« تصير الامور ») ( 1 ) و به تعبير ديگر ، جهان هستی ، يك قطبی و يككانونی و تك محوری است . رابطه خدا و جهان ، رابطه خالق با مخلوق يعنی رابطه علت ( علت ايجادی) با معلول است ، نه رابطه روشنايی با چراغ يا رابطه شعور انسانی باانسان . درست است كه خدا از جهان جدا نيست ( 2 ) ، او با همه اشياءاست و اشياء با او نيستند ( « هو معكم اينما كنتم ») ( 3 ) اما لازمهجدا نبودن خدا از جهان ، اين نيست كه پس خدا برای جهان مانند روشنايیبرای چراغ و شعور برای اندام است . اگر اينچنين باشد خدا معلول جهانمیشود و نه جهان معلول خدا ، چون روشنايی معلول چراغ است نه چراغ معلولروشنايی . و همچنين لازمه جدا نبودن خدا از جهان و انسان اين نيست كه خدا، جهان و انسان همه يك جهت دارند و همه با يك اراده و يك روح حركت وحيات دارند . همه اينها صفات مخلوق و ممكن است . خداوند از صفاتمخلوقين منزه است . ( « سبحان ربك رب العزش عما يصفون » ) ( 4 ) . 2 توحيد صفاتی توحيد صفاتی يعنی درك و شناسايی ذات حق به يگانگی عينی با صفات ويگانگی صفات با يكديگر . توحيد ذاتی به معنیپاورقی : . 1 شوری / . 53 . 2 " ليس عن الاشياء بخارج و لا فيها بوالج » " ( نهج البلاغه ) .. 3 حديد / . 4 . 4 صافات / . 180 |