در دورههايی از تاريخ در ميان بعضی از ملتها فاصله بين كار و دانشوجود داشته است . گذشته از اين كه اين جدايی بين علم و عمل ظلمی عظيمبود يك عامل مهم ركود بشريت همين بود . يكی از خدمات بزرگی كه اسلام بهبشريت كرد اين بود كه كار را وظيفه همگانی و دانش را حق همگانی دانست. گمان نمیكنم كسی فی الجمله به منطق اسلام آشنا باشد و منطق اين آيينمقدس را در مورد عموميت وظيفه مقدس شغل داشتن و كار كردن ببيند و ازطرف ديگر منطق اين دين مقدس را در مورد اهميت علم و اينكه اين حق ،اختصاصی نيست و حق عموم مردم است بداند ، كوچك ترين شكی و ترديدی درمطلبی كه گفته شد بتواند بكند . نه وظيفه كار كردن اختصاص به دستهایدارد و نه حق علم و دانش از مختصات دستهای ديگر است . گذشته از همه اينها اسلام ، علم و عمل ، دانش و كار را به همكاری وهمگامی يكديگر دعوت كرد ، از طرفی فرمود علم بدون عمل مانند درخت بیثمر است ، فايده و ارزش ندارد ، از طرف ديگر هنگام مقايسه عمل توأم باعلم و عمل بدون علم ارزش عمل توأم با علم را صدها برابر عمل بدون علمتعيين كرد . كار هر نوع كاری باشد ، همينكه صحيح و لازم و وظيفه شد بايد با دانشتوأم شود تا ارزش و اثر زياد پيدا كند . مگر نه اين است كه بين كار و نيرو تناسب مستقيم است ، نيروی بيشتركار بيشتر و عالی تر توليد میكند ، و مگر نه اين است كه برای بشر ،دانش بزرگ ترين منبع نيرو و قدرت است . قدرت عظيم انسان كه جماد ونبات و حيوان و صحرا و دريا و فضا را مسخر كرده |