ضروری باشد ، برای آن دنيا هم ضروری است ولی اگر مطالب اين دنيا رابدون تمسك و توسل به فرضيه يا وجود روح توانستيم بيان كنيم ، آن دنيا هماحتياج به فرضيه روح نداريم . البته باز تكرار میكنم كه نمیخواهيم بگوييمروح وجود ندارد . دنبال يك راه حل و يك طريقی میگرديم كه اين ضربهای كهماديون و مثلا كمونيستها و سايرين میزنند كه میآيند روح را نفی میكنند وبا نفی كردن روح ، هم خدا را نفی كردهاند و هم قيامت را ، جواب بدهيم .در اين كتابها دنبال اين رفته شده كه فرض كنيم روح وجود ندارد ، يعنی مااصلا احتياجی به فرضيه روح نداريم تا اثبات وجود خدا يا اثبات قيامتشود . اينجا هم بر اساس بيان و فرمايشات و توضيحات جناب آقای مطهری ،برای منيت بايد پای روح در ميان بيايد و الا منی وجود ندارد ، يعنی اينهيكل كه تمام سلولها و تمام خاطرات و واردات و صادراتش در تغيير وتحول است ( مثل شهر تهران ) اگر روح در بنده وجود نداشته باشد حق ادعایمنيت ندارم ، كما اينكه شهر تهران هم حق ادعای منيت ندارد . اما چرا منحق ادعای منيت دارم ؟ چون خودم خودم را گم نمیكنم . در قصه و داستان میگويند نمیدانم به ملا نصرالدين نسبت میدهند يا بهديگری كه او يكدفعه به ذهنش زد كه اگر من گم بشوم چطور میشود ؟ اگر منكه ملانصرالدين هستم فردا يكدفعه نفهميدم ملانصرالدين كجاست ، آنوقت چهلباسی بپوشم ، چه خانهای بروم ، زنم كيست ، بچهام كيست ؟ اين بود كهيك پوست كدويی را به نخ كرد و به گردنش آويزان كرد كه تشخيص بدهد كهمن همانم ، من ملانصرالدين هستم . يك رندی متوجه اين قضيه شد و وقتیملانصرالدين در حمام خواب بود ، پوست كدو را از گردنش باز كرد و بهگردن خودش انداخت . وقتی ملانصرالدين بيدار شد مرتب میگفت : تو ملايیيا منم ؟ ما خودمان را گم نمیكنيم ، چرا ؟ برای حافظه است . برای اينكه سلولهایعصبی بر خلاف ساير سلولها از اول تولد تا آخر عوض نمیشوند ، و الا اگر ماخاطراتمان را از دست بدهيم منيت ما از دست رفته است . اين هيكل ، اينبدن و اين وجود مادی يا روحی ما چنين ساخته شده كه همان طوری كه چشم وگوش و زبان و فكر دارد ، دستگاه حافظه را هم دارد . خودمان خودمان را گمنمیكنيم و يك روز اگر از يك كسی يك مشتی خورديم گواينكه دردش از بينرفته ولی خاطرهاش در حافظه ما وجود دارد . بنابر اين شخصيت انسان كه شايد در حيوانات هم همين باشد متكی بر وجودحافظه است . حالا حافظه روح احتياج دارد ، داشته باشد . ما سر اين باماديون دعوا نداريم . او میگويد : من میبينم چشمی هست ، گوشی هست ،قبولش دارم ، روح |