شمشيرها را كشيدند كه يا قطعه قطعهات میكنيم يا بگو برگردد .باز به دنبالش فرستاد كه اگر میخواهی علی را زنده ببينی جنگ رامتوقف كن و خود برگرد . او برگشت و دشمن شادمان كه نيرنگش خوب كارگرافتاد . جنگ متوقف شد تا قرآن را حاكم قرار دهند ، مجلس حكميت تشكيل شود وحكمهای دو طرف بر آنچه در قرآن و سنت ، اتفاقی طرفين است حكومت كنندو خصومتها را پايان دهند و يا اختلافی را بر اختلافات بيفزايند و آنچنانرا آنچنانتر كنند . علی گفت آنها حكم خود را تعيين كنند تا ما نيز حكم خويش را تعيينكنيم . آنها بدون كوچكترين اختلافی با اتفاق نظر عمر و عاص عصاره نيرنگهارا انتخاب كردند . علی عبدالله بن عباس سياستمدار و يا مالك اشتر مردفداكار و روشن بين با ايمان را پيشنهاد كرد و يا مردی از آن قبيل را اماآن احمقها به دنبال همجنس خويش میگشتند و مردی چون ابوموسی را كه مردیبیتدبير بود و با علی عليه السلام ميانه خوبی نداشت انتخاب كردند . هرچه علی و دوستان او خواستند اين مردم را روشن كنند كه ابوموسی مرد اينكار نيست و شايستگی اين مقام را ندارد ، گفتند غير او را ما موافقتنكنيم . گفت حالا كه اينچنين است هر چه میخواهيد بكنيد . بالاخره او رابه عنوان حكم از طرف علی و اصحابش به مجلس حكميت فرستادند .پس از ماهها مشورت ، عمر و عاص به ابوموسی گفت بهتر |