میگيرد و اگر از اول توجه داشته باشد كه معنی حكمت الهی اين است كهفعلش غايت دارد نه خودش ، و حكمت هر مخلوقی غايتی است نهفته در نهادخود آن مخلوق و خداوند او را به سوی غايت ذاتی خودش میراند ، بسياری ازپرسشهايش پيشاپيش پاسخ خود را دريافت میكند . ب . اصل ترتيب : فيض الهی يعنی فيض هستی - كه سراسر جهان را در برگرفته - نظام خاص دارد . نوعی تقدم و تاخر و عليت و معلوليت و سببيتو مسببيت ميان موجودات و مخلوقات حكمفرماست كه غير قابل تخلف است ،يعنی هيچ موجودی نمیتواند از مرتبه خاص خود تجاوز و تجافی كند و مرتبهموجودی ديگر را اشغال نمايد . لازمه درجات و مقامات داشتن مراتب هستیاين است كه ميان آنها نوعی اختلاف از نظر نقص و كمال و شدت و ضعفحكمفرما باشد . اختلاف و تفاوت به اين معنی كه لازمه مراتب هستی است ،تبعيض نيست كه ضد حكمت و ضد عدل شمرده شود ، آنگاه تبعيض است كه دوموجود قابليت يك درجه معين از كمال را داشته باشند و به يكی داده شود واز ديگری دريغ گردد . اما آنجا كه اختلافها و تفاوتها به قصورهای ذاتیبرمیگردد ، تبعيض نيست . ج . اصل كليت : اشتباه ديگر انسان كه از مقايسه خدا با خودش پيدامیشود اين است كه انسان تصميم میگيرد در زمان معين و مكان معين و -البته تحت شرايط حاكم معين خانهای - بسازد و میسازد يك مقدار آجر و گلو سيمان و آهن را كه هيچ رابطه ذاتی با يكديگر ندارند با يك سلسلهپيوندهای مصنوعی به يكديگر مربوط |