سال پيش اين شبهه را طرح كردهاند . همين هم كه الان گفتم همان بود ، چيزديگری نبود ، تعبير ديگری از آن مطلب بود . اين را طرح كردهاند ، حالا كهطرح كردهاند م ا بگوييم آرامش خيال خودمان را بهم نزنيم ؟ ! جواب ندهيم؟ ! نمیدانم ، اگر میگوييد نگوييد ، نمیگوييم ولی اگر در اينجا نگوييم ،در جای ديگر از ما میپرسند . و اما آن مسأله كه فرموديد ، راست است ، خوب است كه ما اول آياتقرآن را در اين زمينه بخوانيم ، بعد ببينيم از همه اين آيات يك فكرسادهای میفهميم ؟ حالا میخواهد اشكال داشته باشد ، میخواهد اشكال نداشتهباشد . اول ما ببينيم كه اين طور است يا نه ، خود آيات قرآن از نظرمفهوم برای ما سؤال به وجود میآورد ؟ اگر ديديم آيات قرآن خودش يكمطلب سادهای را دارد میگويد ، اين را به صورت يك امری كه قرآن گفتهطرح میكنيم ، بعد میرويم سراغ اشكالاتش ، اشكالاتش را توانستيم جواببدهيم جواب میدهيم ، نتوانستيم میگوييم چيزی كه پيغمبر گفته ما قبولمیكنيم . مگر همه اشكالات را ما بايد حل كنيم ؟ بعد خواهند آمد و اشكالاترا حل خواهند كرد . اما عمده مطلب اين است كه مسأله معاد فی حد ذاته ، در واقعيت خودشيك مسألهای بوده كه نمیتوانسته به آن سادگی بيان شود . اين مسأله بهتعبيری البته تشبيه است نظير اين است كه بچهای كه در رحم است و بانظام خاص زندگی رحمی دارد زندگی میكند ، نه چشمش باز است جايی راببيند ، نه با گوشش چيزی را میشنود ، نه از راه دهان تغذی میكند ، نهتنفس میكند ، بخواهند درباره زندگی بعد از تولد با او صحبت كنند . باآن معلوماتی كه او در زندگی جنينی دارد ، امكان ندارد بتواند آنچه را كهدر زندگی بعد از تولد است به حقيقت دريافت كند . پس ناچار با او يكمقدار هم با زبان خودش صحبت شده است . از كجا میگوييم با زبان خودشصحبت شده ؟ به قرينه بعضی حرفهای ديگری كه هست . اين چيزها بوده كه تصورها را درباره معاد متفاوت كرده و هر كسی در حدخودش [ تصوری از اين مسأله دارد ] . اين مثل خود مسأله خداست . همهمعتقد به خدا هستند ولی اگر كسی محتواهای اين افكار را بيرون بريزد ،میبيند از زمين تا آسمان متفاوت است . همه میگويند خدا ، به حسب ذوق وغريزه فطری هم خدا را عبادت میكنند ، در عمق دلشان هم خدا را عبادتمیكنند ، ولی او خدا را يك شكل داده و يك تصوير دارد ، آن يكی تصويرديگری و . . . به طوری كه او خدای اين را قبول ندارد ، اين خدای |