شود كه " مكره " و " مضطر " هر دو در اينكه رضايت واقعی ندارنديكساناند . همان طوری كه اگر كسی مورد تهديد قرار بگيرد برای فروش خانهيا كارش و او برای " دفع " شر آن تهديد بخواهد خانه يا كار خود رابفروشد در اعماق قلبش ناراضی است ، كسی هم كه شرايط زندگی برای " رفع" يك شر " مثلا هزينهء معالجهء بيماری ) او را مجبور میكند به فروشخانه يا كارش نيز در اعماق قلبش ناراضی است . اگر كسی فرزندش بيماراست و برای معالجهء فرزندش اضطرار ، خانهاش را میفروشد در اعماق قلبشبه اين فروش رضايت ندارد ، بلكه فوق العاده برای از دست دادن خانهمورد علاقهاش متأثر و متأسف است . اينكه مكره میخواهد با كار اكراهیضرری را " دفع " كند و مضطر میخواهد ضرری را " رفع " كند ، تأثيری دراصل موضوع ندارد ، همچنين اينكه در معاملات اكراهی مستقيما انسانی دخالتدارد ( به عنوان جابر و زورگو ) و در معاملات اضطراری مستقيما انسانیدخالت ندارد ، تأثيری در اصل موضوع ندارد . بعلاوه غالبا اضطرارها نيز دراثر دخالت غير مستقيم انسانها ( به صورت استثمار و استعمار ) صورتمیگيرد . پاسخ اين است كه تفاوت حال " مكره " و " مضطر " كه شارع اسلاممعاملات اولی را باطل میداند و معاملات دومی را صحيح ، در جای ديگری است. مكره در اثر اكراه ، نياز فوری پيدا میكند و مضطر هم نيازی فوری ، ولینياز مكره به دفع شر ظالم است و دفع شر ظالم با اقدام مكره به معاملهصورت میپذيرد . در اينجا قانون به حمايت مكره بر میخيزد و علی رغماجبار اجبار كننده ، معامله را غير قانونی و كان لم يكن اعلام میكند . امانياز فوری مضطر مستقيما به پولی است كه از معاملهء اضطراری میخواهدتحصيل كند . در اينجا |