است ، باطل است ، پس لعب است ، لهو است ، كه اين در واقع استدلال ازعرض بوجود خداوند بر معاد است . و بعضی از آياتی كه در همين زمينه استاستدلال از معاد است بر نبوت ، بر عكس آنچه كه معمولا از نبوت بر معاداستدلال میكنند و میگويند بايد معاد باشد تا تشريع و تكليف كه به وسيلهانبياء بيان شده است لغو از آب در نيايد ، مثل اينكه ما میگوييم قانونجزايی كه يك امر قراردادی ماست بايد ضامن اجرايی داشته باشد ، میگوييمبايد جهان ديگری باشد تا مسأله تكليف موضوع پيدا كند ، بر عكس ، ازبسياری از آيات قرآن میتوان استفاده كرد كه چون بازگشت مردم به سویخداست و اين واقعيت وجود دارد ، پس نبوتی بايد باشد كه مردم را بهآنچه كه هست ارشاد و هدايت كند ، يعنی معاد را مبنا برای نبوت قرارمیدهد ، نه نبوت را مبنا برای معاد . عمده اين است كه بايد بحث كنيم كه به چه بيانی اگر بازگشت اشياء بهسوی خدا نباشد خلقت عبث ، باطل و بيهوده است ؟ ممكن است كسی بگويد :نه ، ما خدا را قبول داريم ، خدا هست ، خدا هم عالم را خلق كرده و آخر ونهايت خلقت هم همين است كه الان ما داريم میبينيم ، بنای عالم بر هميناست كه اشيائی بيايند ، معدوم و نيست شوند و بكلی از صفحه عالم محوشوند و باز اشياء ديگری بيايند و اشياء ديگری و . . . چه به اين شكلبگوييم كه اشياء به تمام معنا معدوم میشوند و اشياء ديگری میآيند يابگوييم شكل و صورت اشياء معدوم میشود ولی ماده و پايه اشياء ثابت است، به هر حال ديگر مسأله معاد و بازگشت به سوی خدا نيست ، اين اشياء همهاشياء موقتی هستند ، همين موقتها موجود باشند ، چرا لغو باشد ؟ همينگياهها و جمادها و حيوانها و انسانها يك مدت محدودی باشند . مسلمان اينمبحث به همان مبحث معروف غايت و غايات مربوط میشود ، يعنی اينكهقرآن میگويد اگر بازگشت به سوی خدا نباشد خلقت عبث است ، میخواهدبگويد اگر آن غايت وجود نداشته باشد [ خلقت عبث است ] . از خود آياتقرآن هم اين مطلب را میشود فهميد كه معاد غايت [ خلقت ] است ، اين بهسوی اوست و اگر او نباشد ، اين يك مقدمهای است كه نتيجه نداشته باشد .طرز بيان اين است . حالا من يك بحث مختصری راجع به مسأله غايت میكنمتا ببينيم چگونه به حل اين مشكل میرسيم . |