سوی تجمع وجودی برود به سوی تجرد میرود ، میرود به حدی كه خود آگاه میشودو خود آگاهی مساوی است با تجرد و رقاء هميشگی . بنابر اين ، ما حتی نظريه فلاسفه اسلامی را هم نمیتوانيم بگوييم ازيونانيها گرفته شده است تا چه رسد به اينهمه آثاری كه در متن اسلام داريم. يك مطلبی كه ايشان خيلی روی آن تكيه كردهاند اين است كه گفتهاند : بهغلط آمدهاند آيه قرآن : " « يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربی »"( 1 ) را گفتهاند مقصود روح انسان است ، و حال آنكه اصلا مقصود روح انساننيست . اولا چه كسی گفته كه " « يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربی" مخصوص روح انسان است ؟ در باب اين آيه اقوال و عقايد زيادی ازقديم گفتهاند . يك قول كه جزء اقوال ضعيف است اين است كه "²يسئلونك عن الروح »" راجع به خصوص روح انسان است. در ميان آن اقوال، قول قويتر قولی است كه در تفسير الميزان هم ديدم همين را انتخاب كردهاست . در قرآن و در كلام پيامبر سخن از روح زياد آمده است ، گاهی بهكلمه " روح القدس " ، گاهی به كلمه " روح الامين " : " « نزل بهالروح الامين علی قلبك »" ( 2 ) ، گاهی درباره عيسای مسيح گفته است :" « كلمته القيها الی مريم و روح منه »" ( 3 ) ، گاهی از موجودی بهنام روح نام برده است ، میگويد : " « يوم يقوم الروح و الملائكة صفا " ( 4 ) ، يك جا گفته : " « تعرج الملائكة و الروح »" ( 5 ) . در ايندو آيه روح را در مقابل ملائكه قرار داده : روزی كه روح و ملائكه عروجمیكنند به سوی پروردگار . يك جا درباره انسان هم كه رسيده است گفته :" « و نفخت فيه من روحی »" ( 6 ) من از روح خودم در او دميدهام . پسآنچه كه قرآن به نام روح مینامد ، چيزی از آن در انسان هست . "« يسئلونك عن الروح » " سؤال درباره انسان هم هست ولی نه فقط سؤالدرباره انسان است ، سؤال درباره آن حقيقتی است كه قرآن از آن به نام "روح " نام برده است كه بعد ان شاء الله آياتش را به تفصيل بحث میكنيمو قرآن معتقد است در انسان چيزی از آن روح هست . شما هم داريد همينحرف را پاورقی : . 1 اسراء / . 85 . 2 شعراء / . 193 . 3 نساء / . 171 . 4 نبأ / . 38 . 5 معارج / . 4 . 6 حجر / . 29 |