" محكم ترين دستگيرههای ايمان دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن بهخاطر خداست " . ممكن است آدمی ندانسته و به حكم عادت نماز بخواند و يا روزه بگيرد يازكات بدهد يا به حج برود و يا تحت تأثير يك غريزه طبيعی جهاد كند ودلاوريها به خرج دهد ، ولی تا گوهر وجودش خالص نشود و افكار و احساساتشرقاء و تعالی پيدا نكند ممكن نيست كه به خاطر حق دوست داشته باشد و مهربورزد و به خاطر حق تنفر داشته باشد و كراهت بورزد ، زيرا دوستی و مهرورزيدن آن هم برای خدا و رضای خدا چيزی نيست كه عادت بردار باشد .در اخبار و روايات ما وارد است كه كمتر حقی كه مؤمن نسبت به مؤمنپيدا میكند اين است كه بايد هر چه را برای خود دوست میدارد برای اودوست بدارد و هر چه را برای خود مكروه میدارد برای او مكروه بدارد ،يعنی كمترين حق او اين است كه خود را بجای او فرض كند و همان طوری كهبه حسب طبيعت و غريزه هيچوقت برای خود جز خير و سعادت آرزو نمیكند وجز از شر و بدبختی كراهت ندارد برای ساير افراد مؤمن نيز بايد اينچنينباشد ، مثلا آنجا كه او بيمار است و خودش طبيب ، بايد چنين فرض كند كهخودش بيمار است و او را پيش طبيب بردهاند و چقدر علاقه پيدا میكند كهدر امر معالجه و پرستاری او دقت شود ، آنجا كه ديگران حاجتی در مؤسسهایدارند كه خودش در آن مؤسسه كار میكند بايد چنين فرض كند كه اين مراجعهكنندگان خود من هستم ، من هستم و برادرانم و فرزندانم و همه كسانی كه منبه آنها علاقه طبيعی دارم ، پس نبايد اين مراجعه كنندگان معطل بشوند ووقت بيهوده تلف كنند |