انسانی میيابد ، دوست دوستان انسان يعنی علم ، فرهنگ ، بهداشت ، رفاه، آزادی ، عدالت و محبت ، و دشمن دشمنهای او يعنی جهل ، فقر ، ظلم ،بيماری ، اختناق و تبعيض میگردد . اين نوع از خودآگاهی اگر پيدا شود ، بر خلاف خود آگاهی ملی و خودآگاهیطبقاتی ، جنبه اخلاقی خواهد داشت . ولی اين خودآگاهی با اينكه بيش ازهمه صورت منطقی دارد و سر و صدای فراوان راه انداخته ، كمتر از همهواقعيت يافته است . چرا ؟ راز مطلب در نحوهء وجود و واقعيت انسان نهفته است . انسان در نحوهءوجود و واقعيتش با همهء موجودات ديگر اعم از جماد و نبات و حيوانمتفاوت است از اين نظر كه هر موجودی كه پا به جهان میگذارد و آفريدهمیشود همان است كه آفريده شده است ، يعنی ماهيت و واقعيت و چگونگيهايش همان است كه به دست عوامل خلقت ساخته میشود ، اما انسانپس از آفرينش ، تازه مرحلهء اينكه چه باشد و چگونه باشد آغاز میشود .انسان آن چيزی نيست كه آفريده شده است ، بلكه آن چيزی است كه خودشبخواهد باشد ، آن چيزی است كه مجموع عوامل تربيتی و از آن جمله اراده وانتخاب خودش او را بسازد . به عبارت ديگر ، هر چيزی از نظر ماهيت كه چيست و از نظر كيفيت كهچگونه باشد ، " بالفعل " آفريده شده ، اما انسان از اين نظر " بالقوه" آفريده شده است ، يعنی بذر انسانيت در او به صورت امور بالقوهموجود است كه اگر به آفتی برخورد نكند آن بذرها تدريجا از زمينهء وجودانسان سر بر میآورد و همينها فطريات انساناند و بعدها " وجدان " فطریو انسانی او را میسازند . انسان ، بر خلاف جماد و نبات و حيوان ، شخصی دارد و |