نزد من ، مرگ از ننگ ذلت و پستی بهتر و عزيزتر و محبوبتر است . اسماين شعار را بايد گذاشت شعار آزادی ، شعار عزت ، شعار شرافت . يعنیبرای يك مسلمان واقعی ، مرگ ، هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگذلت رفتن . مردم دنيا ! بدانيد اگر حسين حاضر است كه تا آخرين قطره خونخود و جوانانش ريخته شود ، برای چيست ؟ حسين در دامن پيغمبر و علیبزرگ شده است ( تعبير از خودش است ) ، از پستان زهرا شير خورده است. خطبهای دارد اباعبدالله در روز عاشورا ، در آنوقتی كه از نظر ظاهر ،همه اميدها قطع شده است و هر كسی باشد ، خودش را میبازد . ولی اين خطبهآنچنان شور و احساسات دارد كه گوئی آتش است كه از دهان حسين بيرونمیآيد ، اينقدر داغ است . آيا اين جملهها شوخی است ؟ : « الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بيناثنتين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله » . پسر زياد از شمشيرش خون میچكيد . پدر سفاكش بيست سال قبل آنچنان ازمردم كوفه زهر چشم گرفته بود كه تا مردم كوفه شنيدند پسر زياد مامور كوفهشده است ، خودبخود از ترس خزيدند به خانههای خودشان ، چون او و پدرشرا میشناختند كه چه خونخوارهائی هستند . همينكه پسر زياد آمد به كوفه و امير كوفه شد ، به خاطر رعبی كه پدرشدر دل مردم كوفه ايجاد كرده بود ، مردم از دور مسلم پراكنده شدند .اينقدر مردم مرعوب اينها بودند . امام حسين خطاب به مردم كوفه میفرمايد : « الا و ان الدعی ابن الدعی »مردم ! آن زنازاده پسر زنازاده ، آن امير و فرمانده |