است شايد شكلش فرق كند به نام مسأله " ماده و قوه " ( 1 ) . گفتهانداجسام و اجرامی كه ما در عالم میبينيم ، در جسميت و جرميت و در بسياریچيزها با همديگر مشترك هستند ، اينها همه اجسام هستند : آب يك جسماست ، آتش هم يك جسم و جرم است ، هوا هم يك جسم و جرم است . اينهادر جسم بودن و در ماده بودن مانند يكديگر هستند ، پس چرا در خواص بايكديگر اختلاف دارند ؟ منشأ اختلاف خاصيت چيست ؟ آمدند مركبات راتجزيه كردند ، بالاخره به عقيده خودشان به يك اشيائی رسيدند كه آنها راديگر بسيط دانستند ، مخصوصا بحثها را روی بسائط بردند . اگر چه آن بسائطقديم را امروز بسيط و عنصر نمیدانند ولی در اصل فرضيه فلسفی فرق نمیكند ،علم امروز هم بالاخره مركبات را منتهی به بسائط میداند . علم فرق كرده ،فلسفه در اين جهت فرق نكرده ، فلسفه میگويد مركبات بايد منتهی شود بهبسائط ، علم هم میگويد مركبات بايد منتهی شود به بسائط . علم مركبات رامنتهی میكرد به بسائط علم قديم ، خيال میكرد آن بسائط آب و خاك و هوا وآتش است . بعد معلوم شد كه نه ، بسياری از اينها اصلا خودشان مركبند وبسائط و عناصر چيز ديگری هستند . میرفتند سراغ عناصر ، میگفتند مركباترا با عناصر میشود توجيه كرد اگر چه توجيه آنها هم توجيه كاملی نيستمیگوييم كه چند عنصر وقتی با يكديگر تركيب میشوند چون هر كدام خاصيتجداگانهای دارند ، اين روی آن اثر میگذارد ، آن روی اين اثر میگذارد ،اين چيزی از اثر خودش را به آن میدهد و آن چيزی از اثر خودش را به اينمیدهد ، وقتی اثرهايشان را به همديگر دادند ، بعد يك خاصيت متوسط پيدامیشود ، مزاج ( يعنی يك خاصيتی كه متوسط است ، يعنی حد وسط ميانخاصيتهای مختلف ) در اين مجموع پيدا میشود . آيا به همين [ صورت ]میشود وجود يك مركب را توجيه كرد يا نه ؟ يك عده میگفتند بله ، يكعده میگفتند نه . عدهای كه میگفتند نه ، میگفتند تازه وقتی مزاج پيدا شود، بايد يك قوه جديد در اينجا به وجود آيد ، به اصطلاح يك صورت نوعيهجديد بايد به وجود آيد تا مركب شود و الا صرف اينكه بگوييم عناصر دريكديگر اثر گذاشتهاند ، برای توجيه مركب كافی نيست . حالا اينها چون دربحث ما خيلی تأثير ندارد ، من زياد بحث نمیكنم . بالاخره میرفتند سراغعناصر كه خود عناصر پاورقی : . 1 البته اينجا قوه به مفهوم فلسفی عرض میكنم ، يعنی مبدأ حركت ومبدأ اثر كه با اصطلاح علمای فيزيك قدری فرق میكند . |