كه با تعصب توأم است و تعصب نوعی بيماری و ضد معنويت و ضد سلامت روحو روان است قادر به ايجاد معنويت نيست پس بايد دنيای ساخت توأم بامعنويت اما منهای مذهب و اين نظر ، همان اومانيسمی است كه جهان امروزدر جستجوی آن است اين گروه ميپندارند همين قدر كه شعاری عمومی و انسانیشد و گرايشی به اصطلاح به اومانيسم داشت ، برای ايجاد معنويت كافی استحال آنكه ايجاد فضای معنوی ، جز با تفسيری معنوی و روحانی از كل جهانميسر نيست معنويت و انسانيت صرفا يك امر منفی نيست ( 1 ) تجربه نشانداده كه شعارهای اومانيستی تا كجا تو خالی از آب در آمده است ، گرايشاسرائيلی ژان پل سارتر - اين منادی اومانيسم در عصر ما - شاهد خوبی براين مدعاست . گروه ديگری از پيروان اين مكاتب تلفيقی ، به جنبه های انسانی و اخلاقیعرفان گرايش پيدا كرده اند و ميخواهند برای ايجاد كادر معنوی از عرفانمذاهب و بخصوص عرفان اسلامی استفاده بكنند ، يعنی معنويتی در حدود مسائلو توصيه های اخلاقی را از مذهب اخذ كنند ، بدون آنكه جهان بينی و محتوایايدئولوژيك آنرا مورد استفاده قرار دهند اما بايد توجه داشت اگر چنينمعنويتی بوسيله مذهب ديگری قابل پياده شدن باشد برای اسلام قابل پيادهشدن نيست اين به معنای مثله كردن اسلام است به معنی بريدن اعضای رئيسهاسلام و در واقع ذبح آنست اسلامی كه حيات نداشته باشد و در همه شئونزندگی حضور آن احساس نشود اين اسلام ، ديگر اسلام نيست . و اما در پاسخ سؤالی كه در ابتدا مطرح كرديد بذكر پاورقی : 1 - رجوع شود به مقاله پنجم همين مجموعه ، بحث معنويت در انقلاباسلامی . |