عمل میكنم . عبدالرحمن گفت : پس قضيه ثابت است ، تو نمیخواهی به روشآن دو نفر باشی ، تو مردود هستی . با عثمان بيعت كرد . عثمان به اين شكل خليفه شد . ولی همين عثمان ، نه تنها امثال عمار وابوذر را به زندان انداخت ، تبعيد كرد ، شلاق زد و عمار را آنقدر كتك زدكه اين مرد شريف ، فتق پيدا كرد ، بلكه وقتی كه سوار كار شد ، كم كم بههمين عبدالرحمن بن عوف هم اعتنايی نمیكرد ، به طوری كه عبدالرحمن در پنجشش سال آخر عمرش با عثمان قهر بود و گفت : وقتی من مردم ، راضی نيستمعثمان بر جنازه من نماز بخواند . ممكن است شما بگوئيد : چرا علی ( ع ) آنگونه پاسخ داد ؟ او بايدمیگفت من بيعت میكنم بر كتاب الله و سنت رسول الله ، و بعد ديگرنمیگفت روشی كه خودم انتخاب میكنم ، فقط روش دو خليفه را رد میكرد .میگفت ما غير از كتاب خدا و سنت رسول الله ، شیء سومی نداريم . ولیشیء سوم را علی ( ع ) قبول داشت اما نه به آن شكلی كه آنها میخواستند .اين امر سوم ، در شكلی كه ابوبكر و عمر عمل كردند ، غلط بود ، شكل ديگریدارد كه پيغمبر به آن شكل عمل كرد و علی هم میخواست به آن شكل عمل كند .اين امر ، مسئله رهبری است . كتاب و سنت ، قانون است . شك نيست كه رهبر ملتی كه آن ملت از يكمكتب پيروی میكند ، اولين چيزی كه بايد بدان متعهد و ملتزم باشد ،دستورات آن مكتب است ، و بايد به آنها احترام بگذارد . دستورات مكتبدر كجا بيان شده ؟ در كتاب و |