انسان آنچه را كه ديگران - الهيون - آنرا فطرت مينامند وجود ندارد انسانو وجدانش را جامعه بكمك عوامل بيرونی ميسازد انسان همانند يك نوارخالی در درون جعبه يك ضبط صوت در مقابل يك سلسله آوازها قرار گرفتهاست يعنی انسان در ذات خود حالت بی تفاوتی و بيطرفی مطلق نسبت بهآنچه كه ضبط ميكند دارد يعنی همانطور كه اگر در روی نوار ضبط صوت قرآنبخوانيد ، قرآن ضبط ميكند ، و اگر موسيقی بنوازيد موسيقی ضبط ميكند وبرايش علی السويه است وجدان انسان نيز اصالتی ندارد و تابع عواملبيرونی است بر اين اساس بايد حق داد و قبول كرد كه استثمارگر يك نوعوجدان و قضاوت و منطق و معيار دارد و استثمار شده نوع ديگر اساسا اولیبرای خودش نوعی انسان است با ماهيت مخصوص بخود و دومی انسان ديگر باماهيت ديگر صاحبان اين نظريه حتی تا اين حد پيشرفتهاند كه ميگويند ،ماهيت انسان در طبقه اش مشخص میشود يعنی بر خلاف نظر فلاسفه كه انسانرا يك " نوع " ميدانند ، از ديد آقايان انسان يك مفهوم انتزاعی استو به اين دليل اومانيسم در اين مكتب معنی ندارد عليرغم اينكه پيروان اينمكتب دم از اومانيسم ميزنند ، اومانيسم بكلی مخالف اصول اين مكتب استزيرا بدون پذيرش نوعيت و فطرت واصالت و وجدان انسان ، اومانيسم معنیندارد . دكتر سروش : شايد بتوانيم بگوييم كه اين مكتب به انسان اجتماعی نظردارد . استاد مطهری : انسان اجتماعی درست ، ولی وقتی جامعه به دو گروه متباينو مختلف الماهيه تقسيم شد ، انسانی كه در طبقه اول است بكلی با انسانیكه در طبقه ديگر است متفاوت خواهد بود . اين دو نوع انسان همه چيزشانبا يكديگر مختلف و متفاوت است |