اسبهای خودشان ، لگدمال و به درك واصل شد . آنقدر گرد و غبار بلند شدهبود كه كسی نفهميد قضيه از چه قرار شد . دوست و دشمن از اطراف نگرانهستند . فاذن جلس الغبره تا غبارها نشست ، ديدند حسين بر بالين قاسمنشسته و سر او را به دامن گرفته است . فرياد مردانه حسين را شنيدند كهگفت : « عزيز علی عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك » فرزندبرادر ! چقدر بر عموی تو ناگوار است كه فرياد كنی و عمو جان بگويی ونتوانم به حال تو فايدهای برسانم ، نتوانم به بالين تو بيايم و يا وقتیكه به بالين تو میآيم كاری از دستم برنيايد . چقدر بر عمومی تو اين حالناگوار است . ( 1 ) راوی گفت : در حالی كه سر جناب قاسم به دامن حسيناست ، از شدت درد پاشنه پا را محكم به زمين میكوبد . در همين حال فشهقشهقه فمات فريادی كشيد و جان به جان آفرين تسليم كرد . يك وقت ديدنداباعبدالله بدن قاسم را بلند كرد و بغل گرفت . ديدند قاسم را میكشد و بهخيمه گاه میآورد . خيلی عظيم و عجيب است : وقتی كه قاسم میخواهد بهميدان برود ، از پاورقی : 1 - در قم شنيدم يكی از وعاظ معروف اين شهر ، اين ذكر مصيبت را درمحضر مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائری رضوان الله تعالی عليهخوانده بود . ( بسيار بسيار مردم مخلصی بوده است ، از كسانی بود كهشيفته اهل بيت پيغمبر اكرم ( ص ) بود ، و اين به تواتر برای من ثابتشده است . من محضر شريف اين مرد را در ك نكردم ، ده ماه بعد از فوتايشان به قم مشرف شدم . كسانی كه ديده بودند ، میگفتند اين پيرمرد نامحسين بن علی را كه میشنيد ، بیاختيار اشكش جاری میشد ) بقدری اين مردگريه كرد و خودش را زد كه بيحال شد . بعد به آن واعظ گفت : خواهشمیكنم هر وقت من در جلسه هستم اين روضه را تكرار نكن كه من طاقت شنيدنآن را ندارم . |