كارها و حركتها و فعاليتهای اين حيوان بسيار محدود و محصور است ، آبخوردنی است و علف خوردنی و جست و خيزی و حداكثر مراقبت فرزندی . هادیحيوان و محرك او و نقطه اتكاء او در اين اعمال همان غريزه طبيعی ابتدايیوی است ، تشنه يا گرسنه میگردد ، بدون معطلی و بدون هيچ گونه ترديد ياتزلزلی دنبال آب و علف خود میرود . اگر فرزند آدم شعاع حركات و كارهايش محدود بود به حركات طبيعی وغريزی ، او نيز برای كارهای خود نقطه اتكائی جز غرايز اولی و طبيعی خودنداشت ، اما چه بايد كرد كه شعاع اعمال و حركات لازم و ضروری فرزند آدمخيلی طولانی تر از اينهاست ، به جهت اينكه اولين چيزی كه انسان را باحيوان فرق میگذارد اين است كه زندگی وی اجتماعی است ، زندگی اجتماعیسبب شده كه انسان از وجود ديگران بهرههای بی حساب ببرد و به همين دليلوظايف و تكاليفی در برابر جامعه كه در سايه وی بهره بی حساب میبرد بهعهده دارد . آنجا كه پای انجام وظايف و تكاليف اجتماعی است ديگر غريزهو طبيعت حكمفرما نيست و آن سهولت و آسانی و بلكه لذت و بهجتی كه درانجام كارهای طبيعی هست در اينجا وجود ندارد ، در اينجا بشر فقط سنگينیبار وظيفه و تكليف را روی دوش خود احساس میكند ، بالاتر اينكه احساسمیكند كه انجام وظيفه و تكليف در بسياری از موارد بر خلاف طبيعت و ميلو غريزه شخصی است ، وظيفه از او راستی و امانت و فداكاری و انصاف وعدالت و تقوا و عفت و پاكدامنی میخواهد و طبيعت شخصی وی بر عكس حكممیكند كه برای جلب لذت و منفعت شخصی دروغ |