سؤال كنيم كه چگونه ميتوان اين معنويت منفی را ايجاد كرد ؟ ميگويند بشردر ذات خودش اين صفات را ندارد و يك موجود اجتماعی - و يا به تعبيرماركس ، ژنريك - است اگر بپرسيم پس خودخواهی و سودجوئی و خودپرستی ازكجا پيدا ميشود ؟ خواهند گفت ريشه همه اينها در مالكيت است بشر ابتدابصورت يك " كل " و در يك وحدت زندگی ميكرد مرزی ميان خود و ديگرانقائل نبود احساس من و تو نميكرد ، اما از وقتی كه مالكيت پيدا شد ،منيت و انانيت نيز پيدا شد و اگر بتوانيم مالكيت را از ميان ببريم ،معنويت نيز - البته با تعريفی كه كرديم - حكمفرما خواهد شد . مالكيت يعنی اينكه اشياء و ابزارهای زندگی و سازندگی به انسان تعلقداشته باشد وقتی مردم بگويند خانه من ، اتومبيل من ، مغازه من ، سرمايهمن اين تعلق اشياء به انسانها ، آنها را بصورت من هائی جدا از يكديگر درمياورد وقتی اين تعلقها در كار نبود ، وقتی كه به عوض من " ما " دركار بود ، معنويت در كار خواهد بود . به اين ترتيب در اين نوع اخلاق ، نه نام خدائی در ميان است ، نه نامغيب و ماوراء الطبيعه ، نه نام پيامبر و دين و ايمان معنويت اخلاقی يعنیاينكه منيت و انانيت از بين برود ، جانها با يكديگر متحد شوند و اتحادو وحدت در كار بيايد . در مقابل اين نظر ، نظر مخالفی هم وجود دارد ، كه میگويد اگر ما منشاءمنيتها را تعلق اشياء به انسان بدانيم ، نفی مالكيت و نفی اين تعلقها درهمه موارد امكان پذير نيست فرضا اين كار را در مورد ثروت انجام داديم ووضع به صورتی درآمد كه ديگر خانه من ، اتومبيل من ، درآمد من در كار نبود، با ساير موارد چه خواهيم كرد ؟ يك جامعه بالطبع پستها و سلسله مراتبمختلف و متفاوتی |