نظر ، سخن از رام بودن و مسخر بودن انسان برای انسان به صورت طرفينیاست . در مفهوم كلمه " تسخير " معنی اكراه و اجبار نيامده است ، مثلا عاشقمسخر معشوق ، مريد مسخر مراد ، متعلم مسخر معلم و مردم عادی غالبا مسخرقهرماناناند ، ولی مجبور نيستند . لهذا حكمای اسلامی هوشمندانه اصطلاح "فاعليت بالتسخير " را از " فاعليت بالجبر " تفكيك كردهاند . البتهدر هر اجباری رام كردن هست ، ولی هر رام كردنی اجبار نيست . در اينكه اصطلاح قرآن در مفهوم اين كلمه اين است شكی نيست ، ولی مناكنون نمیدانم كه اين اصطلاح ، اصطلاح خاص قرآن است و قرآن برای تفهيميك حقيقت فوق العاده بديع در جريان خلقت - كه فعاليت قوای طبيعی ازنوع فاعليت تسخيری است نه جبری و نه به خود واگذاشته - به مفهوم اصلیكلمه تبلور بخشيده است و يا قبل از قرآن هم اين اصطلاح رايج بوده است .از اينجا معلوم میشود كه تعبير برخی كتب لغت مانند المنجد كه تسخيررا به معنی تكليف غير بدون اجرت گرفتهاند ، چقدر نارساست ! اين لغوييناولا اين لغت را تنها در مورد رابطه اجتماعی و اختياری انسانها به كاربردهاند و ثانيا اجبار و اكراه را در مفهوم آن الزاما وارد كردهاند ، وحال آنكه قرآن در مورد رابطه تكوينی به كار برده بدون آنكه الزاما اجبارو اكراه را در مفهوم آن وارد كرده باشد . آيه مورد نظر ، رابطه تكوينی انسانها را در زندگی اجتماعی بيان میكندكه " رابطه تسخيری عموم برای عموم " است و میتوان گفت از نظر بيانفلسفه اجتماعی اسلام ، مهمترين آيات است . " بيضاوی " در تفسير معروفش و به پيروی او " علامه فيض " |