سپيدار میشود ، آنوقت اين بدن من كه در اين زمين هست و يك مكتسباتی همكسب كرده و يك استعدادی هم به دست آورده ، اين ذرات بدن من بعدا بهصورت يك انسان درنيايد ؟ ! به نظر من ، اين حداكثر همين را اثباتمیكند ، میگويد ما كه مرديم ، اين بدن ما يك مكتسباتی به دست آورده ويك وضعی به خودش گرفته است كه ممكن است بعد از هزارها سال ، يك ذرهاز بدن ما ( ولو يك سلول يا به اندازه يك بند انگشت من ) همين طوری كهيك قلمه و بدنه يك درخت را داخل زمين میكنند و دو مرتبه درخت میشود ،در يك جای دنيا دو مرتبه رشد كند و باز يك انسانی به وجود بيايد . منمیگويم گيرم اين طور شد ، آيا من برگشتم ؟ آن منی كه قرآن میگويد آن منقطعا برمیگردد ، او برمیگردد ؟ بعلاوه ، اگر اين طور باشد ممكن است يكفرد به صورت صدها هزار فرد برگردد . همين طور كه شما از يك درختسپيدار صدها قلمه داخل زمين میكنيد و صدها درخت سپيدار به وجود میآيد ،به اين صورت ممكن است از يك فرد صدها بلكه هزارها و ميليونها فرد ديگراز زمين سر برآورند . منتها شما خيال كردهايد انسانی كه میخواهد از انسانديگر به وجود بيايد ، حتما بايد از راه توالد و تناسل باشد [ در صورتی كه] ممكن است از راه ديگر ( مثلا قلمه زدن ) باشد . میگويم اگر فرضا چنينچيزی هم باشد ، اين به نظر ما قيامت را درست نمیكند از نظر اينكهشخصيت به هيچ نحو محفوظ نيست ، و بعلاوه اگر اين طور باشد ، پس ماخودمان هم ممكن است الان در حال قيامت باشيم ، چرا ؟ افرادی كه در دههاهزار سال و صدها هزار سال پيش مردهاند ، شايد همانها هستند كه در وجودما به شكلی جوانه زدهاند ، منتها از همان مجرای توالد و تناسل .بالاخره من اين طور خيال میكنم كه با اين بيان ، ما حتی يك قدم همنزديك نشده ايم . يك مطلبی را گفتهايم اما غير از آخرتی است كه قرآنگفته است و در آخرت قرآن ملاك بقای شخصيت است . در كتاب ذره بیانتهاهم من نتوانستم چيزی پيدا كنم كه روی اين مطلب تكيه شده باشد كه ببينيممسأله بقای شخصيت را چگونه حل میكند . ايشان همين قدر وضع عمومی دنيا راطوری بيان میكنند كه اين دنيا به سويی میرود كه در آنجا حكومت حكومتعنصر سوم است . اين مطلب را ما قبول میكني م ، حرف بسيار خوبی استاما تكليف افراد و اشخاص چه میشود ؟ در " من " شما قبول كرديد ، يكحقيقتی در " من " به تعبير قرآن دميده شده است كه شما از آن تعبير بهاراده میكنيد ، تعبير به امر میكنيد ، تعبير به روح هم ممكن است بكنيد ، |