اين حديث دوم نيز مثل حديث اول از يك جنگ درونی و ناسازگاری داخلیو به تعبير ديگر از يك صف بندی و جبهه بندی داخلی در وجود انسان حكايتمیكند ، بعلاوه اينكه خبر میدهد كه اين صف بندی و جبهه بندی را من دروجود خودم به هم زدم و بجای آن صلح و صفا و آرامش بر قرار كردم .اين خود يك حقيقتی است كه علمای روان شناس اعتراف دارند ، میگويندانسان به علل و عواملی حالتی پيدا میكند كه يك نوع آشفتگی و ناهماهنگیدر افكار و احساساتش پيدا میشود ، روحيهاش تجزيه میشود به دو جبهه و دوقسمت ، لهذا اشخاصی ديده میشوند كه از آنها دو نوع كارهای كاملا متخالفو متضاد ديده میشود ، در يك لحظه و يك حالت نرم و ملايمند ، در لحظه وحالت ديگر درشت خو ، گاهی مهربانند و گاهی بی عاطفه و قسی القلب ،گاهی زياد میترسند و گاهی زياد تهور و جسارت به خرج میدهند ، گاهی متدينو رو به خدا هستند و گاهی لاابالی و دنبال فسق و فجور ، يك دست بهمصحفند و يك دست به جام ، گه نزد حلالند و گهی نزد حرام ، و بالاخره درزير اين گنبد فيروزه فام نه كافر مطلقند و نه مسلمان تمام . حالا بايد ديد اين ناهماهنگی در عمل و رفتار و كنش از كجا پيدا میشود ؟چرا بعضی از مردم گاهی مثل كبك خوش میخرامند و گاهی مثل كلاغ ناهنجارمیدوند ؟ منشأ اين ناهماهنگی و يكنواخت نبودن در عمل و رفتار هماناناهماهنگی و انتظام نداشتن افكار و احساسات است . اين آشفتگی در عملمولود و معلول آشفتگی روح است و به تعبير رسول اكرم مولود صف بندی و |