خود متهم كنندگان ، مسؤول آن تهمت بودند . تهمت ديگر موضوع حكمين بود . در جنگ صفين هنگامی كه نزديك بود كاربه نفع اميرالمؤمنين خاتمه پيدا كند ، از طرف معاويه و عمر و عاصحيلهای به كار رفت . قرآنها را بر نيزه كردند و گفتند : " بيننا وبينكم كتاب الله " . اميرالمؤمنين به اين حيله ترتيب اثر نداد و فرمودبه جنگ ادامه دهند ، لكن عده زيادی از اصحاب خودش كه قاری قرآن بودندو خودشان را اهل قرآن میدانستند و برای خود حق رأی و حق نظر قائل بودندفريب خوردند و گفتند هدف ما همين بود كه قرآن حاكم بين ما باشد ، حالاكه آنها حاضر شدهاند ديگر جنگ بايد موقوف شود . هر چه اميرالمؤمنينخواست آنها را قانع كند مفيد واقع نشد ، رسما شوريدند و چيزی باقینمانده بود كه به خود حضرت حمله كنند يا از پشت سر به آن عده ازيارانش كه مشغول جنگ بودند حمله كنند . اجبارا حضرت را وادار كردند كهدستور متاركه بدهد . بعد دو نفر حكم معين شدند و باز در اختيار حكم ،اختيار را از حضرت سلب كردند و شخصی را كه خودشان مايل بودند و حضرترسما صلاحيت او را انكار كرد حكم قرار دادند . بعد كه نماينده آنها فريبخورد يكباره به اين فكر افتادند كه حكميت افراد و اشخاص در دين خداجايز نيست و اساسا كفر است ، خودشان توبه كردند و از علی عليه السلاماقرار به گناه و توبه میخواستند . همينها بودند كه گروه " خوارج " راتشكيل دادند و از پشت به هدفهای اميرالمؤمنين خنجر زدند . اينها از اينتاريخ دشمن سرسخت اميرالمؤمنين علی عليه السلام شدند . فرق اينها كهخوارج اند با ساير دشمنان يعنی " نواصب " اين بود كه اينها برای دشمنیخودشان با حضرت از روی |