ديگری است . يك وقت من حق خودم را به ديگری ايثار ميكنم اين بسيارعالی و دارای ارزش است اما يكوقت ديگری حق مرا بزور ميگيرد اينجا اگربرای احقاق حقم تلاش نكنم و بگويم اشكالی ندارد ايثار كردم ، يك كار ضداخلاقی و ضد ارزش انجام دادهام براساس نظريه دومی كه تلويحا به آن اشارهكردم ، يعنی همان نظريهای كه در قرآن مطرح است ، اساسا روانشناسی انسانبر جامعه شناسی او مقدم است يعنی انسان دوگونه وجدان دارد ، وجدان فطریو وجدان اكتسابی . انسان قسمتی از وجدان خودش را از جامعه ميگيرد ولی اين وجدان انسانیاو و ريشههای انسانی وجدانش ، در سرشت او نهاده شده است ، كه قرآن رویاين موضوع بسيار تكيه ميكند : « و نفخت فيه من روحی »( 1 ) يعنی قبل از آنكه انسان از جامعه خودش تاثير بپذيرد يك جنبه ماورائیخدائی و متعال در وجودش بطور بالقوه موجود است اين جنبه همچون بذریآماده رشد است انسان نوار خالی نيست كه بخواهد از بيرون پر بشود بذریاست كه برای رشدش نور و حرارت ميخواهد يعنی در ذات انسان ، بطوربالقوه استعداد تكامل و پيشرفت هست انسان در ذات خود يك موجود دوقطبی است هم انسان است و هم حيوان هر اندازه كه جنبه حيوانی در يك فردتضعيف شود ، انسان بيشتر به سمت مقام استقلال و انسانيت پيش ميرودميدانيد كه از خواص تكامل يكی اين است كه موجود به هراندازه كه كاملترمیشود ، نيازش به محيط كاهش پيدا ميكند يعنی اينكه ، تسلط محيط بر اوكمتر و تسلط او بر محيط بيشتر میشود . پاورقی : 1 - ... و در آن از روح خويش بدمم ... ( قسمتی از آيه 29 سوره حجر ) . |