ولی واقعيت بقدری قوی بود كه تمام گروه ها ، حتی چپ ترين آنها چارهاینديدند جز اينكه بگويند رهبری روحانيت را ميپذيريم آنها پيش خودمیانديشند چرا ما كه دهها سال دم از انقلاب زديم و حزب درست كرديم وتشكيلاتی و طرحهايی داشتيم نتوانستيم كاری از پيش ببريم ، ولی اينآخوندها با اين امكانات كم ، آنچنان ريشه يك رژيم 2500 ساله را درايران كندند كه برای سياستمداران بزرگ دنيا هم غير قابل پيش بينی بودحتی در خود ايران هم ، جامعه شناسان ايرانی روحانيت را بعنوان دكوری دركنار سياست و اقتصاد ، بحساب مياورند و برای آن اهميت چندانی قائلنبودند ( 1 ) . در صحبت امشب ، قصد ندارم به اثبات نقش روحانيت در نهضت بپردازم، اين جهتی است كه هيچكس منكر آن نيست در اين جلسه ميخواهم بيشتر راجعبه آينده نهضت و نقش روحانيت در تداوم انقلاب سخن بگويم سؤال مهمی كهكمك زيادی به روشن پاورقی : 1 - يكی از نويسندگان غير مذهبی كه سالها قبل جزو ايدئولوگهای جزبتوده بود و بعدها تا حد زيادی در نظراتش تحول پيدا شد ، چندی قبل در يكیاز مجلات مقاله ای نوشته بود و نهضت فعلی ايران را با ديد نسبتا بیطرفانهای تحليل كرده بود در آن مقاله نويسنده ، مقايسهای ميان اين نهضتو نهضت مشروطيت و ملی شدن نفت بعمل آورده و متذكر شده بود كه گناهشكست در دو نهضت قبلی به گردن لائيكهاست - يعنی آنها كه سياستشان ازمذهبشان انگيخته نمیشود و تمايلات مذهبی چندانی ندارند - در ابتدا هركدام از اين دو نهضت ، دو نيرو ، نيروی مذهبیها و نيروی لائيكها با همبراه افتادند ، ولی در موقع بهره برداری ، لائيكها به اين فكر افتادند كهمذهبیها را عقب بزنند و همين سبب شكست هر دوی اين نهضتها شد در انقلابفعلی نيز اغلب روشنفكران ، فكر ميكردند تنها دو نيروی تعيين كننده درجامعه وجود دارد ، يكی نيروی اقتصادی و ديگری نيروی سياسی هيچكسنمیتوانست پيش بينی كند نيروی ديگری در بطن جامعه وجود داشته باشد كهاز همه نيروهای ديگر قدرتمندتر و ريشه دارتر است و همانست كه بالاخرهانقلاب را به پيروزی ميرساند . |