايتى و ستمگرى برخوردار است . على « ع » مى‏گويد : « بخل ، جامع هر خصلت ناپسندى است » .

[ 123 ]

اينجا اگر من بخواهم جزئيات عقيده پسر ابو طالب را در زمينه اخلاق و تهذيب نفس بررسى كنم سخن به درازا مى‏كشد ، ليكن بايد بگويم : على « ع » هيچ حركتى از حركات انسان را ترك نكرده مگر آنكه آن را به شكلى در آورده و بطور كامل توضيح داده است . اگر شما بگوئيد چنين كارى وسيع و طولانى و طاقت فرسا است ، منظور من نيز همين است . براى شما كافى است به زيبائى‏هايى كه ما از ادبيات على « ع » در اين كتاب جمع‏آورى كرده‏ايم سركشى كنيد تا ببينيد بررسى عقيده‏ى على « ع » در زمينه‏ى اخلاق و تهذيب نفس ، و توضيحاتى كه در خور اين برگزيده‏ها است ، ممكن است از چندين جلد تجاوز كند ، ولى كافى است بگويم : اين زيبائى‏ها بهترين و گسترده‏ترين و عميق‏ترين ميراث انسانيت محسوب مى‏شود .

علاوه بر اين ما اينك ناچاريم نشانه‏ى اصلاح عظيم را بطور خلاصه بررسى كنيم و آن را به عنوان درك عميق ارزش حيات و عظمت روح و كمال وجود ، مورد بحث قرار دهيم . البته عده‏ى قليلى از اساتيد فن از قبيل مسيح ، بودا ، بتهوون و امثال آنان معتقدند كه در درجه‏ى اول ، نشانه‏ى اصلاح ميان انسان و روح خودش مى‏باشد ، اما اصلاح ميان انسان و ديگران ، ناشى از حالت اوليه است كه بطور طبيعى از آن صادر ميگردد . على « ع » اين حقيقت را بوسيله‏ى درك روشن و نيرومندى ، خالى از هر گونه ابهام و پيچيدگى درك كرده و از آن تعبير جامعى نموده است . او در زمينه‏ى لزوم احترام انسان نسبت به

[ 124 ]

خودش و كارهايش بدون آنكه نگهبانى بر او گماشته شود ، مى‏گويد :

« در پنهانى‏ها از گناهان بپرهيزيد » و نيز در همين زمينه مى‏گويد : « از هر كارى كه پنهانى انجام مى‏گيرد و آشكارا شرم آور است بپرهيز ، و از هر كارى كه اگر از كننده‏ى آن بپرسند آن را انكار مى‏كند بر حذر باش » . و اينك به آنچه على « ع » در رابطه‏ى ميان پنهان و آشكار مى‏گويد و ما آن را نشانه‏ى اصلاح و صدور طبيعى نام گذاشتيم توجه كنيد : « هر كه باطن خود را درست كند خداوند ظاهر او را اصلاح خواهد كرد » .

جمله‏ى زير درباره‏ى تهذيب نفس ، از سخنان زيباى « كنفوسيوس » حكيم چينى مى‏باشد : « آنطور كه بر سر سفره‏ى پادشاه غذا مى‏خورى بر سر سفره‏ى خودت غذا بخور » . روشن است منظور حكيم اين است كه هميشه براى خودت احترام قائل باش و احترام خود را مرهون موقعيت خاصى مپندار تا رفتار تو بهنگام تنهايى مانند رفتارت در برابر پادشاه باشد .

على « ع » مثل همين معنى را به شكل تازه‏اى بيان مى‏كند :

« هر يك از شما بايد براى برادرش طورى زينت كند كه براى بيگانه زينت مى‏كند و دوست دارد بيگانه او را در بهترين قيافه ببيند » منظور على « ع » اين است كه انسان بايد در هر حال برادرش را پند دهد و او را در بهتر ساختن اخلاق و رفتار و سليقه‏اش كمك كند . البته اصلاح صحيح اين نيست كه بطور آشكار او را اندرز دهد و بدين سبب به او

[ 125 ]

آزار يا اهانت كند ، بلكه روح اصلاح اصيل بر انسان واجب ميداند كه ملايم و مهربان باشد و ديگران را در پنهانى نصيحت كند . على « ع » مى‏گويد : « كسيكه برادرش را در پنهانى موعظه كند او را زينت داده و اگر آشكارا به او پند دهد او را رسوا كرده است » .

در هر صورت شما بايد با خودتان و با مردم و حيات راست باشيد .

زيرا بوسيله‏ى اين راستى مى‏توانيد زندگى كنيد و در غير اينصورت نابودى بر شما حكمفرما است . بوسيله‏ى همين راستى است كه سلامت جسم و روح و قلب شما محفوظ ميماند و در غير اينصورت همه چيز را از دست خواهيد داد . در اثر راستى است كه به ديگران محبت مى‏ورزيد و ديگران با شما مهربانى مى‏كنند و به شما اطمينان دارند ، وگرنه تنفر و بيزارى و بطور كلى همه‏ى بديها را بطرف خود جلب خواهيد كرد و مردم با نظر حقارت به شما خواهند نگريست . اين راستى از شما و بر شما پيمانى است ، زيرا آن خواسته‏ى حيات نيرومند پيروز مى‏باشد . خواسته‏اى است كه بر شما حتم مى‏كند هر روز به پيمان خود نظر بيافكنيد . على « ع » مى‏گويد : « بر هر كسى لازم است هر روز به پيمان خودش نظر كند » .

[ 126 ]