شخصيتی . شخص انسان يعنی مجموعهء جهازات بدنی او بالفعل به دنيا میآيد. انسان در آغاز تولد از نظر جهازات بدنی مانند حيوانات ديگر بالفعلاست ، ولی از نظر جهازات روحی ، از نظر آنچه بعدا شخصيت انسانی او رامیسازد ، موجودی بالقوه است ، ارزشهای انسانی او در زمينهء وجودشبالقوه موجود است و آمادهء روييدن و رشد يافتن ( 1 ) . انسان از نظر روحی و معنوی يك مرحله از مرحلهء بدنی عقبتر است ،جهازات بدنی اش در رحم وسيلهء عوامل دست اندركار آفرينش ساخته وپرداخته میشود ، ولی جهازات روحی و معنوی و پاورقی : . 1 تحقيق در مسأله فطرت ، به مفهوم اسلامی آن ، در رسالهای جداگانه انشاء الله منتشر خواهد شد . در اينجا همين قدر میخواهيم مطلب روشن شود كهنظريهء فطرت ، در مفهوم اسلامی آن ، بر خلاف مفهوم دكارتی و كانتی و غيرهبه معنی اين نيست كه انسان از بدو تولد پارهای از ادراكات يا گرايشها وخواستها را بالفعل دارد و به تعبير فلاسفه با عقل و ارادهء بالفعل متولدمیشود ، همچنانكه دربارهء انسان نظريهء منكران فطرت از قبيل ماركسيستهاو اگزيستانسياليستها را نمیپذيريم كه انسان در آغاز تولد پذيرا و منفعلمحض است و هر نقشی به او داده شود بی تفاوت است نظير يك صفحهء سفيدكه نسبتش با هر نقشی كه روی آن ثبت شود متساوی است ، بلكه انسان درآغاز تولد بالقوه و به نحو امكان استعدادی خواهان و متحرك به سوی يكسلسله دريافتها و گرايشهاست و يك نيروی درونی او را به آن سو سوق میدهدبا كمك شرايط بيرونی - و اگر به آنچه بالقوه دارد برسد ، به فعليتی كهشايستهء اوست و انسانيت ناميده میشود رسيده است و اگر فعليتی غير آنفعليت در اثر قسر و جبر عوامل بيرونی بر او تحميل شود ، يك موجود "مسخ شده " خواهد بود . اين است كه مسخ انسان كه حتی ماركسيستها واگزيستانسياليستها از آن سخن میگويند تنها با اين مكتب قابل توجيه است.از نظر اين مكتب ، نسبت انسان در آغاز پيدايش با ارزشها و كمالاتانسانی ، از قبيل نسبت نهال گلابی با درخت گلابی است كه يك رابطهءدرونی به كمك عوامل بيرونی ، اولی را به صورت دومی در میآورد نه ازقبيل تخته چوب و صندلی كه تنها عوامل بيرونی آن را به اين صورت درمیآورند . |