كه ما میفهميم [ اين مطلب كه ] كوچك و بزرگ ( حالا بینهايت هم نباشد )در رياضيات نمیتواند با همديگر مساوی باشد ، در صورتی است كه هر دوبالفعل باشند ، يعنی نمیشود يك شیء ، بالفعل كوچك باشد ( مثلا فرض كنيدكه طولش يك متر باشد ) و در عين حال بالفعل بزرگ باشد ، در عين اينكهطولش الان يك متر است ، طولش دو متر باشد . اما اگر اختلاف قوه و فعلدر كار باشد ، يعنی يك شیء بالقوه بزرگ باشد و بالفعل كوچك ، اينمانعی ندارد ، مثل اينكه میگوييم اين گياه بالفعل الان ارتفاعش يكسانتيمتر است و بالقوه ارتفاعش بيست سانتيمتر است . بالفعل و بالقوهبا همديگر منافات ندارد ، دو تا بالفعل با همديگر منافات دارد .انسان را فرض كردهاند بینهايت كوچك . همين طور هم هست ، میتوانيمما [ انسان را ] بینهايت كوچك بگوييم . و همچنين يك بزرگی بینهايتی همبرای انسان قائل شدهاند كه آن را هم ما به معنی بالقوه قبول داريم . همينطور هم هست ، يعنی قرآن هم اين را قبول دارد . وقتی قرآن میگويد : "« يا ايها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقيه »" ( 1 ) تو به لقاءذات پروردگار كه بینهايت است میرسی ، و به يك معنا تو اتصال به ذاتحق پيدا میكنی ، مثل قطرهای هستی كه به اقيانوس متصل خواهی شد ، پس يكچنين بینهايتی را قرآن برای انسان پيش بينی میكند ، اما آن بینهايت یاست كه الان بالقوه دارد نه بالفعل . بعد میگويند كه اين جهت هم مخالفبا آن دو اصل ترموديناميك است : محدوديت و ثبات در كميت ، و انحطاطو تنزل در كيفيت . اين هم باز از نوع ساير چيزهاست كه از نظر ما برایآن سؤالی باقی نيست . نكتهای كه در اينجا هست اين است كه به مسألهبینهايت بودن آرزوی انسان استدلال شده است . اين مسأله بینهايت بودنآرزوی انسان مسألهای قابل توجه است و مورد توجه هم بوده است . ظرفيت علمی انسان و مسأله تجرد روح درباره انسان ، كسانی كه قائل به تجرد روح شدهاند ( كه عرض كرديممعنايش اين است كه خود روح يك عنصر مادی و ماده نيست ) به چيزهایزيادی و از جمله بهپاورقی : . 1 انشقاق / . 6 |