میكند ، يعنی هوا و هوسش بر قلب و ضمير و وجدانش ستم میكند . مثلا يكنفر دروغ میگويد ، در اين دروغ دو جنبه است ، از جنبهای ممكن است مفيدفايدهای برای طرف باشد . فروشندهای كه دروغ میگويد و قيمت جنس رازيادتر میگويد و طرف را گول میزند ناچار منفعتی عايدش میشود و پولی بهجيبش میرود ، پول به حيات مادی او كمك میكند ، برايش لباس میشود ،نان و آب میشود ، همه چيز میشود ، اما همين آدم در عين حال وجدان و ضميرملكوتی دارد ، وجدانش اجازه نمی دهد دروغ بگويد ، وقتی كه دروغ گفت بهوجدان خود لطمه میزند و آن را پژمرده و ضعيف میسازد ، پس به خودش ظلمكرده . همچنين است حالت كسی كه به ديگران ستم میكند ، او در عين حال كهبه ديگری ظلم میكند در قلب خود قساوت و تيرگی و سياهی ايجاد میكند ،مثل اين است كه به جنگ عقل و قلب خود رفته است . اين است كه قرآنكريم هميشه بشر را " ظالم بر خويشتن " میخواند ، زيرا يا در اثر جهالتبرخود ظلم میكند و يا در اثر طغيان شهوت و هوا و هوس بر عقل و قلب وانسانيت خود ستم روا میدارد . |