يكی سرخوردگی از ليبراليسم غربی و ديگری نا اميدی از سوسياليسم شرقی استاضافه كنيم اينجاست كه نقش آگاهی و بازگشت به خويش ملت مسلمان ما واحساس كرامت ذاتی و دريافت خود و فلسفه خود از سوی اين مردم ، مشخصمیشود . مسئله عمده ، بيداری اسلامی مردم ماست روح و هويت اسلامی مردم ما ، بارديگر درضمن اين برخوردها برجسته و مطرح شد در زمان ما به طور كلی در همهكشورهای اسلامی نوعی بيداری و به خود آمدگی اسلامی پيدا شده است مللمسلمان با سرخوردگی از معيارها و مكتبهای شرقی و غربی به جستجوی هويتواقعی و اصيل خود برخاستهاند . مسلمانان يك دوره خود باختگی را پشت سرگذاشتهاند و به يك دورهبازيافتگی رسيدهاند لهذا جهان سومی در حال تولد است كه شرق و غرب را بهمقابله برانگيخته است . خود باختگی يعنی تزلزل شخصيت ، بی ايمانی به خود ، گم كردن خود ، ازدست دادن حس احترام به ذات ، بی اعتمادی و بی اعتقادی به فرهنگ خود واستعداد و شايستگی خود ، و در مقابل به خود آمدگی يعنی بازگشت به ايمانخود ، بيدار كردن حس احترام به خود و تاريخ و شناسنامه و نسب تاريخیخود . تحليل ماهيت اين انقلاب از تحليل رهبری انقلاب جدا نيست و اين مسئلهدر ارتباط با مسئله خود يابی ملت ما مطرح میشود بايد پرسيد كه چه شدامام خمينی رهبر مطلق شد ، آن چنان كه حتی آنهائيكه از نظر ايده و هدفدر قطب مخالف ايشان جای داشتند ، چارهای جز اذعان به رهبری ايشاننداشتند چرا سخنان امام اينهمه موج ميافريد ؟ چرا اعلاميههای ايشان بانبودن |