مستضعفين ميداند . تعبير اين گروه از قرآن اين است كه ، قطب به اصطلاحمرفه در بيان قرآن ، كافر ناميده شده و قطب محروم ، همان كه عامل حركتاست ، مؤمن ، و خطاب اسلام هم تنها به همين گروه است . حال آنكه اينجا دو مسئله خلط شدهاند اينكه جهت گيری قرآن به حمايت ازمستضعفين است ، يك مسئله است و اينكه برای هدايت به سراغ چه اشخاصیميرود و مخاطبش چه افراد و گروههائی هستند مسئله ديگر البته بدون شكمحرومان و مستضعفان همواره آمادگی بيشتری برای پذيرش اسلام داشته و دارند، اين را تاريخ هم بخوبی نشان ميدهد ، و دليلش هم واضح است ، زيرا اسلامبرای اين گروه ، هم ندای دلشان است و هم ندای عقلشان برای اينها اسلام ،هم فال است و هم تماشا بمدد اسلام ، اين گروه هم از سعادت عدالتبرخوردار میشود و هم از شادی رفاه برعكس ، آنها كه در طبقه ديگر قراردارند برای پاسخ گويی به ندای اسلام ، بايد پا روی منافع خود بگذارند و اززير خروارها سنگينی گناه و فساد بيرون بيايند اينجا بايد ديد كه آيا اسلامچنين هنری دارد ؟ البته هنر مال اسلام نيست مال انسان است ، فطرتانسانی چنين اقتضا ميكند حتی آن محرومی كه به اسلام روی مياورد ، در درجهاول به دليل داشتن فطرتی زلال و صاف است و اينكه او عدالت را به عنوانيك ارزش طلب ميكند ، و فطرت آرمانخواهی ، او را به سمت آن ميكشاند ،نه فقط اميال حيوانی و ميل به پر كردن شكم . البته من منكر اين نيستم كه در دنيا جنگ طبقاتی وجود دارد جنگ مرفه ومحروم ، استثمارگر و استثمار شده ، در دنيا فراوان ديده میشود اما اينجنگ جنگی مقدس نيست زيرا همان ارزشی كه استثمارگر در اين جنگ دارد ازآن نظر كه صرفا برای منافعش جنگ |