خاص استوارند . يعنی واقعا كسی به يك طرح و به يك فكر خاص رسيده و بانوشتن كتاب ، آن طرز فكر خود را عرضه ميدارد از اين نمونه ها زياد ديدهميشود يعنی هستند بعضی افرادی كه بر ضد خدا ، بر ضد اسلام ، بر ضد پيغمبرحرف ميزنند ولی در حرف خودشان صداقت دارند ، يعنی اينگونه فكر ميكنندبهمين دليل راه مبارزه با اين گروه ارشاد است و هدايت و عرضه كردن منطقصحيح . ولی در نوع دوم كتابها ، مسئله اين نيست مسئله ، مسئله دروغ و اغفالاست مثلا فرض كنيد كسی بيايد كتابی درباره رئيس حكومت بنويسد و هزارهادروغ به او نسبت بدهد آيا به اعتقاد شما آزادی ايجاب ميكند كه اجازهبدهيم اين دروغها در مردم پخش شود ؟ طبيعی است كه چنين كاری خيانت بهمردم محسوب ميشود بله يك وقت كسی به كار رئيس حكومت ايراد ميگيرد كهمثلا آقا فلان كاری كه كردی ، باين دليل غلط بوده است ، واضح است كه اينآدم بايد بيايد حرف خودش را بزند ولی يك وقت كسی ميايد دروغ میبافدكه فرضا من خبر دارم ، ديشب ساعت 2 بعد از نيمه شب ، رئيس حكومت بافلان سفير ، در فلان نقطه ملاقات كردند و با هم قول و قرار گذاشتند اينهارا میگويند برای اينكه ميخواهند در مردم آشوب بپا كنند حالا در اينجابايد بگوئيم چون كشور ما آزاد است ، پس بايد بگذاريم او حرفهای خودشرا در ميان مردم پخش كند و آيا اگر ما جلوی دروغ و اغفال را بگيريم ،مرتكب سانسور شده ايم ؟ ! حرف ما اين است كه دروغ را و خيانت را بايدسانسور كرد و نبايد اجازه داد به نام آزادی فكر و عقيده ، آزادی دروغ درميان مردم رائج بشود . والسلام |