از دور شبحی ديدند . يا رسولالله ! شبحی را میبينيم به سوی ما میآيد .فرمود بايد ابوذر باشد . نزديكتر آمد ، آری ابوذر است ، اما خستگی وتشنگی سخت او را از پا در آورده است . تا رسيد افتاد . پيغمبر فرمود :زود به او آب برسانيد . با صدائی ضعيف گفت " آب همراه دارم "پيغمبر گفت آب داشتی و از تشنگی نزديك به هلاكتی ؟ ! آری يا رسول الله ! وقتی كه آب را چشيدم ، دريغم آمد كه قبل از دوستمرسول الله از آن بنوشم ( 1 ) . راستی در كدام مكتبی از مكتبهای جهان ، اينچنين شيفتگيها و بیقراريها واز خود گذشتگيها میبينيم ؟ ! نمونه ديگر : ديگر از اين دلباختگان بيقرار ، بلال حبشی است . قريش درمكه در زير شكنجههای طاقت فرسا قرارش میدادند و در زير آفتاب سوزان برروی سنگهای گداخته میآزردنش و از او میخواستند كه نام بتها را ببرد وايمانش را به بتها اعلام دارد و از محمد تبری و بيزاری جويد . مولوی درجلد ششم مثنوی داستان تعذيب او را آورده است و انصافا مولوی هم شاهكاركرده است . میگويد : ابوبكر او را اندرز میداد كه عقيدهات را پنهان كناما او تاب كتمان نداشت كه " عشق از اول سر كش و خونی بود " . پاورقی : 1 - بحار الانوار ، ج 21 ، ص 215 - 216 ، طبع جديد . |