²الغيب لا يعلمها الا هو غ" كه اطلاع بر غيب را منحصر به ذات حق میكند ،مقصود غيب مطلق است و با غيب نسبی سازگار نيست . آنجا كه غيب وشهادت با يكديگر ذكر میشوند ، مثلا میفرمايد : " « عالم الغيب والشهادش هو الرحمن الرحيم » " ( 1 ) او دانای نهان و پيداست ، اوبخشنده و مهربان است يعنی دانای محسوس و نامحسوس است ، باز ناظر بهغيب ناديدنی است نه غيب نسبی . رابطه اين دو جهان ( جهان غيب و جهان شهادت ) چگونه است ؟ آيا جهانمحسوس مرزی دارد و ورای اين مرز جهان غيب است ؟ مثلا از اينجا تا پشتبام آسمان ، جهان شهادت است و از آن به بعد جهان غيب است ؟ بديهیاست كه اين گونه تصورات ، عاميانه است . با اين فرض كه مرزی جسمانیدو جهان را از هم جدا كند ، هر دو جا شهادت و هر دو جهان جسمانی و مادیخواهد بود . رابطه غيب و شهادت را با تعبيری مادی و جسمانی نمیتوانتوضيح داد . حداكثر تعبيری كه مطلب را به ذهن نزديك كند اين است كهبگوييم شبيه رابطه اصل و فرع يا شخص و سايه است ، يعنی اين جهان بهمنزله انعكاسی از آن جهان است . از قرآن چنين استنباط میشود كه هر چه دراين جهان است " وجود تنزل يافته " موجودات جهان ديگر است . آنچه درآيه سابق الذكر ، " مفاتح " ناميده شده در آيه ديگر " خزائن " ناميدهشده است : « و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم »( 2 ) .هيچ چيزی نيست مگر آنكه خزانهها و اصلهای آن نزد ماست و از آن فرودنمیآوريم مگر به اندازه معين . پاورقی : . 1 حشر / . 22 . 2 حجر / . 21 |