سايه قناعت حفظ كند و تن به خواری و ذلت میدهد ، از شكر و سپاسگزاریآنچه دارد عاجز است و نمیتواند آنها را آنچنان كه میبايست اداره كند وطمع به زيادتر بسته است ، نيكان و صالحان را دوست میدارد ولی مثل آنهاعمل نمیكند ، و گناهكاران را دشمن میدارد و در عين حال داخل حزب وجمعيت آنهاست و خودش يكی از آنهاست ، از مردن سخت میترسد چون میداندچه اندازه گناهكار است و در عين ترسی كه از مرگ دارد باز به اعمال زشتخود ادامه میدهد ، وقتی بيمار میشود و در بستر میافتد از كردار خودپشيمان میشود و چون بهبود يافت و سلامت بازگشت دو مرتبه در غفلت فرومیرود ، در وقتی كه ابتلا و گرفتاری [ ندارد ] مغرور و از خود راضی است وهمينكه يك نوع گرفتاری برايش پيش آمد به ناچيزی خود اعتراف و اقرارمیكند ، در امور مادی دنيايی يك خيالی او را به حركت و جنب و جوشمیآورد ولی برای حقايقی كه سعادتمندی او وابسته به آنهاست در عين اينكهشك ندارد و يقين دارد از جا نمیجنبد ، هميشه معصيت را قبل از وقت پيشخريد میكند و توبه را در وقتش تأخير میاندازد ، گناه ديگران اگر همكوچك باشد در نظرش بزرگ میآيد در صورتی كه خودش گناهان بزرگتر از آنرا مرتكب میشود ، و در عوض طاعتهای كوچك خودش در نظرش بزرگ جلوهمیكند در صورتی كه همان طاعت را وقتی كه ديگری انجام دهد آن را كوچكمیپندارد . بالطبع همچو آدمی غفلت با اغنيا را بر بيداری با فقرا ترجيحمیدهد " ( 1 ) . پاورقی : . 1 نهج البلاغه ، حكمت . 150 |