بدون اينكه اساسا توجهی به اين مسئله بكند كه مردم كوفه از او بيعتخواستهاند ، او را دعوت كردهاند يا نكردهاند ، از اوضاع زمان و وضعحكومت وقت ، انتقاد می كند ، شيوع فساد را متذكر میشود ، تغيير ماهيتاسلام را يادآوری میكند ، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيانمینمايد ، و آنوقت میگويد وظيفه يك مرد مسلمان اين است كه در مقابلچنين حوادثی ساكت نباشد . در اين مقام میبينيم امام نه سخن از بيعت میآورد و نه سخن از دعوت .نه سخن از بيعتی كه يزيد از او میخواهد ، و نه سخن از دعوتی كه مردم كوفهاز او كردهاند . قضيه از چه قرار است ؟ آيا مسئله ، مسئله بيعت بود ؟آيا مسئله مسئله دعوت بود ؟ آيا مسئله ، مسئله اعتراض و انتقاد و ياشيوع منكرات بود ؟ كداميك از اين قضايا بود ؟ اين مسئله را ما بر چهاساسی توجيه كنيم ؟ به علاوه چه تفاوت واضح و بينی ميان عصر امام يعنیدوره يزيد با دورههای قبل بوده ؟ بالخصوص با دوره معاويه كه امام حسنعليه السلام با معاويه صلح كرد ولی امام حسين عليه السلام به هيچ وجه سرصلح با يزيد نداشت و چنين صلحی را جايز نمیشمرد . حقيقت مطلب اين است كه همه اين عوامل ، موثر و دخيل بوده است .يعنی همه اين عوامل وجود داشته و امام در مقابل همه اين عوامل عكسالعملنشان داده است . پارهای از عكس العملها و عملهای امام بر اساس امتناعاز بيعت است ، پارهای از تصميمات امام بر اساس دعوت مردم كوفه استو |