پيامبر منزلی از منازل است كه خلق را از آنجا عبور میدهد ، همچنانكه آنچه عارف مدعی است ، در سر راه پيامبر قرار دارد . " اقبال " در مقام فرق ميان خودآگاهی پيامبرانه و خودآگاهی عارفانه میگويد : " حضرت محمد ( ص ) به آسمان به معراج رفت و بازگشت . يكی از شيوخ طريقت به نام عبد القدوس گنگهی را كلامی است بدين مضمون : سوگند به خدا كه اگر من به آن نقطه رسيده بودم هرگز به زمين باز نمیگشتم " . اقبال اضافه میكند : " شايد در سراسر ادبيات صوفيانه نتوان چند كلمهء معدود را پيدا كرد كه در يك جمله ، اختلاف روان شناختی ميان دو نوع خودآگاهی پيغمبرانه و صوفيانه را به اين خوبی آشكار سازد . مرد باطنی ( عارف ) نمیخواهد كه پس از آرامش و اطمينانی كه با تجربهء اتحادی ( وصول به حق و خودآگاهی عارفانه ) پيدا میكند به زندگی اينجهانی باز گردد . در آن هنگام كه بنابر ضرورت باز میگردد ، بازگشت او برای تمام بشريت سود چندانی ندارد . ولی بازگشت پيغمبر جنبهء خلاقيت و ثمر بخشی دارد ، باز میگردد و در جريان زمان وارد میشود به اين قصد كه جريان تاريخ را تحت ضبط در آورد و از اين راه جهان تازهای از كمال مطلوبها خلق كند " ( 1 ) . ما فعلا به تعبيرها و تفسيرهای عرفانی كاری نداريم كه آيا درست است يا نا درست ؟ آنچه مسلم است اين است كه هر پيامبر در ابتدا درد خدا دارد ، دردی كه به جانش میافتد ، درد خداجويی پاورقی : |