معاد جسمانی از نظر آنها يعنی معاد صد در صد مادی با همه خصايص وخصوصيات . بعد میگوييم پس چرا در اين دنيا پيری و مردن هست و در آنجا پيری ومردن نيست ؟ چرا در اينجا تكليف هست و در آنجا تكليف نيست ؟ چراآنجا جاودانی است ؟ اگر اين عالم عين آن عالم است و آن عالم عين اينعالم ، پس چرا اين چيزهايش فرق میكند ؟ چرا خدا در آنجا مردم را مكلفنمیكند كه بار ديگر او را اطاعت كنند و در آنجا لياقت سعادت پيدا كنند؟ میگويند خدا اين طور خواسته است ، چون به مشيت گزافی ( بیمبنا )قائلاند . خدا مشيتش اين طور قرار گرفته كه اينجا دار تكليف و دار فناو دار حركت و تغيير و دار عمل باشد و آنجا دار جزا باشد و تكليف وجودنداشته باشد ، تغيير و حركت و پيری وجود نداشته باشد ، مرگ و نيستی هموجود نداشته باشد ، و الا از نظر جنس اين عالم و جنس آن عالم هيچ تفاوتینيست . خدا اين طور خواسته ، در مقابل مشيت خدا هم حرفی نمیشود زد .ولی اينجا نظر سومی هست كه میگويد مشيت گزافی با توحيد سازگار نيست. اگر اين جهان جهان تكليف است ، چون وضعش طوری است كه انسان دراينجا میتواند مكلف باشد و بايد مكلف باشد و بايد عمل كند و بايد باعمل ، خودش را تكميل كند و اگر آن جهان جهان جزای اعمال است ، نمیشوددر آنجا تكليف وجود داشته باشد ، اگر میشد در آنجا هم خداوند تكليفمیكرد . اگر در اينجا پيری و فرسودگی و كهنگی هست و در آنجا نيست ، چوننظام دو نظام است ، سنخ دو سنخ است ، نشئه دو نشئه است ، نه اينكههمين طور به گزاف گفتهاند اينجا اين طور باشد ، آنجا آن طور باشد . سنخوجود اين عالم يك سنخ وجود است و سنخ وجود آن عالم سنخ ديگری او وجوداست . باز بنا به نص قرآن همان طوری كه در آن عالم تغيير نيست ، پيرینيست ، فرسودگی نيست ، مردن نيست ، بی حسی نيست ، اين حالتی هم كه ماآن را حالت بیحياتی و حالت جمادی میناميم نيست ، چون ما از قرآن اينطور استنباط میكنيم كه هر چه در آن عالم هست حی و ناطق و گوياست ( « وان الدار الاخره لهی الحيوان ») ( 1 ) . سنگی هم كه در آنجا وجود دارد ذیحيات است ، حی است ، آب آنجا هم حيات دارد ، بدن آنجا هم زنده است. اينجا ما يك بدن مردهای داريم و يك روح زندهای و آنجا بدن ما هم زندهاست و لهذا دست ما در آنجا شهادت میدهد . قرآن پاورقی : . 1 عنكبوت / . 64 |