حقيقتش اين است كه من در بعضی از موارد غير از اينكه بگويم تسليم مقاصدواقعی قرآن هستم راه ديگری ندارم ، يعنی برای خودم مطلب ( بحث راجع بهمسأله معاد و اين چيزها بود ) آنقدرها مكشوف نيست و حالتی كه برای خودماحساس میكنم اين است كه بايد تسليم مقاصد قرآن باشم . به هر حال ، ما اول از اينجا وارد شديم ، گفتيم آياتی كه از آن میتوانماهيت مرگ را از نظر قرآن استفاده كرد ذكر كنيم ، كه يك سلسله آياتبود كه من قسمت عمدهاش را در جلسه پيش برای شما خواندم . در اين جلسهروايتی از اميرالمؤمنين ( عليهالسلام ) نقل میكنم . بنای ما فعلا بر استنادبه روايات نيست ، ولی چون در آن روايت استدلال به آيه قرآن شده است ،من آن را فقط برايتان میخوانم . از بحث خودمان هم خارج نشدهايم كهبگوييد صحبت در قرآن است نه در روايات ، بلكه چون در اين روايت هماناستدلالی كه ما میخواستيم بكنيم شده است ، آن را خدمتتان عرض میكنم .گفتيم كه اولا از آيات قرآن به طور كلی ، چه درباره سعدا و چه دربارهاشقيا اينچنين استنباط میشود كه مردن به طور كلی " توفی " است . "توفی " يعنی استيفا كردن ، قبض به صورت كامل كردن ، تحويل كامل گرفتنكه از ماده " وفی " است و در آيات زيادی از قرآن آمده است : "« الله يتوفی الانفس حين موتها »" (1) يا " « قل يتوفيكم ملك الموتالذی وكل بكم »" ( 2 ) كه خود اين تعبير ، بيان ماهيت مرگ است :مرگ يعنی تحويل گرفتن و بردن . كلمه " نفس " هم كه در قرآن آمده استدر عربی يعنی خود . وقتی میخواهند بگويند خود اين چوب ، میگويند نفساين چوب . " جائنی زيد نفسه " يعنی زيد آمد ، خودش آمد ( همان عينخودش نه چيزی ديگری ) . اگر قرآن به آن چيزی كه از انسان گرفته میشودتعبير " نفس " میكند ، از آن نظر است كه از نظر قرآن خود واقعی انسانهمان است كه گرفته و برده میشود . غير از اين ، سلسله آيات زيادی داريم كه قرآن بيان میكند در فاصلهمردن تا قيامت حياتی باقی است . گاهی درباره خصوص سعدا و اتقيا اينمطلب گفته شده است و گاهی درباره اشقيا ، مثل آياتی كه در دو جای قرآناست كه يك جا صريحتر پاورقی : . 1 زمر / . 42 . 2 سجده / . 11 |