در ابتدای سخنم به نكته ای اشاره كردم كه اينجا ميبايد آنرا تكميل كنمدر آنجا گفتم كه هر انقلابی معلول يك سلسله نارضايتیها و ناراحتی هاستيعنی وقتی مردم از وضع حاكم ناراضی و خشمگين باشند و وضع مطلوبی راآرزوبكنند ، زمينه انقلاب به وجود ميايد حالا میخواهم مكمل اين موضوع را بيانكنم و آن اين است كه ، صرف نارضائی كافی نيست ممكن است ملتی از وضعموجود ناراضی باشد و آرزوی وضع ديگری داشته باشد ، با اين حال انقلابنكند ، چرا ؟ برای اينكه دارای روحيه را و تمكين است روحيه ظلم پذيری درميان آن ملت رواج دارد چنين مردمی ناراضی هستند اما در عين حال تسليمظلم اند اگر ملتی ناراضی بود ، اما علاوه بر آن يك روحيه پرخاشگری يكروحيه طرد و انكار در او وجود داشت ، در آن صورت انقلاب میكند اينجاستكه نقش مكتبها روشن میشود . از جمله خصوصيات اسلام اينست كه به پيروانش حس پرخاشگری و مبارزه وطرد و نفی وضع نامطلوب را میدهد جهاد ، امر به معروف و نهی از منكريعنی چه ؟ يعنی اگر وضع حاكم وضع نامطلوب و غير انسانی بود ، تو نبايدتسليم بشوی و تمكين بكنی تو بايد حداكثر كوشش خودت را برای طرد و نفیاين وضع و بر قراری وضع مطلوب و ايدهآل بكار ببری . مسيحيت كه اساسش بر تسليم و تمكين است ، قرنها از اسلام انتقاد ميكردكه اين چگونه دينی است ؟ در دين كه نبايد شمشير و جهاد وجود داشته باشددين بايد دم از صلح و صفا بزند ، بايد پاورقی : > ما عدالت را هم در سايه خدا ميخواهيم اگر بنا باشد عدالت باشد امااز نام خدا اثری نباشد ما از چنين عدالتی بيزاريم با چنين روحيه هائی بودكه ملت ما موفق به بر پا كردن قيامی با اين عظمت شد . |