مردم حضور پيدا كرده بودند و حضور مردم حجت را بر من تمام كرده بود ، واگر نبود كه خدا از علما و دانايان پيمان گرفته است كه آنجا كه مردمتقسيم میشوند به سيرانی كه پرسير خوردهاند و گرسنگان گرسنه ، عليه اينوضع نامطلوب به سود گرسنگان و عليه پرخورها قيام بكنند ، خلافت را قبولنمیكردم . من از نظر شخص خودم علاقهای به اين كار نداشتم ، ولی اينوظائف و مسئوليتها به عهده من گذاشته شده بود . امام حسين هم اينجور است . اصلا امام كه امام است ، الگوست ،پيشواست . ما از عمل امام میتوانيم بفهميم كه وظائف را چگونه بايدتشخيص داد و چگونه بايد عمل كرد . از نظر عامل دعوت مردم كوفه ، امام حسين وظيفه دارد به سوی كوفه بيايدتا وقتی كه آنها سر قولشان هستند . از آن ساعتی كه آنها جا زدند ، زيرقولشان زدند و شكست خوردند و رفتند ، ديگر امام حسين از اين نظر وظيفهایندارد . وقتی مسئله به دست گرفتن زمان حكومت از ناحيه آنها منتفی میشود، امام حسين هم ديگر وظيفهای ندارد . ولی كار امام حسين كه منحصر به ايننبوده است . عامل دعوت مردم كوفه يك عامل موقت بود ، يعنی عاملی بودكه از پانزدهم رمضان آغاز شد ، مرتب نامهها متبادل میشد و اين امر ادامهداشت تا وقتی كه امام به نزديكی كوفه يعنی به مرزهای عراق و عربستانسعودی رسيدند . بعد كه با حربن يزيد رياحی ملاقات كرد و آن خبرها از جملهخبر قتل مسلم رسيد ، ديگر موضوع دعوت مردم كوفه منتفی شد و از اين نظرامام وظيفهای نداشت . و لهذا امام وقتی كه با مردم كوفه صحبت میكند ومخاطبش مردم كوفه |