قبائل را فرستاده كه برويد پشت سر علی بن موسی الرضا نماز عيد فطربخوانيد . اينها به سيره سالهای پيش خلفا خودشان را آرايش و مجهز كردهو لباسهای فاخر پوشيدهاند ، اسبهای بسيار عالی سوار شده و شمشيرهای زرينبه كمر بسته و دم درب ايستادهاند كه حضرت رضا با همان جلال و هيبتدنيايی و سلطنتی بيرون بيايد . يكمرتبه حضرت با آن حال بيرون آمد . درميان آنها ولوله پيچيد و بی اختيار خودشان را از روی اسبها پائينانداختند و اسبها را رها كردند . تاريخ مینويسد چون میبايست پاها برهنهباشد و آنها چكمه به پا داشتند و چكمه نظامی را به زودی نمی توان بيرونآورد ، هر كس دنبال چاقو میگشت كه زود چكمه را پاره و پاهايش را لختكند . اينها نيز دنبال حضرت به راه افتادند . كم كم صدای هيمنه اللهاكبر ، شهر " مرو " را پر كرد . مردم ريختند روی پشت بامها و به تدريجملحق شدند . در مردم نيز روح معنويت موج میزد . حضرت میفرمود « الله اكبر » اينشهر يكپارچه فرياد میزد : الله اكبر . هنوز از دروازه بيرون نرفته بودندكه جاسوسها به مامون خبر دادند كه اگر اين قضيه ادامه پيدا كند ، تومالك سلطنت نيستی . سربازها ريختند كه نه آقا ! زحمتتان نمیدهيم ، خيلیاسباب زحمت شد ، خواهش میكنيم بر گرديد . اين ، معنی روش است . مامون هم در اين مورد به كتاب الله و سنترسول الله عمل میكرد . ( نماز عيد فطر ، جزء كتاب الله است ) اما هماننماز روشی پيدا كرده بود كه بی محتوا و بیحقيقت شده بود . حضرت رضافرمود : من حاضرم نماز را بخوانم |